فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ برادر آرزوی شما چیه؟
یک روزی آرزوی اول شبیه به رویا بود اما دیدیم که محقق شد،
امام خامنهای در کنار فرماندهان سپاه فرمودند وقت جا زدن نیست به نزدیکی قله رسیدیم...
بچه ها آرزوی دوم نزدیکه🍃
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی زیبای مهدی رسولی برای شهدا❤️🌷
#شهدا🌷
#شهید_گمنام🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مداحی آنلاین - نازنین رقیه - گروه سرود نجم الثاقب.mp3
6.06M
نازنین رقیه (سلام الله علیها) ...
کربلا میرم من جای تو #اربعین_رقیه💔
🎙 #گروه_سرود_نجم_الثاقب
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «این بابا مهدی منه؟»
از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم.
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
#شهیدمدافعحرم_مھدی_نعمایی🌷
#رقیههای_زمان🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 صحنههای به یادگار مانده از روز تولد استوار یکم انتظامی #احسانشفیعی که بهمراه ستوان سوم انتظامی #امیر_حسینزاده طی درگیری با شرور مسلح در اصفهان به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند...💔🥀
🍃شادی ارواح طیبه این شهدای عزیز صلوات🌷🌷🌷
#شهدایمدافعامنیت
#امنیتاتفاقینیست
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
به یادشهیدمدافعحرم
#شهیــــــــــد_علــــی_امــرایــــی🌹
(حسیـــــن ذاکـــــــــــــر)🌱
تاریــــــــخ تـــــولد : 1364/10/12✨
محـــــل تولـــــد : تهران✨
🍃دانشجوی رشته کامپیوتر نرم افزار
تاریـــــخ شهاـــدت : 1394/04/01🌹
محـــل شهـــادت : درعا – سوریه🌹
محــــل مزار شهیــــــــــد : تهران - قطعه ۲۶بهشت زهرا (سلام الله علیها)🥀
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
کلاس چهارم بود. ماه رمضان رفته بود با چندتا پارچه مشکی و موکت توی کوچهمان تکیه زده بود. 7،8 نفر از هم سن وسالانش را هم جمع کرده بود و برایشان مداحی می کرد.
جمعه بود و همراه با پدرش نمازجمعه رفته بودیم. وقتی برگشتیم دیدیم نصف کیسه برنج را ریخته داخل طشت و خیس کرده. گفتم: مادر واسه چی برنج خیس کردی؟
گفت: امشب می خوام به بچه ها افطاری عدس پلو بدم.
کمی از دستش دلخور شدم که چرا بدون اینکه بگوید دست به این کار زد.
نشست کنارم و گفت: مامان ببخش دیگه... تو رو خدا کمکم کن. نذار شرمنده بچهها بشم. همین یک جمله بود که باعث شد قبول کردم.
همه آن برنج را عدس پلو درست کردیم و برای افطار پخش کردیم. بعدها این ماجرا شد خاطره و برایش کلی میخندیدیم.
اینکه میگویم نمیدانم، واقعاً نمیدانم که ما کمکش بودیم یا او کمکمان میکرد. چون از طرفی ما همراهیش میکردیم برای تدارکات هیئت و از طرفی او به ما خط میداد چون از همانجا همکاری هیئتی ما با علی شروع شد. برای ماه رمضانها، محرمها و مخصوصاً فاطمیهها.
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
نوجوان بود با وجودی که در خانواده اصلاً نیاز مادی نبود، دوست داشت دست به جیب باشد. برای مخارج همان هیئتی که راه انداخته بود و داشت بزرگتر میشد.
به نظرم روح علی خیلی زود بزرگ شد. چند عامل در این بزرگی روحش تأثیر داشت. توسلاتش به اهل بیت(ع) و زحماتی که برای شهدا میکشید. این توسل و ارادتش به اهل بیت(ع) و شهدا در مسجد کاملتر شد. رفت و آمدش به مسجد محل از بچگیاش شروع شده بود. پدرش جزء هیئت امنای مسجد سیدالشهدا(ع) بود. اول شد مکبر، بعد شروع کرد به قرآن خواندن و کمکم دعا خواندن. چیزهایی که در مسجد یاد میگرفت، در دبستان شهید طالقانی هم اجرا میکرد. قرآن، دعا و تشکیل گروه سرود. وقتی به خودمان آمدیم دیدیم که علی در سن 12 ، 13سالگی دارد مداحی میکند و هیئت میچرخاند... .
🎙راوی:مادر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✨ از 13 سالگی وصیتنامه نوشت
علی مثل بقیه هم سالانش در حال بزرگ شدن بود اما روح او با سرعت بیشتری در حال بزرگ شدن و تکامل بود.
عوامل زیادی در این تکامل اثرگذار بودند. زحماتی که برای اهل بیت میکشید و توسلاتش به اهل بیت(ع) در این تکامل اثر اصلی را گذاشتند.
در هیئت و مراسمهای مسجد خادم عزاداران بود و در کنار همین خدمت مداحی هم میکرد.
مراسم حاج منصور زیاد میرفت و از سبکهای او در مداحیهایش استفاده میکرد.
شبهای جمعه هم در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) پای روضههای حاج منصور اشک میریخت
🎙راوی:پدرشهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹نقشه علی برای از گمنامی درآمدن شهدا
علی در نوجوانی یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل جبهه درست کرده بود. خاک مناطق عملیاتی جنوب و کربلا را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود.
سنگر و خاکریز و از این چیزها...
آن قدر که به شهدا علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز میکردی، روی درش عکس شهید زمانی قرار داده شده بود و بعد به این ماکت داخل کشو میرسیدی.
از نوجوانی فکر و ذکرش شهدا بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد.»
نزدیکی مزار پنج شهید گمنام در فرهنگسرای ولای میدان نماز به خانه مان باعث شده بود تا او خیلی وقتها مهمان زیارتگاه این شهدا بشود و به آنها سر بزند اما علی نقشه هایی هم برای خارج کردن این پنج شهید از گمنامی و مظلومیت داشت.
علی میگفت میخواهم کاری کنم این شهدا نه تنها در این منطقه بلکه در کل شهر ری شناخته شوند. بنابراین برنامه خواندن زیارت آل یاسین در روز جمعه را چید و هر جمعه این مراسم را همراه با بسیجیهای محله اجرا میکرد. آن قدر این کار را ادامه دادند که رفته رفته آوازه مراسمشان در کل شهرری پیچید.
🎙راوی:پدرشهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🥀🍁🥀🍁🥀
اصلا #رقیه نه ، مثلاً دختر #خودت ...
یک شب میان #کوچه بماند ، چه می شود؟
اصلا بدون کفش ، توی #بیابان ، پیاده " نه "
در راه خانه #تشنه بماند ،چه می شود ؟
دزدی از او به #سیلی و شلاق و فحش ، " نه "
تنها به زور #گوشواره بگیرد ، چه می شود؟
گیریم #خیمه " نه " ، خانه و یا سرپناه ، " نه "
یک #شعله پیرهنش را بگیرد ، چه می شود ؟
در بین #شهر ، توی شلوغی ، همیشه ، " نه "
یک #شب که نیستی ، بهانه بگیرد ، چه می شود؟
اصلا #پدر ، عمو و برادر ، " نه "
جوجه ای ، #تشنه مقابل چشمش بمیرد ، چه می شود ؟
#دست گناهکار مرا روز #رستاخیز ...
یک #دختر سه ساله بگیرد ، چه می شود ؟
#صلی_الله_علیک_یا_رقیه
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربون ارباب
یا حسین دلمو
دریاب💔...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
جانش به عکس شهدا🌹 بند بود
علی نه زمان جنگ را درک کرده بود و نه امام خمینی(ره) را اما از همان بچگی در حال و هوای انقلابی و جنگ بود و همیشه از شهدا حرف میزد.
در نوجوانی غرق در بسیج و فعالیتهای آن بود و با شهدا انس داشت. حال و هوای عجیبی با خودش و شهدا درست کرده بود .
اتاقش را مثل نمایشگاه کرده و تمام در و دیوار را عکس شهدا زده بود.
با عکسها زندگی میکرد و جانش به آن عکسها بند بود.
راهیان نور که رفته بود از مناطق خاک آورده و گوشه اتاق ریخته بود. فضای کوچکی را برای خودش به عنوان یادبود جبهه درست کرده و در آن پوکه و سربند و... گذاشته بود.
شبهای جمعه بهشت زهرا و مزار شهدا میعادگاه علی بود و هرگز زیارت شهدا را ترک نمیکرد. آنقدر آنجا میرفت که تمامی مسئولین آنجا او را می شناختند و جالب است بیشترین عکسهایی که از بهشت زهرا دارد، در اطراف مزار فعلی اوست
با شهدا خیلی ارتباط داشت و حسابی با آنها عجین شده بود. انگار که عزیزترین دوستانش آنجا دفن شده بودند. مزار شهدا خانه دوم علی و حتی گاهی خانه اول او شده بود. هرکس می خواست علی را پیدا کند، اول می رفت گلزار شهدای فرهنگسرا و همه می دانستند چه ارتباط صمیمی و عمیقی با آنها دارد. همیشه کلی از درآمدش را صرف برنامه های شهدای گمنام فرهنگ سرا می کرد.
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠در بـــــــــرابــــر مـــشـــكلات زندگی،
#خـــویـــــشـــــتن_داری میکــــــرد
هر زمان که در امورات زندگی با مشکلی سخت و دشوار و یا لاینحل برخورد میکرد خود و دیگران را به صبر و تحمل و سعه صدر و توسل به سیدالشهدا(ع) و توکل بر خداوند و خواندن زیارت عاشورا دعوت می کرد. معتقد بود زیارت عاشورا هر امر لا ینحلی را حل میکند. مگر آنکه مصلحت خداوند بر چیز دیگری قرار گرفته باشد. زیرا ذات مقدس پروردگار مصلحت ما را درچیز دیگری میداند که این به نفع ماست. ولی اعتقاد به حرکت و تلاش در امور زندگی داشتند و تنبلی را نکوهش میکردند. فردبسیار پرتلاشی بود. یکی از اعتقادات محکم او که همیشه ورد زبانش بود این بود که خرج کردن برای امام حسین (ع) برکت زیادی دارد و جایگزینی برای آن نمیتوان پیدا کرد.
منظور او از خرج کردن، چند بُعدی و چند وجهی بود. تلاش جسمانی و رفتاری، گفتاری، عمل کردن به دستورات قرآن و اهل بیت، خرج کردن مادی و غیره ...
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
معتــــــقد بود با عـــــــمل و رفتار نــــــــیکو میتوان دیگــــران را جذب امام حسیــــــــــــــــــــــــن (ع)❤️ کرد.
همچنین اعتقاد داشت ما که خود را مدعی پیروی از حضرت اباعبدالله الحسین میدانیم باید علاوه بر اینکه خود را خرج حسین (علیه السلام) کنیم در عمل نیز نشان دهیم که پیرو آن بزرگوار هستیم و با رفتارهای زشت و زننده که مخالف تمام معیارهای انسانی واخلاقی است باعث بی آبرویی حسین (علیه السلام) نشویم.
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🏴هیئت خانگی را جدی میگرفت
یک سال که برای زیارت امام رضا(علیه السلام)💛 به مشـ♡ــهد رفته بودیم، روز آخر که به علی زنگ زدم، صدای شلوغی میآمد.
گفتم: «علی چه خبر است؟»
گفت: «هیئت داریم.»
گفتم: «تنهایی؟»
گفت: «نه! آبجی هم هست. امشب وفات حضرت ام البنین(س) است.» 🖤
وقتی برگشتیم دیدم یک سفره سبز رنگ بزرگ در خانه پهن کرده و یک مشک آب و تعدادی سر بند یا اباالفضل(علیه السلام) روی آن چیده بود. یک تابلوی یا اباالفضل العباس نیز روی دیوار نصب کرده بود.
بزرگترین عید و شادی او نیمه شعبان✨ بود. اعتقاد داشت که این شادی نباید فقط در خانه بماند و باید در خیابانها به مردم هم آن را انتقال داد.✨
🎙راوی: مادر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃کاروان زیارتی جمکران💚 در ماه رمضان هر سال
ماه رمضان، هر هفته سهشنبه کاروان زیارتی مردمی به جمکران میبرد.
از سر کار خسته میآمد و خریدهای کاروان را انجام میداد و در گرمای شدید افطار و شام آماده میکرد و به داخل اتوبوسها میبرد.
به جمکران که میرسیدیم همه دو اتوبوس را افطاری و شام میداد.
وقتی بر میگشتیم برای کسانی که راهشان دور بود آژانس میگرفت.
همه که راهی خانههایشان میشدند، تازه خودش به خانه برمیگشت.
در ماه رمضان همیشه کارش همین بود. او به عشق اهل بیت(علیه السلام) به کربلا و سوریه رفت. یک بار هم به سفر حج مشرف شد.
ولی دائم زائـــــ♡ــــــر امام رضا(علیه السلام)💛 بود.
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بعـــــــد از شـــــــهادتــــــــــــــش🌹 فهمــــــــیدیم هــــــــمه درآمدش برای ایـــــــــــتام بود
از 12 سالگی بوفه مدرسه را اجاره کرده بود و برای خودش کسب و کار راه انداخته بود، اما نمیدانستم با پول و درآمدش چه کار میکرد. هر بار از او میپرسیدم: «با درآمدهایت چه کار میکنی؟» از جواب دادن طفره میرفت. هر چه بزرگتر میشد فعالیتش هم بیشتر میشد و همچنان از محـــــــــل خـــــــــرجـــــــــــ درآمدهایــــــــــــش بیخــــــــــــــبر بودم
علی در دوران تحصیلش به دلیل نقاشی و دستخط خوبی که داشت، دیوارنویسی های مدرسه را برعهده میگرفته و با اجاره بوفه مدرسه و جمع کردن پولهایش، از نوجوانی کارهای خیر انجام میداده است طوری که وقتی سرپرستی یک خانواده پنج نفره را از طرف کمیته امداد برعهده میگیرد، اعضای آن خانواده با دیدن علی میگویند: این پسر نوجوان میخواهد سرپرست ما باشد؟!!
علی آن وقت تنها 17 سال داشت. اما زندگی آن خانواده را تغییر داده و حتی محل زندگیشان را از محیطی ناامن به یکی از محلات آرام تغییر داده بود
🎙راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
برای پوشیدن لباس پاسداری کلی نذر و نیاز کرد
او عاشق لباس سپاه و پاسداری بود و برای پوشیدن این لباس کلی نذر و نیاز کرد و از ما می خواست که برایش دعا کنیم و بالأخره اوایل دهه 80 وارد سپاه شد با این که قراردادی بود و رسمی نشده بود از شوق سر از پای نمیشناخت و عاشقانه خدمت میکرد.
خیلیها نمیدانستند علی چهکاره است و معمولاٌ خودش هم بروز نمیداد. بعد از 5 سال رسمی شد. این اواخر یک چاپخانه راه انداخت که در آن کار چاپ بنر انجام میداد. اکثراٌ هیئتیها و بسیجیان شهر ری علی را میشناختند ، از بس که بنر با تخفیف و رایگان برای مراسمهای مذهبی و شهدا میزد. همه بنرهای مراسم شهدای گمنام را رایگان چاپ میکرد. گاهی به او ایراد میگرفتیم که چرا اینقدر بنر رایگان میزنی؟ میگفت:«کار فرهنگی است اشکال ندارد.»
🎙راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در ایام فتنه ۸۸ 🔥برای ایجاد آرامش و دفاع از ولایت فعال بود
علی در ولایت ذوب شده بود و اعمال و رفتارش همه تابع ولایت بود. او همیشه آماده فداکردن جان در راه حفظ اسلام و حریم ولایت بود. نمونه بارز آن ایام فتنه ۸۸ بود. در این مدت روزها در خانه نبود نمی توانست در برابر کسانی که مقابل ولایت فقیه قد علم کرده اند، بی تفاوت باشد.
اگر می توانست از محل کار خود مرخصی می گرفت و برای ایجاد آرامش در جو غبارآلود فتنه، به همراه بسیج به خط دشمنان ولایت می زد.
گاهی می گفتم: «کمتر برو در میان این شلوغی ها» می گفت: «اگر ما نرویم، آقا تنها می شود. من نمی گذارم ولایت تنها شود.» او همیشه گوش به فرمان رهبر بود. سخنرانی ایشان را گوش می کرد و از بین حرف های آقا خط مشی تعیین می کرد. با کسانی که نسبت به فرامین رهبری کاهل بودند، صحبت و تلاش می کرد آنها را مجاب کند که نسبت به ولایت آماده و بیدار باشند.
🎙راوی:پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃خاطره ای از شهید علی امرایی🍃
اولین برنامه ی فرهنگی که بعد از فرمانده شدنش توی مسجد گرفت،نمایشگاه دفاع مقدس بود.
یه روز بهم گفت :
میخوام تو حیاط، نمایشگاه درست کنم.
منم گفتم :باشه ولی فکرنکنم بشه. آخه فضا جوری بود که نمی شد کار کنیم.
گفت "کار شهدا رو زمین نمیمونه"
فردا ی اون روز شروع کردیم به کار.
اولش هیچ کس باور نمی کرد تو فضای حیاط مسجد بشه اینقدر قشنگ کار کرد. ولی بعدش همه متعجب بودن.
یادمه یکی از فرماندهان سپاه اومد برای سر زدن.
واقعا لذت برد از این همه پشت کار و گفت واقعا زحمت کشیدین و کارتون قابل تحسینِ
یه کار قشنگی که انجام داد این بود که تو نمایشگاه دفاع مقدس یه جایی که خیلی دید داشت،عکس شهدای مدافع حرم که رفیقاش بودن رو زده بود.
شهید بیضائی
شهید خلیلی
از جیب خودش تمام خرج نمایشگاه رو داد. بدون اینکه به کسی بگه ...
زمان بازدید از نمایشگاه که شد با عجله اومد تو حیاط گفت بریم.
گفتم علی کجا؟
گفت: بریم به خانواده شهدا سر بزنیم.
با چند نفر از ریش سفیدای محل ،به تک تک خانواده شهدا سر زد.
خانواده هاشون خیلی خوش حال شده بودن .
یاد اون موقع ها میافتم میگم:
واقعا علی برا شهدا از جون گذاشت
که آسمونی شد.
دل همه رو یه تکونی داد....
آخه اون موقع ها کسی مثل الان شهدای مدافع رو نمیشناخت ولی اون با عکسایی که از اونا میاورد و خاطراتی که تعریف میکرد، باعث شدخیلی ها مدافعان حرم وشهدای مدافع رو بشناسن...
🎙راوی:رفیق شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر جا برم دلم پر میزنه به کربلا
هر #اربعین دلم سر میزنه به کربلا
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الکربلا💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR