eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
6.3هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴خصلت های جالب و برجسته سردار شهید حسن باقری به نقل از سردار فتح الله جعفری: در کارها می‌گرفت. با اینکه خودش همه چیز را می دانست، باز مشورت می‌گرفت و همه احساس می کردند سهیم هستند. همه می گفتند ما به حسن باقری پیشنهاد دادیم فلان کار را بکند، درحالی که خودش می دانست و می خواست دیگران را در کارها مشارکت بدهد و به نوعی باعث رشد اطرافیانش شود. دو خصلت برجسته دیگر در ایشان واقعاً برایم جالب است؛ مسئله اول اینکه چیزی . در واقع برای خودش . حتی لباسی را که می پوشید، برای خودش نمی دانست. همه چیز را می دانست و نمی خواست از این امانت برای خودش ابزار قدرت بسازد. می‌گفت آنچه در اختیار ماست، امانت است. مسئله دوم او بود. توجه به دیگران و به مردم برایش فوق العاده اهمیت داشت؛ یعنی مردم را پایه اصلی می دانست و می گفت ما باید فدای مردم بشویم... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💢كربلا، امام حسين، عاشورا سه تا تيپ درست كرده بود؛ كربلا ،امام حسين ،عاشورا و چند گردان مستقل. پشت بي سيم به رمز مي‌گفت : « كربلا ! امام حسين اومد؟ عاشورا ! امام حسين تنها است. » براي جا به جايي نيروها از منطقه ي آهودشت به گرم دشت مي‌گفت: « آهو ها رو بفرستين اون جاييكه هواش گرمه . نيروي كاركشته كه مي‌خواست مي‌گفت: «كنسرو پخته بفرستين ، نه خام ! تعداد نفرات هر تيپ ، گردان، گروهان و دسته رانوشت.با توپ و تانك غنيمتي هم، گردان زرهي درست كرد. ده دوازده تا گردان ، شد بيست تا تيپ . مي‌گفت «براي تازه واردهاي جنگ هم جزوه‌ي آموزشي مي‌خواهيم. . بسيجي هايي كه بر مي‌گردند شهر بايد گروهان و گردان هر مسجد رادرست كنند اعزام مجدد ها هم بايد برگردند به يگان هاي خودشان، مثل مسافري كه برمي گردد به خانه ش. اين طوري سازمان رزم درست و حسابي داريم.» 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸 ما به بهانه جنگ باهم رفیق شدیم ‌ حسن به یکی از نیروها گفته بود برود خط ، ولي تازه بيدار شده بود و خواب آلود حرف مي زد. از دستش عصباني بود. مي گفت «چي بهت بگم ؟ اعدامت كنم ؟ يا گوشت رو بگيرم ؟ چه قدر بگم فلاني برو دنبال فلان كار ؟ وقتي نميريد، خودم مجبورم برم. هي بايد بگم آقاي ايكس برو با آقاي ايگرگ هماهنگي كن. تو رو به امام زمان باهم بسازيد ! تو كوتاه بيا. بذار بگن فلاني كوتاه اومد . اصلا بابا ما به بهانه ي جنگ وگردان وخاك ريز باهم رفيق شديم تا هم ديگه رو بسازيم.» 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
-خاطره از شهید حسن باقری: 🔸فرمانده خودمانی از خستگي هر كس طرفي ولو بود. از خط برگشته بودند و منتظر برگه هاي مرخصي. حسن وسط آسايشگاه با صداي بلند گفت: « برادرا ! فرمانده عمليات جنوب اومده ، مي‌خواد صحبت كنه . همه تو محوطه جمع شيد ! » به هم مي‌گفتند «اين همونيه كه بيدارمون كرد. پس كو فرمانده عمليات جنوب ؟ » بعد از حرف هاش ، بچه ها قيد مرخصي رفت را زدند و شدند نيروي احتياط. 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرمانده یعنی جرأت 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸بچه بسيجي‌هاي شهري و دهاتي❗️ ‌ تو يكي از اتاق هاي سه در چهار تاريك گلف جلسه داشتند. متوسليان ، خرازي ، رداني پور و همت و ... خيلي سرو صدا مي كردند. از تداركات بگير تا طرح عمليات و گله از آموزش بسيجي ها . حسن بهشان گفت: «مي خوايد بريم آمريكا از تكاوراي آموزش ديده‌ي قوي هيكلشون براتون بياريم؟ بابا بايد با همين بچه بسيجي هاي شهري و دهاتي كار كنيد. اگه مي‌تونيد، اين ها را بسازيد... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸فرمانده گردان بايد جلوتر از همه باشه ‌ خودش رفته بود سركشي خط . خاك ريز بالا نيامده ، لودر پنچر شده بود. سراغ فرمانده گردان را هم از ستاد لشكر گرفت.خواب بود. – يعني چي كه فرمانده گردان هفت كيلومتر عقب تر از نيروهاشه؟ اگه قراره گردان با بي‌سيم هدايت بشه، از مقر تيپ اين كار رو مي‌كرديم. وقتي فرمانده گروهان از پشت بي سيم ميگه سمت راست فشاره ، فرمانده گردان بايد با گوشت و خونش بفهمه چي ميگه . باز توقع داريم خدا كمك كنه. اين جوري نمي شه. فرمانده گردان بايد جلوتر از همه باشه.» 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸سختی‌فرماندهی ! بعضي ها خسته كه مي شدند ، جا مي زدند. از محل خدمتشان شاكي بودند . ‌ حسن بهشان مي‌گفت : « مي خواي تو بيا جاي من فرماندهي ، من ميرم جاي تو . خوبه؟» طرف ديگر جوابي نداشت . سرش را مي انداخت مي‌رفت... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹آشنای بی نام🍃 چند تا بسيجي كنار جاده منتظر ماشين بودند. حسن گفت «ماشينو نگه دار اينا رو سوار كنيم.» بهشان گفت « اگه الان فرماندهتون رو مي ديديد ، چي مي‌گفتيد؟» يكيشان گفت« حالا كه دستمون نمي رسه، اما اگه مي رسيد مي‌گفتيم آخه خدا رو خوش مياد تو اين گرما پياده بريم؟ تازه غذاهايي كه برامون ميارن اصلا خوب نيست و...» حسن با خنده گفت « ميگم رسيدگي كنن. ديگه ؟» آن ها هم مي‌گفتند و مي‌خنديدند. 😁 ‌ به مقرشان كه رسيديم، پياده شدند و رفتند. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃خاطراتی از شهید حسن باقری 🌷 🔸مكانيسم مال شيرينيه! ‌ بهانه مي آورد . امروز و فردا مي كرد. مي‌گفت« من اگه الفباي توپ رو نمي دونم ، نمي تونم ادعا كنم توپ راه مي اندازم. » حسن از دستش كلافه شده بود. عصباني گفت: « برو ببين اينايي كه الفباي توپ رو بلدند، از كجا ياد گرفتند. الفبا نداره كه، تو هم گلوله رو بنداز توش، بزن ديگه . حالا فكر كرده قضيه فيثاغورثه! » دوباره گفت : آخه بايد بدونم مكانيسمش چيه ؟ چند نفري كه بودند خنده شون گرفت.😂 ‌ حسن ريز خنديد و گفت: مكانيسم‌ مال‌ شيرينيه،باباقاطي‌نكن.»🙂 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خاطراتی از شهید حسن باقری 💠خدا با ماست🍃 ده روز پيش گفته بود جزيره را شناسايي كنند ، ولي خبري نبود. همش مي‌گفتند « جريان آب تنده ، نمي شه رد شد. گرداب كه بشه، همه چيز رو مي كشه تو خودش. » شهید باقری گفت: - خب چه بكنيم؟ مي خوايد بريم سراغ خدا بگيم خدايا آب رو نگه دار؟ شايد خدا روز قيامت جلوت رو گرفت، پرسيد تو اومدي ؟ اگه مي اومدي ، كمك مي كرديم. اون وقت چي جواب مي دي؟ - آخه گرداب كه بشه.. . – همش عقلي بحث مي كنه. بابا تو بفرست، شايد خدا كمك كرد🍃 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR