🔸شروع عملــــــــیات و رساندن مهمات
اولین روز آبانماه سال 94
روز جمعه مصادف با تاسوعای حسینی.
ده نفر از گردان محمدرسول الله به گردان حضرت ابوالفضل مأمور شدند. عملیات باید در چند محور انجام میشد.
هدف، گرفتن شهر الحمرهی سوریه بود.
باید اول، لشکر، پیاده حرکت میکردند و پشت سر آنها گردان زرهی العادیات2.
نیمههای شب به راه افتادند. نزدیک اذان صبح بود که به منطقه رسیدند.
منطقه ناشناخته و زمین پستی و بلندیهایی داشت.
داعش روی بلندیها مستقر وبه منطقه مسلط بود.
مرتب آتش میریخت و نیروها باید در زیر آتش سنگین دشمن پیشروی میکردند.
یکی از همرزم ها ،در هم و گرفته از خط برگشت.
ماشین مهمات را هم حتی تخلیه نکرده به عقب باز گردانده بود.
پویا با تعجب جلو رفت و علت را پرسید.
فهمید چند ساعت پیش در طی عملیاتی در شهر غبطین چند نفری از نیروها شهید و زخمی شده اند.
روحیه نیروها در خط به حدی تضعیف شده بود که هیچ کس قادر به پیاده کردن مهمات نبوده است.
پویا در کنار ناراحتیاش از شهادت دوستان، دل نگران نبودن مهمات در خط بود.
_از فرمانده خواست اجازه دهد جلو بروند و خودشان مهمات را بارگیری کنند.
به خط رفتند. با وجود کمردردش گلولههای تانک را از جعبه خارج و بارگیری میکرد.
در آن شب سرد از شدت فعالیت آنقدر عرق کرده بود که همهی لباسهایش خیس بود...
🎙راوی:همرزم شھــید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✅ قیام برای نماز و آخرین ذکر🍃
در شرایطی بودیم که هرلحظه امکان اصابت گلوله و خمپاره و شلیک تک تیراندازها زیادبود من و دیگرهمرزمم به پویا گفتیم، لاقل نماز را نشسته در پشت تانک بخوانیم خطرش کمتراست...
پویاگفت نه لذتش به این است که ظهرتاسوعا وسط میدان نبرد، نماز را ایستاده بخوانیم، شاید این آخرین نمازمان باشد.
پویا با آن قامت رشید درکنارتانک ایستاد و مشغول نمازخواندن شد چنان حالت عارفانهای داشت گویی جزخداکسی او را نمیدید...
بعد از اتمام نمازعصر و عرض سلام به سرور و سالارشهیدان حضرت اباعبدالله رو به من گفت عجب نماز باحالی بود.
من و دیگر همرزمم نماز را با حالت نشسته درپشت تانک خواندیم.
بعد از آن به داخل تانک خود رفتیم پویا در حالی که مشغول ذکر بود به آرامی اشک میریخت و منتظر دستور فرمانده برای ادامه عملیات بودیم، زیرلب ذکر شریف صلوات و شاید اذکاری که فقط خودش و خدا میدانست میگفت!
مسعود، تسبیحی در دست داشت و ذکر میگفت.
پویا جلو آمد تسبیح را گرفت و گفت: «تو که بلد نیستی ذکر بگی! بده به من.»
بعد هم شروع کرد به صلوات فرستادن.
چند لحظه بعد نگاهش به پویا افتاد. سرش را روی برجک تانک گذاشته بود و به پهنای صورت اشک میریخت.
مسعود رو به او کرد و گفت:
«پویا حالا حالا کار داریم شهید نشی!!»
پویا خندید و گفت: «نه حالا شهید نمیشم!»
یک ساعت بیشتر نگذشت که پویا آسمانی شد. 🕊🌷
🎙راوی:همرزم شهید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹آینده نگری
دور هم ایستاده و منطقه را بررسی میکردند.
پویا بیمقدمه به سمت مصطفی رفت.
خودش را روی دستان او انداخت و خواست بلندش کند.
مصطفی مبهوت مانده بود. پویا گفت: «اگه من شهید شدم تو باید جنازهام را به دست خانواده برسانی!»
چند روزی بیشتر نگذشت که پیکر بیجان پویا بر زمین افتاده بود. مصطفی اما به تنهایی نمیتوانست آن را بلند کند، آنقدر که قوی هیکل و تنومند بود !
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹شھــادت 🕊🌷
پویا سوار بر تانک به سمت داعش میراند.
فرمانده جهانبخش هم جلوتر از تانک با موتور میتاخت
موشکی از سمت داعش به سمتشان شلیک شد.
فرمانده گرمای حرکت موشک را در بالای سرش احساس کرد.
موشک از او گذشت و به تانک اصابت کرد.
موج انفجار در داخل تانک پیچید و پویا به بیرون پرتاب شد.
جهانبخش خود را به پویا رساند.
ترکشهایی به گردن و بازو و پاهایش اصابت کرده بود و در اثر موج انفجار همهی لباسهایش پاره پاره شده و پیکرش آسیب دیده بود.
نزدیکش رفت. پویا به شهادت رسیده بود. 🥀
پاهایش سست شد. خواست پویا را بلند کند اما نتوانست. به سمت نیروها رفت تا کمک بیاورد.
موتور چهارچرخی پیدا کرد و با یک نیروی کمکی به سمت پویا برگشت.
بدن تنومند پویا به سختی از زمین بلند میشد.
دو نفری هم نتوانستند آن را بر روی موتور قرار دهند.
دویست متری دوید تا به نیروهای پیاده رسید.
طلب یاری کرد. چند نفری آمدند و پیکر پویا را به عقب برگرداندند.
🎙راوی: همرزم شهید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸شش روز انتظار💔
از وقتی خبر شهادتش را شنیدیم
تا هنگامی که پیکر مطهرش به شهر بازگشت شش روزی طول کشید.
شش روزی که در کنار همهی انتظارها و سختیها مبین اخلاق و روشن کنندهی کردار پویا بود.
از گوشه و کنار شهر برای عرض تسلیت به خانهی پدرۍمیآمدند.
هر کسی حرفی میزد و خاطره ای از پویا میگفت.
هرکدام به شکلی خود را مدیون پویا میدانستند. او برای خیلیها گرهگشا و حلال مشکل بود.
🎙راوی:خواهر شھــید
🔸گمنام 💔
باغبهادران، شهر کوچکی بود وهمه، هم را میشناختند.
پویا هم رفیق و آشنا خیلی داشت.
شهید که شد عکسش در جای جای شهر بالا رفت.
تازه خیلیها برای اولین بار او را در لباس نظامی دیدند و متوجه شدند او پاسدار است.
🎙راوی:برادرهمسر شھــید
🔸تهیه جهیزیه🌿
مادر و دختری در مراسمش آمده بودند.
خیلی گریه میکردند. آشنا نبودند و همین باعث شده بود اقوام علت را جویا شوند.
دختر در میان گریههایش ابراز داشت تازه فهمیده ناشناسی که جهیزیهاش را تهیه کرده این شهید بوده است.
خانوادهی دختر در شرایط مالی مناسبی نبودند و پویا با یک واسطه وسایل و اقلام مورد نیازشان را تهیه و به آنان داده بود.
🎙راوی:خواهر شھــید
🔸ڪــــمڪــ به نیازمندان🌱
دوست برادر خانمش بود.
تا او را دید به یاد پویا افتاد.
نمیدانست او را میشناسد.
گفته بود: «روزهای آخر سال به سراغم میآمد. لباسهای تک سایز را با قیمت مناسب میخرید. بسته بندی میکرد و میبرد برای کسانی که نیازمند بودند.»
🎙راوی: دوست شهید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹بزرگــــــــداشت شهید 🌷
مراسم عزاداری را در روستا گرفت و فتاح پور را دعوت کرد برای مداحی.
روستای کم جمعیتی بود و چند نفری بیشتر شرکت نکرده بودند.
بعد از پایان جلسه فتاح پور در مزاحی به اعتراض گفت: «حداقل در مسجد امام حسین باغبهادران مراسم میگرفتی که شلوغ بشه!»
پویا خندید و گفت: «نگران نباش. آنجا هم میآیی و میخوانی!»
مدتی گذشت و فتاح پور در مسجد امام حسین دعوت شد و در مراسم بزرگداشت شهادت پویا خواند.
جمعیت زیادی آمده بود، به یاد آن روز افتاد، همانگونه که اشک میریخت گفت: «پویا راضی نبودم به این قیمت اینجا بیایم و بخوانم.»💔
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸استقامت✊
برای مراسم چهلمش که آمد کلیپی پخش شد و جهانبخش تازه متوجه مشکل کمر و معافیت پزشکی پویا شده بود.
فرماندهشان در سوریه بود و با توجه به توان بدنی بالای پویا مرتب کارها و مسئولیتهای سنگین به او میداد.
جدای از آن کار در زرهی هم انرژی و استقامت زیادی میخواست.
در طول آن مدت خم به ابرو نیاورد و هیچ اعتراضی نکرده بود. تا جایی که فرمانده اصلا متوجه کمردرد و ناراحتیاش نشد.
🎙راوی: برادر همسر شهید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خواب شھــید 🌱
جانباز شده بود و در بیمارستان بستری.
حال مساعدی نداشت.
شب خواب پویا را دید. به او گفت:
«ما همه با هم بودیم. چرا تنها رفتی؟»
پویا خندید و گفت:
«شما هم اسمتون در لیست بود فقط دلتون کامل آنجا نبود.»
🎙راوی:همرزم شھــید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸سختتر از داغ پویا💔
میشنید از گوشه و کنار حرفهایی که بیشتر از داغ پویا خنجر به سینهاش میزد.
پویا رفته بود و همهی خاطرات شیرین روزهای با او بودن در ذهنش مرور میشد، اما حرف و نقلهای بعضیها قلبش را به درد میآورد.
گفته بودند: «اگر عاشق همسرش بود او را تنها نمیگذاشت!
اگر دخترش را دوست داشت رهایش نمیکرد!!
اگر پابند زندگیاش بود در دیارش میماند!!!»
چه میدانند این بیخردان که چه عشق و علاقه ای میان او و خانوادهاش جاری بود. چه میدانند که پویا، مردی بود که با وجود همهی این علاقهها برای عشقی والاتر قدم در راهی گذاشت که محال است خیلیها معنا و مفهوم آن را درک کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📸 تصویرۍاز حضور شهید محسن حججی کنار مزار دوست و همرزم شهیدش پویا ایزدی ، یک هفته قبل از اعزام به جبهه مقاومت
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹راز هشتمین !💚
#هشتمین شهیدلشکر#هشت نجف اشرف.
در #هشتمین روز #هشتمین ماه سال 94 به خاک سپرده شد.
پویا که در زندگی دنیاییاش وابستگی و عشق زیادی به #هشتمین_امام_شیعیان امام رضا علیه السلام داشت. 🍃
شهادت و حیات اخرویاش هم رنگ و بوی رضایی داشت. 🍃
🎙راوی:همسر شھــید
#شهید_پویا_ایزدی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید #سید_مهدی_موسوی، مردی ناشناس اما بزرگ در دل تاریخ...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جسمم را به خاک، روحم را به خدا و راهم را به شما میسپارم
#شهیدان_خدمت
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
ای من فدای چشمات آقا منو نگاه کن
ای من فدای لبهات منو صداکن..♥️
-شبجمعهحرمتآرزوست🌱
#کربلا
#امام_حسین(علیه السلام)
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبھ ها بہ یــاد سردارشھیــدحاجقاسمسلیمانے♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷سلام خدا بر شهیدان؛ سلام خدا و اولیاء او بر این جانهای تابناک که هم زندگی و هم مرگشان مایهی اعتلای جامعه اسلامی است، و همواره چنین باد انشاءالله...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت تکاندهنده حاج قاسم سلیمانی از روزی که امام خمینی احساس کرد توسط ساواک ربوده شده
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم حضور حاج قاسم در جمع رزمندگان مدافع حرم لشکر خط شکن ۲۵ کربلا مازندران در سوریه🕊🥀
یادو نامشان جاودان🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پاسخ سردار حاج قاسم سلیمانی به نامهای که در آن از او خواهش کرده بودند تا برای ریاست جمهوری١٣٩۶ کاندیدا شود:
«برادر بزرگوارم از محبت شما عزیز گرانقدر سپاسگزارم. الحمدلله در کشور ما آنقدر شخصیت های مهم و ارزشمند گمنام و با نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پُست سربازی خود را رها کند. افتخارم این است که سرباز صفر بر سر پُست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود جانم فدای آنها باد.
رها کردن این پست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند خیانت میدانم.»
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ لحظه دریافت حکم و نشان خادمی امام رضا علیه السلام به سردار دلها توسط آیت الله شهید رئیسی در تیرماه سال ۹۷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌱میگفت؛وقتی درونت پاک باشد
خدا چهرهات را گـیرا میکند
این گـیرایی از زیبایی جوانی نیست!
این گـیرایی از نور ایمانی است
که در ظاهر نمایان میشود...
#حاج_قاسم🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای آشنایی با شهید سلیمانی به بیان خود شهید
بی دلیل نیست که شهید امیرعبداللهیان اولین وزیر امور خارجه شهید است...
#شاگرد_مکتب_حاج_قاسم
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
انتشار برای نخستین بار
تصویری از شهیدان حاج قاسم سلیمانی و دکتر حسین امیرعبداللهیان
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR