eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.7هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آماده جنگیدن...⚔ با نسل یزیدانیم...👊 ریلز نماهنگ آماده ایم "هتنا"🎥🔥 ‼️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
24.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 مــیــلاد بـــاســعــــادت امــام حــســـن‌مــجــتــبی علیہ‌السلام مبارک باد 🌸 🍃🌺 💚 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
. .شهدامراقبه‌می‌کردن یعنے⇦هرچیزی‌نمےگفتن هرچیزی‌نمےشنیدن هرچیزی‌نمیدیدن شهدا..فقط‌مراقب‌ احوالات‌خویش‌بودندوبس(:🍃 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹توجه بسیار زیاد به نماز 🍃 یوسف همواره ما را به نماز اول وقت توصیه می‌کرد. خودش نیز صدای اذان را که می‌شنید ناگهان بی‌تاب و سراسیمه می‌شد و با هر وسیله‌ای خودش را برای اقامه نماز به مسجد می‌رساند. این طور نبود که بگوید حالا برای نماز وقت هست و بعدا می‌خوانیم؛ بلکه همه کار و زندگی‌اش را در وقت نماز رها می‌کرد و مشغول نماز می‌شد؛ حتی زمانی‌که سفره غذا پهن بود هم اول نمازش را می‌خواند و می‌گفت، «الآن خوردن غذا برای من، مثل خوردن سنگ و شن است!» در نیز همیشه نمازش را قبل از اینکه افطار کند به جا می‌آورد و بعد از آن افطار می‌کرد🍃 🎙نقل از مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻یوسف معمولا شبها زود برای خواب به اتاقش می رفت ، یک استراحت کوتاهی میکرد ، و بعد بیدار می شد، وضو می گرفت، درخلوت خودش می رفت، و ما از چراغ روشن اتاقش می فهمیدیم که در حال عبادت است، و بعضی وقتها صدای نماز خواندنش می آمد، تا نیمه های شب بیدار بود ، نماز صبح را میخواند ، و بعضی وقتها با دوچرخه پارک جنگلی نزدیک خانه می رفت ، یک ورزشی می کرد، خانه که می آمد می گفت : مامان یک صبحانه مفصل آماده کن بخوریم🙂، و بعد هم استراحت میکرد. 🎙راوی :مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حساسیت به مو یوسف اهـل مد و شیک پوشی نبود ، همیشه ساده ولی تمییز لباس می پوشید . امّـا ‌روی موهایش خیلی حسّـاس بود. همیشه قبل از نمــاز ، یا قبل از رفتن به بیرون ، جلوی آینه بود و موهایش را شـانه میکرد تا مطمئن شود که خوب است. از اطرافیان هم نظر میخواست . البته این حساسیتِ شخصی بود ، و برای جلب توجـه کسی نبود .میگفت: مسلمان باید تمیز و آراسته باشد و پیـامبر(صلی الله) همیشه ساده ولی پاکیزه لباس میپوشیـدند.🌸 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸تسبیح هزار دانه !🌺 اهل تقوا و واجبات و مستحبات بود و غسل مستحب صبح جمعه‌اش هم ترک نمی‌شد. اهل ذکر بود. یک تسبیح هزار دانه داشت که همیشه در طول روز، دستش بود و با آن ذکر می‌گفت. آن تسبیح را در چهارده سالگی، و زمانی‌که به همراه برادرش جواد به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) رفته بود، خریده بود. با او شوخی می‌کردم و می‌گفتم: «یوسف جان! یک آیت‌الله هم تسبیح هزار دانه‌ای ندارد. تو چه طور چنین تسبیحی داری؟!»😊 شب‌ها در اتاق پذیرایی می‌نشست و مدام ذکر می‌گفت 🎙نقل از پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠یوسف همچون آینه بود🌱 ما محبت یوسف را بعد از شهادتش درک کردیم. آشنایی ما با این وجود پر از برکت بود بدون اغراق، وقتی که جلوی یوسف می‌نشستی، انگار که در جلوی آینه نشسته باشی! یوسف مصداق واقعی حدیث شریف نبوی بود؛ آنجا که حضرت محمد (ص) فرمودند: «المومنُ مِرآهٔ المؤمِن؛ مومن آینه مومن است...» وقتی یوسف را می‌دیدی احساس می‌کردی که او مثل یک آب زلال، مملو از شفافیت است. وقتی با او برخورد می‌کردی، اصلا احساس نمی‌کردی که یوسف خودش را کسی حساب کند! در تمام مدتی که او را می‌شناختم، هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی از او ناراضی باشد. زمانی‌که پدر یوسف با من تماس گرفت و خبر شهادتش را داد، حسرت عجیبی در دلم افتاد و با خود گفتم: «وای بر تو که گُلی، چون یوسف هم رفت و تویی که سال‌ها درس دین می‌خوانی هنوز هستی...» زبان از بیان حقیقت یوسف کاملا قاصر است... 🎙(به نقل از دوست شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹پسری که پدر بود!🍃 یوسف همیشه از حقوقش چیز کمی برایش میماند ، چون حواسش به فقرا بود و از آنها دستگیری میکرد.   البته آنقدر مخفیانه کمک میکرد که کسی متوجه نمی شد. حتی به کسانی که کمک میکرد سپرده بود که به کسی نگویند. وقتی شهید شد بعضی از پیرمردها پیرزنها به ما میگفتند :  پسر شما پدر ما بود ، همیشه به ما سر میزد و هر کمی و کسری داشتیم برطرف میکرد پسرشما شهید شد ما یتیم شدیم .💔 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸سیب‌های پلاسیده! روزی به همراه یوسف و پدرش به بازار رفتیم . در حین خرید، رسیدیم به یک پیرمردی که سیب میفروخت ، سیب هایش پلاسیده بودند و درجه یک نبودند. یوسف گفت : یک لحظه صبر کنید میخواهم ازاین پیر مرد سیب بخرم . یکی گفت:  آقا چی را میخواهی بخری ؟ همه اش پلاسیده شده. یوسف دید پیر مرد خجالت کشید. دلش سوخت . همه سیب هایش را خرید . پیر مرد هم برایش دعا کرد که جوان ، خدا در دو دنیا خیرت بدهد و پدر مادرت را حفظ کند. 🎙نقل از دوست شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠نقش امضای عجیب آن اوایل، امضای خودش را بسیار تمرین می‌کرد. یک‌بار من را صدا کرد و گفت، «اگه گفتی با امضا چی می‌نویسم؟!» خیلی دقت کردم؛ اما چیزی دستگیرم نشد! یوسف گفت، «نقش امضای من، نام مبارک آقا امام زمان (عج) است!» یوسف با ظرافت و زیبایی خاصی، ذکر «یا صاحب الزمان (عجل الله)» را نقش امضای خودش کرده بود. 🎙راوی: خواهر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷 🍃آرام باش، توکل کن، سپس تفکر کن سپس آستین خود را بالا بزن آنگاه خواهی دید که دست خدا از تو زودتر دست به کار شده است🍃 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR