هدایت شده از 『شھدایِظھور🇵🇸🇮🇷』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبھ ها بہ یــاد سردارشھیــدحاجقاسمسلیمانے♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🏴 گوهراشکبرحسینفاطمه...
بخشی از وصیتنامه سپهبد قاسم سلیمانۍ : همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم ! ..
#محرم
#ماملتامامحسینیم 🖐🏼
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خوشابحالتسردارآغوشاربابت گوارایتباد ...(: 💔
هر شب جمعه تو را با قلب و ذهن پر گناهمان یاد میکنیم تا تو در محضر ارباب، با قلب و ذهن پاکت یادمان کنی، حالا که واسطه نیاز است، بگذار تو واسطه ما باشی .. !
ارباب، بهقاسمتماراببخش💔😔
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بھ ِیادحاجقاسمسلیمانۍ...
✍خدایا به اون نمازهایی که در کنار این نهرها خونده شد، خدایا به اون جوانهای عاشقی که کنار این نهرها شهید شدند، خدایا به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اونها؛ قسمت میدهیم عاقبت ما را ختم به شھادتکن...
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آتشبھ ِدلپیروجوانافکندۍ . .
توچهکردۍکهچنینقبلهیدلھاشدهاۍ ؟!💔
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
تعبیر بسیارعجیب و عاشقانه مجری تلویزیون ملی عراق دروصف سردارسپهبدشهید حاج قاسم سلیمانی
🌱نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم
🏴روزمسلم بن عقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، ومیهمان ما بودی!؟
🏴یا روزحبیب بن مظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی مابودی!؟
🏴یا روزقاسم چون اسمت قاسم بود!؟
🏴یا روزعلی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟
🏴یا روزعباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟
🔻چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم
♥️سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(؏)" میرسیم تو را یاد می کنیم...
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴 ماجرای اولین درگیری سردار سلیمانی با پلیس در 20 سالگی!
محرم سال 55 اولین درگیری با پلیس را تجربه کردم، روز عاشورا بود که معمولاً در این وقت به امامزاده سید حسین در جوپار (شهری ییلاقی در بخش مرکزی شهرستان کرمان)می رفتیم، برای سر زدن به دوستم به هتل کسری آمده بودم، هوا گرم بود و هر دو ما از پنجره ساختمان پایین را نگاه می کردیم.
آن طرف خیابان در مقابل ما شهرداری و شهربانی کرمان بود، دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود، در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد، این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد، بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با آو گرفتم.
به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم، آنقدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت، با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم، خون از بینی اش فواره زد! پلیس راهنمایی سوت زد، دو پاسبان به سمت ما دویدند، با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم، زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند، قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند ...
زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود، حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم...‼️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR