زمانی كه نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی دربارة خصوصیات این سگها بیان كرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
مدرس دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند.
@nabjahadi_nakhsa
در جستجوی خضر فرخ پی ع (15)
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀❤️🍀🍀🍀🍀🍀
دلیل ضعف قول اول
آنچه رأی اول را تضعیف می کند به طوری که دیگر قابل اعتماد نمی باشد چند نکته است.
1 - نام حضرت موسی در قرآن بیش از 130 مورد برده شده است که در همه آنها مقصود، موسی بن عمران می باشد. اگر در خصوص این یک مورد موسی دیگری مقصود بوده است باید قرینه ای آورده می شد تا ذهن خواننده به دیگری منتقل نگردد.
2 - آنچه در روایات شیعه آمده است مؤید این است که شخص نام برده همان موسی بن عمران است و همچنین روایاتی از اهل سنت در تأیید این معنی آمده است که به برخی از این روایات در مباحث آتی اشاره خواهد شد.
نکته ای موجب انحراف برخی از مورخان و مفسران شده، تعلم موسی از خضر است که به نظرشان با اولوالعزم بودن حضرت موسی کلیم سازگار نمی باشد.
این شبهه در تفسیر قمی آمده است.
محمد بن بلال گوید یونس نامه ای به امام رضا (علیه السلام) نوشت و از آن حضرت پرسید: موسی و آن عالمی که نزدش رفت کدام داناتر بودند؟ دیگر اینکه آیا جایز است پیامبری چون موسی که خود حجت خداست حجتی دیگر در زمان او بوده باشد؟
امام فرمود:
موسی نزد آن عالم رفت و او را در جزیره ای از جزایر دریا دیدار نمود که نشسته بود و یا تکیه می داد. موسی سلام داد و او معنی سلام را ندانست چون در روی زمین سلام نبود.
پرسید تو کیستی؟ گفت: من موسی بن عمرانم. پرسید و تو آن موسی بن عمرانی که خداوند با او تکلم کرده است؟ گفت: آری. پرسید چه حاجت درای؟ گفت: آمده ام تا مرا از آن رشدی که تعلیم یافته ای تعلیم دهی. گفت: من موکل بر امری شده ام، که تو طاقت آن را نداری همچنان که تو مأمور به امری شده ای که من طاقت آن را ندارم(تفسیر قمی ج2ص37)
در تفسیر عیاشی آمده:
هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: موسی داناتر از خضر بوده است(تفسیر عیاشی ج2 ص329)
برای اینکه پاسخ امام (علیه السلام) را بهتر درک کنیم، لازم است که یادآور شوم صاحب علم الهی و آنها که از اسم اعظم برخوردارند متفاوت هستند، برخی یک یا چند اسم از اسماء الهی را برخوردارند برخی از همه اسماء بهره مندند، لذا منافات ندارد کسی که دارای اسمی از اسماء الهی است برای فراگرفتن اسم دیگر حق تعالی نزد آن کسی از آن برخوردار است برود و از او تعلیم بگیرد و این حقیقت عرشی در حدیث آقا امام رضا (علیه السلام) اشاره شده است. چه بسا آن که در مقام تعلیم قرار می گیرد دارای اسماء بیشتری از استاد خود باشد منتهی چون فرد اعلم (داناتر) از آن اسم برخوردار نیست از هر کس که آن را دارا باشدبه اذن الهی فرا می گیرد در میان اولیاء الهی فقط حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیهما السلام) دارای تمامی اسماء الهی هستند و نیازمند شاگردی دیگران نمی باشند این حقیقت از آیه شریفه:
((یقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتب)) (سوره رعد /43).
کسی که صاحب علم الکتاب است غیر از کسی است که صاحب علمی از کتاب است و از طرفی ملاقات اولیای الهی و شنیدن کلام الهی از آن، برای اولیاء الهی شیرین است. [به کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پایان این فصل مراجعه کنید].
لذا کسانی که در فهم قرآن دچار مشکل شده اند گفته اند مراد از موسی غیر از موسی بن عمران است و حتی بعضی دیگر اصل ماجرا را تخیلی پنداشته اند و گفته اند داستانی تخیلی و فرضی است برای افاده این غرض تصویر شده است که کمال معرفت، آدمی را به سرچشمه حیات رسانیده و از آب زندگانی سیرابش می کند و در نتیجه حیات ابدی می یابد که در پی آن مرگ نمی باشد.
علامه رحمه الله با نفی این احتمال می فرماید: این احتمال بدون تقدیر گرفتن درست نمی شود و تقدیر هم دلیل می خواهد و ظاهر کتاب عزیز، مخالف آن است و در آن هیچ خبری از قضیه چشمه حیات نیست...(ترجمه المیزان ج13ص574)
بنابر آنچه گذشت موسی همان موسی بن عمران بن یصهربن فاهث بن لاوی بن یعقوب (اسرائیل) بن اسحاق بن ابراهیم (الخلیل) (علیهما السلام) می باشد که همان موسی کلیم الله است. و نام مادرش یوکابد بنت لاوی ین یعقوب (علیه السلام) بود(علامه مجلسی بحار ج 13 ص 6 و علامه حسن زاده هزار و یک کلمه کلمه 476)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺✅🌺🌺🌺🌺🌺
16 آذر 97
سید کمال الدین عمادی
سیبزمینی سرخکرده کچل میکند😱
گفته شد که پژوهشگران ژاپنی هشدار دادند که مصرف زیاد سیبزمینی سرخکرده باعث ریزش مو و کچلی خواهد شد
😂😂😂😂😳😂😂😂😂
هیچ کار این دولت تدبیر برای ایجاد امید بی حکمت نیست 😳اول نمیدونستم حال که گوشت و تخم مرغ گران شده چرا سیب زمینی هم گران شده با خود میگفتم حال که گوشت و تخم مرغ گران شده فعلا به سیب زمینی قناعت میکنیم
ولی میبینم سیب زمینی هم گران شده
تو نگو دولت تدبیر و امید میدانست خوردن زیادی سیب زمینی موجب کچلی مردم و ایجاد یاس و نومیدی میشود لذا بدون سر و صدا گران کرد تا مردم با گرانی گوشت و تخم مرغ به خوردن سیب زمینی هجوم نیاورند. 👍👍
ای بنازم این تدبیر امیدبخش دولت را😂
در جستجوی خضر فرخ پی ع (16)
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀❤️🍀🍀🍀🍀🍀
مراتب برتری موسی (ع) از خضر (ع)
اگرچه بر اساس آیات سوره کهف جناب موسی کلیم الله علیه السلام مامور به علم آموزی از محضر شریف خضر علیه السلام شده است ولی دلیل بر برتری جناب خضر ع نیست
بشنو از من این حدیث با وصول
تا نیفتی در بلا ای بوالفضول
گرچه موسی واقف کارش نشد
- کاشف احوال و اسرارش بشد
ظن مبرکز موسی عالیجناب
- خضر به باشد ز وی هیچ باب
او نبی مرسل است و بی خلاف
- خضر را اندر نبوت اختلاف
چون نبوت را خدا بر پا نهاد
- بار عالم بر دل موسی نهاد
این ز الهام خدا رمزی بدید
- او کلام حق به گوش سر شنید
گرچه پنهان بود این سه کار از او
- موج زد صد لجه اسرار از او
مر خضر را فعل از قربت بود
- لاجرم در فعل او حکمت بود
قربت موسی ز عین غیر توست
- فعل او هم حکمت و هم حجت ست
سر قربت را خفا حاجب بود
- بر نبی اظهار آن واجب بود
شد از آن مخفی ز موسی این سه سر
- تا شریعت را نگردد پرده در
نحن نحکم حکم بر ظاهر کند
- و هو معکم قلب را طاهر کند
خضر خاص خلوت و موسی وزیر
- این نهان در کار او در دار و گیر
این امیر سر و او سلطان شرع
- این به قرب اصل و او در اصل و فرع
کار وبار این ز روی اختصاص
- قول و فعل او شعار عام و خاص
فی الحقیقه این مه و او آفتاب
- از شعاع شرع او این برده تاب
این ز تأثیر ولایت منجلی
- او خدا را هم نبی و هم ولی
این ز تأثیر ولایت کام ور
- او به انوار نبوت نام ور
این ز تأثیر کرامت با ثبات
- او شهنشاه سریر معجزات
این ز قربت یافته نور حضور
- او نموده صد ید بیضای نور
این قدح نوش آمده از عین جوش
- او شده از تشنگی خمخانه نوش
این کشیده شربت آب حیات
- او شده غرقاب بحر نور ذات
یعلم الله این سخن نالایق ست
- گر خضر دانی ز موسی فایق ست
منبع کتاب خضر و موسی ع ص81_82
پس اگرچه خضر در این محور تواناتر و داناتر بود در در محور شریعت طرف خطاب و تکلم الهی بود و او نسبت به خضر دارای صفت امامت بود این بحث در متن بیان آیات مساله حکمت فراق بیان خواهد شد
در ادامه نکته دوم بررسی میشود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺✅🌺🌺🌺🌺🌺
17 آذر 97
سید کمال الدین عمادی
هدایت شده از انجمن اهل قلم حوزویان ساروی
.
ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ:
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ
گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ
ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ
ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲﻧﻔﺲﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ...
ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ
ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ
ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای
ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد.
ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ.
ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ، ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ
ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد.
ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ
ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ
ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ...!
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﯿﻤﻌﺮﻓﺖ ' ﻣﻌﻨﺎ ﻣﮑﻦ
ﺯﺭ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﻭﺍ ﻣﮑﻦ
ﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺭﻧﮓ
ﺑﯿﻦ ﮔﻠﻬﺎ ﺯﺷﺖ ﯾﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﮑﻦ...
ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻥ ﺷﺮﻁ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ،
ﻋﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﮑﻦ...
ﺩﻝ ﺷﻮﺩ ﺭﻭﺷﻦ ﺯ ﺷﻤﻊ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ،
ﺑﺎ ﮐﺲ ﺍَﺭ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ، ﺣﺎﺷﺎ ﻣﮑﻦ...
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﺩﻝ ﺁﮔﻬﯽ،
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﺭﺳﻮﺍ ﻣﮑﻦ...
ﺯﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﻃﻔﻞ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺑﻠﻬﯿﺴﺖ،
ﺍﺷﮏ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﻏﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﮑﻦ...
ﭘﯿﺮﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺎﺵ،
ﻫﺮﭼﻪ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ، ﺍﻓﺸﺎ ﻣﮑﻦ...
💐🌷🌸 🌹🌺🍄