21.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد...
#شوق_پرواز🕊
#شهیدمسعودعسگری☘️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری 📲
#میلادامامجواد_علیهالسلاممبارک🌺🍃
#میلاد_امام_جواد (علیهالسلام)
#امام_جواد ♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
24.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 بوی گل و سوسن و یاسمن آید 🌸
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌺 ۱۲بهمن سالروز ورود امام خمینی (ره) به میهن اسلامی ایران و آغاز دهه مبارک فجر بر فجرآفرینان مبارک باد ...
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕌☘️
خوشا آنان ڪہ #زینب یارشان شد
صداقتـــــ در عمل گفتارشان شد..
بہ عباس اقتدا ڪردند و رفتند
علمدار #حسین ســــردارشان شد
✨کلُناٰ عَباٰسَکْ یاٰ زِیْنَب✨
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴یک مرتبه که در کوچه بودم و داشتم در تلگرام برای یکی از دوستانم مطلبی را تایپ میکردم، حسابی مشغول شده بودم و نزدیکی های خانه، آرام آرام قدم برمیداشتم که یک دفعه مسعود جلوی من ظاهر شد و دست هایش را طوری که انگار میخواهد من را در آغوش بکشد، باز کرده بود.
هر وقت به آن جا و سر کوچه میرسم یاد داداشم میافتم و خیلی دلم برایش تنگ میشود. هر وقت میآمد خانه با محبت و انرژی خاصی دست دراز میکرد و سلام میداد. خیلی با محبت بود. هنوز گرمای دستش را احساس میکنم. همیشه همین طور بود. حالت ها و حرکاتش هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیرود...
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻چند سالی که با او هم محله ای بودم، هیچوقت ندیدم مسعود مثل بعضی از جوانها وقتش را در کوچه و خیابان به بیهودگی بگذراند.
جوان مؤدب و سربه زیری بود که احترام کوچک و بزرگ محله را نگه میداشت.
مسعود مثل یک برادر بزرگتر برای بچههای محله بود. چند بار وقتی به پول نیاز داشتم، سراغ او رفتم و مسعود که میدانست من خرج خانوادهام را میدهم، با قرض از دیگران مبلغ مورد نیازم را برایم فراهم کرد.
هر وقت دلم میگرفت، با مسعود درد دل میکردم و خیالم راحت بود که او راز زندگیام را پیش کسی فاش نمیکند...
🎙(نقل از دوست شهید)
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یکی از روزهای ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۴ مسعود پس از خوردن سحری به پارکینگ رفت و تا افطار مشغول تمیز کردن آن شد. پارکینگ مثل سمساری بود، مسعود تمام وسایلها را از پارکینگ به انباری پشتبام منتقل کرد. تنها با زبان روزه چندین مرتبه این پنج طبقه را طی کرد. ما برای مراسم ختم یکی از اقوام دعوت بودیم. به مسعود گفتم، «مسعود جان خورشت را گذاشتهام، اگر توانستی برنج را شما بگذار» زمانیکه برگشتیم نزدیک افطار بود. هم پارکینگ تمیز شده بود و هم غذا آماده بود. حتی برگهای درختان حیاط را تمیز کرده بود و شیشههای پارکینگ را پاک کرده بود تا جای قطرات آب روی آن نمانده باشد. با وجود خستگی بسیار، آن شب نیز مسجد ارگ مسعود ترک نشد.
ما در خانواده رسم داریم، هر هفته در منزل یکی از اقوام جمع شده و قرآن بخوانیم. منزل خواهرم بودیم. سر سفره افطار همه از کوچکترین عضو خانواده تا بزرگترین آنها یک دعا کرده و همه آمین میگویند.
آن شب مسعود برای اولین مرتبه در حضور جمع، آرزوی شهادت کرد و همه آمین گفتند. تعجب کردم، مسعود پسر توداری بود. با وجود مهارتهای گوناگونی همچون «خلبانی»، «پاراگلایدر»، «غواصی»، «سقوط آزاد»، «چتربازی»، «کوهنوردی» و... که داشت، هیچکس از آنها اطلاعی نداشت.
نمیدانستم چه طور سکوت خود را شکسته بود. پس از افطار برادرم گفت، «خواهر، دیدی مسعود چه دعایی کرد؟!» گفتم، «الحمدلله، خیلی خوشحال شدم...
مسعود سه ماه پس از آن به آرزوی خود رسید💔.
🎙(نقل از مادر شهید)
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
شب شهادت از زبان پدر 💔🎙
«عملیات موفق بچه های فاتحین برای آزادسازی شهرالعیس ضربۀ سنگینی به تروریست های تکفیری وارد کرده بود تا جایی که بر اساس مکالمات شنود شده ، آن ها دیگر روحیه و انگیزه ای برای مقاومت نداشتند. بعد از سقوط شهر، نیروهای مدافع حرم برای پاکسازی و آزاد سازی وارد شهر شدند. آقا مسعود و چند نفر از نیروهای فاتحین جلوتر از بقیه در حال پیشروی بودند که در کمین دشمن گرفتار شدند. یکی از تکفیری ها با سلاح سنگین و پیشرفته ( توپ) به سمت ماشین آن ها شلیک میکند و همین تیراندازی موجب شهادت مسعود و چند نفر دیگر از نیروهای فاتحین میشود...
🔺(شهدای اربعه حلب)
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
⭕️قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم، جی پی اس همدیگروبرداریم، همینطور ساعت ها و انگشترامون،
ازهمه مهمتر انگشترها بود.
⭕️وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه، تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یاد حرفمون افتادم.
خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پراز ترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،
دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدا برگشتیم
🌺خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم، با دعوا وارد قسمت شهدا شدم و از مسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش. وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت.
🎤راوی:همرزم شهید
#شهیدمدافعحرممسعودعسگری🌷
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جـوانـم،جـوانِرشـیـدم...♥️🕊
#شهیدمسعودعسگرۍ
تقدیمبهمادربزرگوارشهید🌱
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR