eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.8هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️امروز ۵ اردیبهشت‌ماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در طبس 🔺چه کسی هلی‌کوپترهای آقای کارتر را که می‏‌خواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند، شن‌ها مامور خدا بودند، باد مامور خداست. 🎙امام خمینی (رحمةالله علیه) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💨طوفان طبس یعنی: ✅ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ 💨گردباد طبس یعنی: ✅ و مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ‌ 💨تندباد طبس یعنی: ✅به اذن الهی؛ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. 🍃 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکایی‌ها یک بار هم اینجا حمله کردند به طبس و...😁 خطبه نگو بگو ذوالفقار حیدری 🗣 علی فرحزادی 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود! از غذا پرسید؛ نداشتیم! یکی از بچه‌ها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیده‌ها رو که دید، گفت: "این چیه؟" ‌ بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجی‌ها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!" 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸جنگيدن براي سپاه، واجب عيني🖐🏼 ‌ سي چهل درصد نيروهاي تيپ شهيد شده بودند؛ بقيه هم مي‌خواستند برگردند. اين جوري همه بايد عوض مي‌شدند؛ چه ستاد، چه طرح و برنامه و چه مهندسي. حسن گفت« خب ، كي مي‌مونه تو تيپ ؟ اين طوري بايد هر سه ماه يك تيپ درست كنيم،كه فقط اسمش تيپه . بابا! جنگيدن موقتي نيست . بايد با جنگ اخت شد. جنگيدن براي سپاه واجب عيني صد در صده به تك تك شما هم احتياجه . كادر تيپ بايد ثابت باشه. غير از اين راه ديگه اي نيست.» 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷شهادت از عسل شيرين تر است💫 فرمانده هاي تيپ ها بودند؛ خرازي ، زين الدين ، بقايي و.... حرف هاي آخر را زدند و شب حمله مشخص شد. حسن شروع كرد به نوحه خواندن. وقتي گفت « شهادت از عسل شيرين ترست» هق هقش بلند شد. نشست روي زمين و زار زد. از اول روضه رفته بود سجده . كف سنگر سه تا پتو انداخته بودند. سر كه برداشت از اشك ، تا پتوي سوم خيس شده بود💔 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌹🕊🌹🕊🌹 🔹درخواست شهید از امام رضا❤️ 🍃می‌گفت: «با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی. وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده. همه چیز رو از ایشون بخواین. این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه. چرا حاجتاتون رو از امام رضا (ع) نمی‌خواین؟ 🍃یک روز بعد این ملاقات، رفتیم مشهد زیارت امام رضا (ع). وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد. سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم. یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم. فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام، دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم.» 🌷یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد. امام رضا (ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود؛ پیوستن به کاروان سرخ شهادت. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹به امام چی بگم؟!💔 روزهاي آخر، بيشتر كتاب « ارشاد » شيخ مفيد را مي‌خواند . به صفحات مقتل كه مي رسید، هاي هاي گريه مي‌كرد. هرچه گفتند «تو هم بيا بريم ديدن امام» گفت : « نه، بيام برم به امام بگم جنگ چي؟ چي كار كرديم؟ شما بريد، من خودم تنها ميرم شناسايي» گلوله توپ كه خورد زمين ، حسن دستي به صورتش كشيد . دو ساعتي كه زنده بود، دائم ذكر مي‌گفت. فكر نمي‌كردم كه ديگه اين صدا را نشنوم. 🌷 شهید باقری سرانجام در حالی که به عنوان جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه، در حین یک عملیات اکتشافی و اطلاعاتی در جبهه فکه حضور داشت، بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن، در ۲۷ سالگی در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل آمد🕊🌷 🎙راوی:همرزم شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مکالمه بیسیم شهید و سردار رحیم صفوی و اصرار شهید باقری برای رفتن به خط! 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بارها میشد که من روزها ایشان را نمیدیدم . مخصوصاً وقتی عملیاتی صورت می‌گرفت این زمان بیشتر می‌شد وتا روزیکه جبهه ها استقرار وثبات پیدا نمی کرد به خانه نمی آمد.آن هم حدود سه یا چهار ساعت . درهمین ساعت های کم آن قدر برخوردش مهربانانه و سنجیده بود که بعد از رفتن او احساس می‌کردم اگر یک ماه دیگر هم نیاید همین توان معنوی برایم کافی است . وقتی می‌آمد چشمهایش از فرط کار و بیخوابی سرخ بود واز خستگی صدایش به زحمت در می‌آمد . همه اش تلاش بود. لحظه ای آرام وقرار نداشت. اما با آن همه خستگی وقتی پایش به خانه می رسید با حوصله می‌نشست و با من صحبت می کرد . قدردان بود . تقید او به مطالعه برای من بسیار عزیز بود . حتی بعضی از کتابهایی که خوانده بود به من توصیه می کرد بخوانم ، چون فرصت داشتم. از طرف دیگر او به زبان عربی تسلط داشت و متون خوبی برای مطالعه انتخاب می کرد. 🎙راوی:همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🍃خاطره فرصت های دیدار در دزفول بیشتر بود و او بیشتر به خانه می‌آمد ومن هم مادر شده بودم. طبیعی است که بچه فرصت هایی را از مادر می‌گیرد . از طرف دیگر دزفول شهر پدری من بود . همخانه ای هم داشتم که همسر یکی از سرداران بود .ما هر دو با منطق جنگ آشنا بودیم و به همین خاطر وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می‌آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان وحتی روز ها گرسنگی کشیده بود ، جاده ها وبیابانها را برای شناسایی پشت سرگذاشته بود ، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد.می‌نشست وبه من می‌گفت در این چند روزی که نبودم چه کار کرده ای ، چه کتابی خوانده ای و همان حرفهایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست .من واقعاً احساس خوشبختی می‌کردم... 🎙راوی:همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR