✅اخلاص🌹
پسرم خیلی زحمت کش و مخلص بود و همه کارهایش را برای رضای خدا انجام میداد. وقتی کاری می کرد دوست نداشت کسی بفهمد چه کرده. مثلا شب عید قربان چند تا گوسفند قربانی می کرد و بین مردم پخش می کرد تا خانواده های نیازمند فردای عید گوشت داشته باشند که بچه هایشان کباب بخورند.
یا مثلا وسیلهای می خرید و شب اول ماه رمضان میبرد درب منزل خانواده های نیازمند زنگ می زد اجناس را می گذاشت و سریع فرار
می کرد تا کسی او را نبیند. به نوعی سرباز گمنام بود.🌹
🎙راوی:مادر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هر کسی که محمد را میشناخت به این نکته اذعان دارد که او خیلی صبور و آرام بود، معمولاً نسبت به دیگران حتی نسبت به اشتباهاتشان بزرگوارانه رفتار میکرد.
یک ویژگی مهم دیگرهمسرم این بود که بهشدت در #کارها #خدا را در نظر میگرفت و این باعث حذف خیلی از چالشها در زندگیاش میشد که هوای نفسش را کنترل کند و خوب بماند.
🎙راوی: همسر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی از بازی شهید محمد بلباسی با بچهها 🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃#علمدار اردوهای جهادی مازندران
اگر اشتباه نکنم اواخر 88 بود که تلفنم زنگ خورد. طبق معمول که اهل جواب ندادن نیستم و به دلیل مشکلات حنجره ارتباطاتم «پیامکی» است برای تماس گیرنده فرستادم «سلام. لطفا نام و پیام» و او پاسخ داد«سلام. بلباسی هستم مسئول بسیج دانشجویی شهرستان قائم شهر.» نوشتم« اگر ممکن است پیامک دهید او امرتان را » و او پاسخ داد «خواهش می کنم. در مورد اردوی جهادی مشورت می خواستم برادر احمدی»
تا نام اردوی جهادی آمد مشتاقانه زنگ زدم و مفصل با او که نمیشناختمش صحبت کردم. مصوبه مذاکرات مان «تشکیل قرارگاه جهادی علمدار» بود که البته او به دلیل عشق و ارادتش به سید مجتبی علمدار، آن مداح شهید پرآوازه و زیبا آواز، این نام را انتخاب کرد و غافل از اینکه من نیز سالها بود و هست که عاشق و شیدای سید بوده و هستم.
ارتباط مستمر من و محمد آغاز شد شاید هفتگی یکبار و هر بار هم ده ها دقیقه در باب اردوهای جهادی دانشجویان تا قرارگاه علمدار و صد البته گلایه های مستمر و تمام ناشدنی محمد از عدم حمایت های کافی و گاه نامهری های ادارات و نهادها که دیگر این شکوه ها بیت الغزل محمد شده بود.
یادم می آید در خصوص همراهی فرماندهان تا مسئولان شهرستان و استان راهکارهای زیادی ارایه شد از سامانه پیامک قرارگاه تا سایت خبری و اقدامات رسانه ای و گزارش های مکتوب اقدامات جهادی. خلاصه محمد که در بسیج دانشجویی قائمشهر، کارهای زیادی داشت اما اردوی جهادی را به مثابه ی شعبه ای عظیم و مستقل در کارها می دید و اینگونه شد که او خود علمدار اردوهای جهادی مازندران شد و حقیقتا گزاف نیست اگر بگویم اردوهای جهادی آن استان مدیون همت والا و جهاد بی وقفه اوست.
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خاطرهای از شهید بلباسی ✍🏻
محمد در انجام بسياري از كارهاي خيرخواهانه چه در مجموعه محيط كاريش در سپاه و چه در محيط خارج از آن پيشقدم بود و با همين روحيه بود كه نخستين تيم اردوي جهادي را با عنوان
' علمدار ' با حضور دانشجويان تشكيل داد تا بتوانند در مناطق محروم به مردم خدمت كنند.
محمد براي انجام كارهاي جهادي هيچگاه منتظر حكم سازماني نبود ، چنان كه وقتي در ورزقان زلزله آمد ، بدون اين كه منتظر رسيدن حكم سازماني از مسير پر پيچ و خم بروكراسي بماند ، تيم دانشجويي جهادي تحت امرش را برداشت و به منطقه رفت .
اين كار جهادي محمد باعث شد تا سردار علي افضلي ، جانشين آن زمان سازمان بسيج غبطه اينگونه كار كردن را بخورد ، اما اين بذل توجهات مسئولان ارشد سپاه در مسير خدمت تاثيري در بردارم نداشت و او را مغرور نمي كرد، چون همه كارها را بر اساس باورش انجام مي داد .
🎙راوی:برادر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸ساخت موکب
ایام محرم شده بود
قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم هاش بچه های خادم الشهدا باشند.
سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایهای؟ گفتم بسم الله
مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه
روز عاشورا محمد رو دیدم
کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارهارو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست
با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم گفت سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بتون ندادم که با کیا باید ببندید
منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید
بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید.
سید هادی پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها..
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹 خاطرهای از شهید 🍃
در اسفند ۱۳۹۴ و فروردین ۱۳۹۵ در خادمالشهدای راهیان نور، شهید محمد بلباسی ،برای رفتن به شمال ،بلیط هواپیما داشت و تا آخرین لحظات مشغول کمک و جاروزدن بود که به فرودگاه رفت ولی از پرواز جاماند و برای ۲ ساعت بعد پرواز داشت.
بر اثر اشتباه کوچک، دو نفر از خادمان شهدا در اتوبوس جانداشتند و به شهید که فرمانده ما بود زنگ زدم و گفت که آن دو نفر منتظر بمانند و خودش آمد و برای آنها بلیط هواپیما تهیه کرد تا در دلشان نماند و نگویند که فرمانده با پرواز رفت و ما را ولکرد
خودش هم با اتوبوس توراهی عازم شمال شد.
🎙راوی: رسول بلباسی برادر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹یاد خاطرات🍃
💫شهید محمد بلباسی ❤️🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ویدیو از شلیک با فاصله چند قدمی به یک تانک مرکاوا با راکت دومرحلهای یاسین-۱۰۵
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ببینیدو لذت ببرید،،مداحی بسیار پر انرژی برای سربازان مقاومت اسلامی
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
همسرم وضع مالیاش طوری بود که دستمان به دهنمان میرسید. بعد از اتمام تحصیل ،پدر محمد به او گفت بیا در همین قائمشهر، کمکت میکنم کارگاه ریخته گری بزنی که به رشته تحصیلیات هم مربوط است ،اما او به من گفت مامان می خواهم بروم سپاه. من موافق بودم چون لباس نظامیها را دوست داشتم، هرچند هیچ وقت پسرم را در این لباس ندیدم. اما پدرش وقتی شنید موافق نبود، اما بعد از اینکه محمد موافقت پدرش را هم جلب کرد میگفت اگر میخواهی راه عمویت را که شهید شده بروی برو ، و سعی کن کارت برای رضای خدا باشد. محمد هم گفت: کاری میکنم از من راضی باشید. عموی محمد در عملیات والفجر 8 شهید شد و 8 سال هم مفقودالاثر بود.
🎙راوی: مادر شهید 🌷
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃خاطره اعزام شهید برای دفاع از حرم🍃
«همسر شهید محمد بلباسی به شهید بیان کرد که موضوع اعزام به سوریه چی شد؟ که گفته بودی با خیلی از مدیران مرتبط صحبت کرده بودی ،شهید بلباسی گفت؛
«دیگر از هیچ کسی تقاضای حضور در سوریه را نمیکند و از حضرت زینب (ع) و از شهدا میخواهم و اگر انجام نشود به این معنا هست که خادم خوبی برای شهدا نبودم...»
آخر شب با شهید محمد بلباسی برای اعزام به سوریه تماس گرفتند و ایشان در حالت شوق با همسرشان مشورت میکنند و همسرشان که ۲ روز ایشان را پس از یکماه حضور در راهیان نور دیده بود و فرزندی هم در راه داشت، گفت: «من چکارهام، شما طلبیده شدی»
و همراهی همسر شهید محمد بلباسی نقش مهمی در دستیابی ایشان به موقعیت شهید است.
🎙راوی:برادر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙شهید محمد بلباسی:🌷
🔸 برای جنگ نرم همانند جنگ سخت باید هزینه کرد و در این راه باید خانوادهها پای کار باشند.✨
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔰فرازی از وصیت نامه شهید بلباسی 🌹
🔽در این برهه از زمان که ایران اسلامی، امالقرای جهان اسلام شده است و مسلمانان جهان که در بند طاغوت و پادشاهی هستند با تشکیل جبهه مقاومت چشم به ایران دوختند و میخواهند از الگوی انقلاب اسلامی ایران که به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و همراهی مردم عزیز توانستند استکبار جهانی را با دست خالی از ایران بیرون کنند، استفاده کنند و گوش به فرمان حضرت امام خامنهای هستند و دشمنان اسلام و شیعیان ایران از این جایگاه انقلاب اسلامی هراس پیدا کرده و به دنبال گسترش اسلام آمریکایی هستند
🌹🌹الحمدالله با درایت رهبر عظیمالشان ایران اسلامی که دائماً بهدنبال معرفی چهره خبیث و شیطانی استکبار جهانی است، این نقاب دروغین دفاع از حقوق بشر از چهره آنها برداشته شده و با ارسال نامه به جوانان اروپایی آنها را نسبت به اتفاقات منطقه آگاه نمودند.
اکنون با تدبیر معظمله ایران با حضور مستشاری در بعضی از کشورهای اسلامی به فریاد مسلمانان رسیده و در این مسیر تعدادی شهید تقدیم کرده است و علت حضور مستشاری این کمترین در سوریه به عنوان مدافع حرم، لبیک به امر رهبرم بوده است و مطمئناً جوانان ایران اسلامی نخواهند گذاشت دست این نا اهلان به حرم اهل بیت سلام الله علیهما برسد و با عنایت خداوند متعال و یاری امام عصر(عج) انشاالله همه این تروریستها را نابود خواهیم کرد.
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بعضی شبها در حیاطِ روبهروی حرم مینشستیم و باهم درسهای کلاس اخلاق را مباحثه میکردیم. به من میگفت:
«از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده» !
آنقدر دوستش داشتم که هرچه میگفت برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همینها را تکرار کردم.
یکدفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از اینجا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!»
طفره رفت و گفت:
«ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش» .
اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت:
«دو تا کفن ببریم، پیش یه بیکفن؟»💔
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤سخنان شهید بلباسی درباره جنگ نرم🔥
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸سنگر سازی
چند شب دیدم شهید بلباسی موقع خواب نیست .
برام جای سؤال بود ؟؟
که چرا وقتی همه خوابند و در حال استراحتن ایشون نیستند.
یک شب به صورت اتفاقی ساعت از دوازده شب گذشته بود، ایشون رو دیدم.
متوجه شدم شهید بلباسی، شب ها وقتی بیشتر رزمنده ها خواب هستند و درگیر کار نیستند.
ایشون میرفتند داخل کیسه ها رو پُر میکردند و با ماشین کیسه ها رو جا به جا میکردند و مشغول سنگرسازی بودند.
🎙راوی: همرزم شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠#خاطره_و_خواب_مادر_شهید🌹
🍃«چند روز قبل از سفرش به سوریه یک شب شام رفتم خانه شان. بعد از خوردن غذا گفت مامان می خواهم بروم سوریه. مخالفت کردم و گفتم نه، تو سه تا بچه داری، دائما هم که مأموریتی. پدرت هم تازه فوت کرده و باید بمانی پشتیبان من باشی. همسرت هم درست است حرفی نمی زند ولی خسته شده، تقصیر هم نداره. من نمی گویم نرو ولی الان وقتش نیست. یک مدتی پیش زن و بچه ات بمان، حداقل آنها تو را ببینند بعد برو سوریه. آن موقع حرفی نزد و فقط خندید. نگو همه کارهایش را انجام داده و آماده رفتن بود.
شب که رفتم خانه خواب دیدم. صبح به محض بیدار شدن زنگ زدم بهش و گفتم مادر شیرم حلالت باشه هر جا بخواهی بروی آزادی. خندید و گفت چه شده؟ گفتم هیچی، خواب دیدم اما هر چه اصرار کرد برایش تعریف نکردم. همان روز رفته بود تهران که اعزام شوند اما من خبر نداشتم.»
«خواب دیده بودم شهید آوردند و گذاشتند جلوی من. سلام می کنم و می گویم خیلی خوش آمدی پسر اما از کجا آمدی؟ و همینطور با شهید درد و دل می کردم. یک درخت پر از شکوفه آنجا بود، به شهید گفتم: این درخت برای کیست؟ گفت: برای شما. گفتم: من که درخت نداشتم! گفت: چرا این درخت برای شماست.»
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#شجاعت_شهید🌹
«محمد نیروی ستادی سپاه بود و لزومی نداشت برای جنگ برود، منتهی خودش خیلی علاقمند بود. دوستانش که از جنگ آمده بودند می گفتند کارهایی که او می کرد هیچکدام مان جرأت انجام دادن شان را نداشتیم. یکی از همرزمانش با گریه تعریف می کرد: «محمد روزی 7، 8 بار یک مسیر را بین دو تا تَل که فوق العاده در تیررس دشمن بود و خطر داشت می رفت و می آمد، خرید می کرد، تجهیزات می خرید و یا مجروحینی را جا به جا می کرد که ما از اوضاع وخیمشان حالمان بد می شد. راهی سخت که ما شاید یک بار هم نمی رفتیم.»
🎙راوی:برادر شهید
#شهیدمحمدبلباسی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR