eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شناسایی هویت شهید نعمت الله گزمه پس از ۳۲ سال 🔹به گزارش پایگاه خبری شهدای ناجا، پیکر مطهر شهید مدافع وطن نعمت الله گزمه از شهدای دوران دفاع مقدس، با تلاش گروه‌های تفحص شهدا کشف و شناسایی شد. 🔹شهید «نعمت الله گزمه» فرزند فقیر، متولد اول فروردین 1344 در شهرستان مینودشت از استان گلستان است. وی از نیروهای ژاندارمری بود. شهید گزمه در منطقه عملیاتی دهلران طی درگیری با دشمن بعثی در بیست و دوم تیرماه 67 به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در منطقه مفقود الاثر شد. 🔹پس از گذشت 32 سال از شهادتش، پیکر مطهر این شهید طی عملیات تفحص شهدا کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. @sabkeshohada @sabkeshohada
امروز چادر بانوان‌از عبای من‌ باارزش‌تر است! بانوان با حفظ حجاب برتر خود، مروج‌ دین‌اسلام‌هستند. ❲آیت‌ا..گلپایگانی❳ @sabkeshohada @sabkeshohada
سبک شهدا
#دختر_شینا #قسمت_هشتم فصل سوم آن شب وقتی مهمان ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم ر
چند روز بعد، مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانة ما برگزار شد. مردها توی یک اتاق نشسته بودند و زن ها توی اتاقی دیگر. من توی انباری گوشة حیاط قایم شده بودم و زارزار گریه می کردم. خدیجه، همه جا را دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدایم کرد. وقتی مرا با آن حال زار دید، شروع کرد به نصیحت کردن و گفت: «دختر! این کارها چه معنی دارد؟! مگر بچه شده ای؟! تو دیگر چهارده سالت است. همة دخترهای هم سن و سال تو آرزو دارند پسری مثل صمد به خواستگاری شان بیاید و ازدواج کنند. مگر صمد چه عیبی دارد؟! خانوادة خوب ندارد که دارد. پدر و مادر خوب ندارد که دارد. امسال ازدواج نکنی، سال دیگر باید شوهر کنی. هر دختری دیر یا زود باید برود خانة بخت. چه کسی بهتر از صمد. تو فکر می کنی توی این روستای به این کوچکی شوهری بهتر از صمد گیرت می‌آید؟! نکند منتظری شاهزاده ای از آن طرف دنیا بیاید و دستت را بگیرد و ببردت توی قصر رویاها. دختر دیوانه نشو. لگد به بختت نزن. صمد پسر خوبی است تو را هم دیده و خواسته. از خر شیطان بیا پایین. کاری نکن پشیمان بشوند، بلند شوند و بروند. آن وقت می گویند حتماً دختره عیبی داشته و تا عمر داری باید بمانی کنج خانه.» با حرف های زن برادرم کمی آرام شدم. خدیجه دستم را گرفت و با هم رفتیم توی حیاط. از چاه برایم آب کشید. آب را توی تشتی ریخت و انگار که من بچه ای باشم، دست و صورتم را شست و مرا با خودش به اتاق برد. از خجالت داشتم می مردم. دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به تاپ تاپ افتاده بود. خواهرم تا مرا دید، بلند شد و شال قرمزی روی سرم انداخت. همه دست زدند و به ترکی برایم شعر ترانه خواندند. اما من هیچ احساسی نداشتم. انگار نه انگار که داشتم عروس می شدم. توی دلم خداخدا می کردم، هر چه زودتر مهمان ها بروند و پدرم را ببینم. مطمئن بودم همین که پدرم دستی روی سرم بکشد، غصه ها و دلواپسی هایم تمام می شود. چند روز از آن ماجرا گذشت. صبح یک روز بهاری بود. توی حیاط ایستاده بودم. حیاطمان خیلی بزرگ بود. دورتادورش اتاق بود. دو تا در داشت؛ یک درش به کوچه باز می شد و آن یکی درش به باغی که ما به آن می گفتیم باغچه. @sabkeshohada @sabkeshohada ♦️انتشار این مطلب بدون منبع حرام است♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله
سلام امام زمانم(عج)✋🏻🌱
📸سرباز حاج قاسم 🔻دست نوشته جالب کادر درمانی بر روی لباس هایشان در بیمارستان گلستان اهواز @sabkeshohada @sabkeshohada 😎
💢 تصویری از شهید مدافع وطن شهید درگیری امشب در دره شهر ایلام @sabkeshohada @sabkeshohada
رفیقش‌ می گفت: گاهی میرفت‌ یه گوشه ا ۍ خلوت، چفیه اش‌ رو‌ می ڪشید‌ روۍ سرش‌ درحالت‌ سجده‌ می موند.. به قول‌ معروف‌ یه گوشه اۍ خدا رو‌ گیر می آورد.. مصطفی واقعا‌ً عبد‌ِ صالح‌ بود.. @sabkeshohada @sabkeshohada
🌷 قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می‌رفتیم. حوالی میدان خراسان از داخل پیاده‌رو با سرعت در حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعت را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! همین‌طور که آرام حرکت می‌کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم!» من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به‌خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می‌کشید و آرام می‌رفت. ابراهیم گفت: «اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می‌سوزد که نمی‌تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته راه برویم تا او ناراحت نشود.» 📚 از کتاب سلام بر ابراهیم @sabkeshohada @sabkeshohada
من هم یک مدافع هستم مدافع حریم حیا و عفاف بانویی که در یک نیمه روز هجده یوسفش را سر بریدند و همه هستی‌اش را گرفتند... الا ایمان و نجابتش... من هم یک مدافع هستم... مدافع مسیر بانویی که غم دید، ولی غروب غم انگیز لبخندش را نامحرمی ندید من هم یک مدافع هستم مدافع جبهه ای که وقتی حسین هایش می‌روند کار زینب هایش شروع می‌شود... چادرم یادگار زینب است لباس جهاد تاج بندگی میراث پاکِ آفتابِ در حجاب... @sabkeshohada @sabkeshohada