⭐️شهید اصغر وصالی🌹
علی اصغر وصالی طهرانیفرد (اصغر وصالی) در سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد.
در سالهای جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
شهید اصغر وصالی در ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال 56 هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت.
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسوولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد ...✋
وی با گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشید و جمع قابل توجهی از آنان نیز به شهادت رسیدند ...💔
نیروهای تحت امر علی اصغر وصالی به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردنهایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند ...💯
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهادت 💔🥀
روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود ...🏴
حوالی ظهر عاشورا، علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید ...💔
پیکر پاک شهید اصغر وصالی تهرانی فرد در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخها) به خاک سپرده شد 🥀🍃
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شجاعت و دلاوری های شهید اصغر وصالی در زندان ...✋
🔴برادران شهید علی اصغر و اسماعیل وصالی طهرانیفرد، هنگام سلطه رژیم ستمگر پهلوی دوم، در خانوادهای مذهبی و سیاسی متولد شدند و پرورش یافتند. اصغر که برادر بزرگتر بود، در ابتدای جوانی همراه دوستانش هیأتی به نام «مکتب هدایت» راهاندازی کرد و در کنار روخوانی و تفسیر قرآن به فعالیت سیاسی علیه رژیم پرداخت. بر هم زدن جلسات روحانیونی که وابسته به رژیم شاه و ساواک بودند و نیز مقابله با مظاهر فساد رژیم از جمله فعالیتهای مبارزاتی اوست.
پس از انجام چنین فعالیتهایی، عوامل رژیم اصغر را دستگیر و به زندان ساواک فرستادند. او در زندان هم به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد و ضمن ارتباط با افراد متدین مستقر در زندان بارها با مجاهدین خلق درگیر شده و علیه آنان موضعگیری کرد تا چهره منافقانه آنها را رسوا کند. در این دوران مأموران زندان چنان شکنجهاش دادند که دچار آسیب جدی بدنی شود و وزنش به 27 کیلو رسید. با این همه، او از پا ننشست و به مبارزهاش ادامه داد. اصغر وصالی برای رسوایی منافقین از هیچ تلاشی فروگذار نبود بهحدیکه با وجود آشکار شدن آثار شکنجه بر بدنش، در بند محل حبسش، (زیر 8)، اذان میگفت و به نماز میایستاد.زندانیهای همبند، از شجاعت و دلاوری اصغر متعجب شده و شیفتهاش شدند تا جاییکه نمازشان را به او اقتدا میکردند. با انجام این مهم، عملکرد ساواک و نقشهای که داشت نتیجهای معکوس داشت ...⏪⏩
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حرف عجیب شهید اصغر وصالی ‼️
💢تهرانی شکنجهگر معروف ساواک بعدها در اعترافاتش گفت :
❗️ ما در کمیته مشترک از دست دو نفر خسته شدیم، یکی عزتشاهی و یکی هم اصغر وصالی که با وجود شکنجههای زیاد از موضعشان دستبردار نبودند. مثلا من پنجشنبه وصالی را به پنکه سقفی میبستم و میرفتم، شنبه برمیگشتم. روحیه جوانمردی اصغر و شجاعتش حتی در اعدام ساواکیهایی که او را بهشدت شکنجه کرده بودند نیز عیان بود؛ ساواکی که او را به حدی شکنجه کرد که 27 کیلو وزن کم کرده بود و وقتی مجبورش میکردند روی دستهایش راه برود، استخوان سینهاش را شکسته بودند 💔...
از جانب عدهای روایت شده است که وقتی حکم اعدام تهرانی را دادند، به اصغر گفتند شما او را ببرید و اعدام کنید. اصغر گفت: «من این کار را مردانه نمیدانم؛ اینکه کسی را بکشم که دستهایش بسته است. یک کلت به من و یک کلت به او بدهید تا مردانه مبارزه کنیم».
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بیش از آنکه یک چریک باشد فردی اخلاق مدار بود ...🍃✨
🎙شهید حاج مهدی عراقی میگفت: «در اوین گاهی بحث میشد. یک روز بین وصالی و مسعود رجوی درگیری به وجود آمد که اصغر با سر زد توی صورت رجوی و جلوی آنها ایستاد».
🌱وصالی در عین تمام استقامتش در مقابل دشمن شخصیتی شوخ و مهربان داشت. جواد منصوری از همبندیهایش میگوید وصالی به شوخی بعد از پایان غذا میگفت خدایا گرسنگان را سیر کن یا بکش! به نقل از شنیدهها او بیش از آنکه یک چریک با روحیه نظامی باشد، فردی اخلاقمدار با روحیات خاصی بوده است که سیر وقایع، آن بخش از روحیه ناب او را نادیده گرفته است. او به یارانش بسیار اعتماد داشت و ضمن مشورت با آنها کارهایش را انجام میداد و روحیه تکروی نداشت...✋
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙سخن چمران برای شهید وصالی
🔴شهید اصغر وصالی به فرماندهی گردان دوم از گردانهای 9 گانه سپاه در بدو تشکیل منصوب شد و با این گردان به کردستان رفت و شجاعانه جنگید. پس از این نبردها شهید مصطفی چمران میگوید «من در لبنان و بعلبک و سایر مناطق مجاهد زیاد دیدهام ولی تا به حال آدمی به شجاعت و فرماندهی اصغر وصالی ندیدهام.»
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید اصغر وصالی و نجات کردستان ...‼️
💢فرمانده مورد تأیید دکتر چمران بهدلیل جنایاتی که گروهکهای بیرحم بر مردم مظلوم کرد تحمیل کرده بودند بشدت عرصه را بر ضد انقلاب وابسته به امپریالیسم شرق و غرب تنگ میکند. این دلاوری او به مذاق برخی واسطههای خام و بیتجربه و بیرون از گود عمل خوش نمیآید. کار به جایی میرسد که بعد از شهادت اصغر وصالی، چند نفری که حکم بازداشت او را در دست داشتند برای بازداشتش به سراغ او میآیند که یکی از همرزمان اصغر به آنان میگوید اگر به دنبال اصغر وصالی میگردید بروید «بهشت زهرا» دنبالش بگردید، او شهید شده، بروید آنجا دستگیرش کنید.
🌐این در حالی بود که او در حد توان خود و یارانش توانست مناطق بسیاری از خطه مظلوم کردستان را از محاصره دشمن آزاد کرده، امنیت و آرامش را به این بخشهای مورد ظلم واقع شده برگرداند. وی با گردان تحت امرش در مقاطع مختلف و متعدد در جبهههای سخت غرب کشور خوش درخشید ...💛!٫
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مریم کاظمزاده (عکاس و خبرنگار دفاع مقدس)📸 وهمسر شهید وصالی 🌺
🌱آن روزها دنبال آنچه دلمان میخواست نبودیم. شروع انقلاب بود و هرکدام شیفته این بودیم که بیشتر از دیگری کار و خدمت کنیم؛ کاری که ثمره داشته باشد. من کار ایشان را پذیرفته بودم و میدانستم مسئولیتش سنگین است. هیچ وقت از او نخواستم وقتش را بیشتر برای من بگذارد و از خدمت بزند. آن روزها همیشه بهدنبال کامل شدن بودیم. ویژگی آن روزها در همین بود که خدمت به انقلاب و کشور، مهمتر از خواستههای شخصی بود. همسرها هیچ وقت معترض به وضع موجود نبودند چرا که تازه انقلاب شده بود و اوضاع عادی نبود. هر شخص خصوصاً اگر در ردههای بالا قرار داشت باید بهجای سه یا چهار مدیر کار میکرد تا کار به انجام برسد و آن به نتیجه رسیدن کار بود که برای ما مهم بود نه خواستهها و تمایلات شخصی»...✋
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دستمال سرخ ها ؛ نیروهای تحت امر اصغر وصالی 💔...
🔴 وجه تسمیه این گروه به شهادت یکی از اعضای جوان آن باز میگردد. او به هنگام شهادت، لباسی سرخ بر تن داشت که همرزمانش بهعنوان یادبود وی، تکههایی از لباس او را بر گردن بستند و عهد کردند که تا گرفتن انتقامش، آن را از خود جدا نکنند ...✋❤️
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دستمال سرخها ...💔
🔴 «من مدت کوتاهی با این گروه زندگی کردم و نوع کارشان را از نزدیک دیدم. میدانم با چه خطرهایی مواجه میشدند و نحوه تعاملشان با یکدیگر چطور بود. اکثرشان به کاری که انجام میدادند معتقد بودند و اینطور نبود که چشم و گوش بسته هرکاری به آنها گفته میشود انجام بدهند. در جلساتی که تشکیل میشد توجیه شده بودند که مردم کردستان تحت ستم قرار دارند و باید آنها را نجات دهند. درک بالایی نسبت به مسائل داشتند و هر کدامشان از دیگری روشنتر و مخلصتر بود. در کارها از هم سبقت میگرفتند و خطر را به جان میخریدند. در این بین، چیزی که بیشتر از همه مرا شگفتزده میکرد تعبدشان بود.
نماز خواندنشان زیبا و حیرتانگیز بود.👌🏼 با اینکه تازه انقلاب شده بود و خیلیها تعبد را ملموس ندیده بودند اما اینها خیلی زود راه بندگی را فراگرفته بودند.»
🎙نقلازهمسرشهید
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهيد وصالی در شرايط سخت جبههها حواسش به حرام و حلال و حتی صحت و سلامت لقمههايی كه میخورديم بود ...✋
در واقع او حقالناس را زير آتش گلولههای دشمن حفظ میكرد ...🔴
🎙(همرزمشهید)
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
حق الناس زیر آتش 🔥 گلوله
🔴يكبار در سرپل ذهاب داخل يك گاراژ متروكه سه قطعه مرغ پيدا كردم و چون صاحبي نداشتند سرشان را برديم. البته تصورم اين بود كه اين زبانبستهها اگر از گرسنگي نميرند، خوراك سگهاي ولگرد ميشوند. به هرحال آوردمشان پيش ساير بچهها و داشتيم پرشان را ميكندم كه همين حين گفتند اصغر وصالي آمد. سريع همه بچهها جيم شدند. من ماندم و اين سه تا مرغ سربريده. اصغر آقا تا من را در آن هيبت ديد، گفت: مرتضي اينها چيه؟ گفتم: بيصاحب مونده بودن سرشون رو بريدم. يك نگاهي به من انداخت كه يعني از تو انتظار نداشتم. بعد برگشت گفت: يعني هرچي گير آوردي بايد سرش رو ببري؟ داشتم از خجالت آب ميشدم كه شهيد وصالي ادامه داد: برو پيش خواهر مريم (همسرشهيد وصالي مريم كاظمزاده) بگو از پول خودم به قدر ارزش اين مرغها بدهد، بريز به حساب 100 امام. شهيد وصالي همچين آدمي بود. نميگفت شرايط جنگي است و ما هم داريم براي اين مملكت ميجنگيم و اين مرغهاي بيصاحب را بخوريم. حساب ذره ذره را داشت تا حقي از كسي ضايع نشود ...✋
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📖خاطراتِهمسرشهیدوصالی :
همراهبرایِادامهراه ... 🌱🌸
🔴مریم کاظم زاده از خبرنگاران دوران دفاع مقدس است که قصه آشنایی او با شهید وصالی و جرو بحث هایی که در برخوردهای اول با هم داشتند و بعد خواستگاری غیر منتظره شهید وصالی از ایشان، ماجراهای جالبی دارد ...👌🏼
🎙او می گوید : «
یک بار شهید اصغر وصالی که از فرماندهان سپاه بود مرا دید و گفت که شما خبرنگاران در شهر پشت میز می نشینید و از جنگ می نویسید راوی جنگ باید در صحنه حضور داشته باشد، نه این که خیلی شجاعت به خرج دهد! و بعد از عملیات چند عکس جنگی بگیرد !📸🔥
همین حرف شهید وصالی باعث حضور مستمر خانم کاظم زاده در جبهه ها شد؛ چه در کردستان و چه در جنوب، معیار شهید وصالی برای خواستگاری از خانم کاظم زاده هم خیلی جالب بود: «من برای ادامه راه، همراه می خواهم و تو با حضورت در شرایط سخت کردستان نشان دادی می توانی همراه من باشی ...✋❤️
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خاطرات همسر شهید اصغر وصالی در روز شهادت شهید و خواب عجیبی که دید ...🌑
روز تاسوعا بود که به اتفاق آقای بزرگ (فرمانده سپاه گیلانغرب)🔥 از سرپل ذهاب وارد گیلانغرب شدیم ...👥👥
ناهار رو سرپل ذهاب خورده بودیم. شام هم برایمان نون و سیبزمینی آوردند که من اصلا نخوردم .🖐🏻
اصغر تند تند می خورد و در ضمن جلوی فرمانده ارتش و بقیه رزمندهها برای من هم لقمه می گرفت ولی من نمی خوردم چون نون بیات و سیب زمینی اینقدر خشک است که اصلا از گلوی آدم پایین نمیرود ❗️
🙂آقای آزاد به شوخی به من گفت: «خواهر حاضر بودی امشب برای عملیات همراه ما میآمدی؟»
گفتم: «حاضر بودم سیمرغ می شدم و اصلا احتیاجی هم به شما نداشتم و بالای ماشینهاتون پرواز میکردم ...🕊
اصغر نگاهی به من کرد و گفت: «اگر سیمرغ هم بودی، نمیگذاشتم امشب بیایی.»
ساعتی بعد، اصغر از من خداحافظی کرد و رفت اما چند دقیقه نگذشته بود که دوباره برگشت، پیشانی من را بوسید و خداحافظی کرد و رفت. اصلا سابقه نداشت که برای خداحافظی دوباره برگردد.
ده دقیقه بعد، دیدم دوباره در را باز کرد و آمد. خداحافظی کرد و دوباره رفت. خیلی برای من عجیب بود ...❗️
همان شب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم یک نفر آمد که از وجاهت و ردای سبز و لباس سفیدش فهیمدم سید بزرگواری باید باشد. رو به من کرد و گفت: امانتی را بده ✋
گفتم : نه این مال من است ...
گفت: «نه این یک امانت دست توست باید آن را بدهی.»
مجددا گفتم: «امکان ندارد. این مال من است.»
اینقدر اصرار کرد که من ناراحت شدم و گفتم: «اصلا مال خودتان. ببرید.»
نزدیکی های صبح بود که با صدای توپ و خمپاره که یکیش هم کنار اتاق ما منفجر شد، از خواب بیدار شدم. هوا هنوز تاریک بود. رفتم و برای نماز صبح وضو گرفتم. خوابی که دیده بودم، خیلی واضح در ذهنم مانده بود.
اون روز، روز عاشورا بود و من دائم در این فکر بودم که در سال 61 هجری در این لحظات، در کربلا چه خبر بوده؟
هرچه هم خواستم آیهالکرسی بخوانم، ذهنم یاری نمیکرد و تا نیمه آن را میخواندم. خیلی کلافه بودم.آقای بزرگ، حدود ساعت 3 یا 4 بعدازظهر آمد ولی خیلی ناراحت بود.
گفتم: چی شده؟»
گفت: «باید برگردیم مقر سپاه.»
گفتم: «اصغر کجاست؟»
تو مسیر کم کم به من گفت که اصغر حدود ساعت 11 تیر خورده. من اصلا باورم نمیشد که چنین چیزی امکان داشته باشد.
وقتی وارد محوطه سپاه شدم، دیدم بچهها بیتاب هستند. یکی سرشو به دیوار میزد، یکی گریه میکرد و ...
خیلی ناراحت شدم ...💔 داد زدم و گفتم : «خودتونو را جمع کنید. روزی که وارد این منطقه شدیم، می دونستیم که چه اتفاقی می افته.» ولی من خداییش اصلا فکرش رو هم نمیکردم که این اتفاق برای من بیفته ...✋
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
قدرت عجیبی که عاشورا به من داد ...🏴✋
🎙همسرشهید :
بچه ها اومدند دورم جمع شدند و گفتند که چیکار کنیم ؟!
یک آن ذهنم رفت کربلا. الان هم عصر عاشوراست و جسدها روی زمین است و همه آمدن پیش حضرت زینب(س)🌺...
البته اینها اصلا قابل قیاس نیست اما من دیدم که در چه جایگاه سختی هستم. عاشورا قدرت عجیبی به من داد و خیلی راحت به بچه ها گفتم: «نماز می خوانیم و میرویم اسلام آباد.» چون اصغر در بیمارستان اسلام آباد بود ...🍃
در راه، تنها چیزی که از خدا خواستم این بود که وقتی بالای سرش میرسم، زنده باشد و به خدا قول دادم که دیگه هیچ چیز ویژهای از او نمیخواهم. حالا نمیدانم چرا اینقدر برای زنده بودنش اصرار داشتم. ولی واقعا تمام مدت، همه خواسته من همین بود که وقتی بالای سرش میرسم، زنده باشد.
وارد بیمارستان که شدیم، رضا مرادی با ذوق و شوق فراوان آمد و گفت: «خواهر! زنده است.»
منم گفتم: «الحمدلله.»تیر به سر اصغر خورده بود و بی هوش بود ولی تو کما نبود. بالای سرش دکتر انصاری رو دیدم. ایشان که متخصص مغز و اعصاب و اهل اصفهان بود را از سرپل ذهاب می شناختیم.
تا منو دید گفت: «باور کن هرکاری از دستم برمیآمد کردم ولی نشد.»
کم کم داشت من را آماده میکرد.
گفت: «تیر ناحیهای از سر خورده که حتما کور خواهد شد.»
گفتم: «تا آخر عمر باهاش میمونم ...✋
گفت: «احتمال فلج بودنش بسیار زیاده.»
گفتم: «هستم.»
گفت : زندگی خیلی سخت میشه براتون !
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
من هستم ؛ توکجایی ؟!✋
🔴لباسهای اصغر را درآورده بودند. جالب بود که هرکس به بدنش دست می زد، هیچ واکنش نداشت اما وقتی من دستش را می گرفتم، آروم دست من را خم می کرد. یا اینکه تا من گفتم: «چطوری؟»، یه قطره اشک در گوشه چشمش جمع شد.
دکتر انصاری گفت اینها نشانه های خوبیه اما اگر هم امشب را بتواند رد کند، باز همان خطرهایی که گفتم، وجود دارد. منم گفتم: «هرطور که شود، تا آخر کنارش می مانم.»
نیمههای شب 28 آبان بود. نگاه به دستش کردم، دیدم هنوز حلقهاش دستش هست. آقای آزاد گفت هرچه کردیم که حلقه را دربیاوریم، انگشتش را خم کرد و اجازه نداد.
من هنوز هم ارتباط با اصغر را حس می کنم. اما اینقدر دچار روزمرگی شدم که از این ارتباط گاهی غافل میشوم. هنوز هم وقتی خواب می بینم، به او می گویم: «کجایی؟ خیلی وقته ندیدمت.» اون هم بارها اینو به من میگه که «من هستم. تو کجایی؟!💔
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🦅 پرنده ای که فقط از دست #شهید_وصالی غذا میخورد!
مریم کاظم زاده، همسر شهید اصغر وصالی:
برایتان گفته بودم اصغر وصالی با شنیدهها و دیدهها فرق میکرد… فرماندهی سختگیر گردان ۳ سپاه پاسداران، در خانهاش یک شاهین داشت. خودش شکارش کرده بود. حیوانک فقط از دست اصغر غذا میخورد. اوایل فکر میکردم اینطور یادش داده، اما بعدها که محبت بینشان را دیدم فهمیدم حیوانک از سر عشق مانده، نه از سر نیاز.
وقتی اصغر رفت،
از دست هیچکس غذا نگرفت تا مُرد.
● (مریم کاظم زاده همسر شهید اصغر وصالی #عکاس_باسابقه سالهای انقلاب و جنگ تحمیلی، در سن ۶۵ سالگی به همسر شهیدش پیوست؛
مریم کاظمزاده #اولین_عکاس زن جنگ بود که مهر سال ۵۹ به مناطق جنگی رفت و خاطرات زیادی از حضور رزمندگان و فرماندهان در مناطق جنگی ثبت کرد.) روحشان شاد 💔
#شهیداصغروصالی
#دفاع_مقدس
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌹 آغاز امامت و غیبتحضرت حجت(علیه السلام )
♦️رهبرمعظم انقلاب: پروردگارا، به ما توفیق تشبه به نظام کامل اسلامی روزگار مهدوی عنایت بفرما
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR