سبک شهدا
#دختر_شینا #رمان #قسمت_شصت و هشت گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیز
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_شصت و نهم
از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: «حالا ببین تو چه آسوده بچه ات را شیر می دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی.»
گفتم: «خدا را شکر که تو پیش منی. سایه ات بالای سر من و بچه هاست.»
کاسة انار را گرفت دستش و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: «قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی، از جنگیدن من سخت تر است. می دانم. حلالم کن.»
هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس هایش را پوشید، گفت: «دنبال من آمده اند، باید بروم.»
انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می کردم، پایین نمی رفت. آمد پیشانی ام را بوسید و گفت: «زود برمی گردم. نگران نباش.»
صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه اش بود. باید شیرش می دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج و نیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه سمیه بلند شد. بغلش کردم و شیرش دادم. مهدی کنارم خوابیده بود و خدیجه و معصومه هم کمی آن طرف تر کنار هم خوابیده بودند. دلم برایشان سوخت. چه معصومانه و مظلومانه خوابیده بودند. طفلی ها بچه های خوب و ساکتی بودند. از صبح تا شب توی خانه بودند. بازی و سرگرمی شان این بود که از این اتاق به آن اتاق بروند. دنبال هم بدوند. بازی کنند و تلویزیون نگاه کنند. روزها و شب ها را این طور می گذراندند. یک لحظه دلم خواست زودتر هوا روشن شود. دست بچه ها را بگیرم و تا سر خیابان ببرمشان، چیزی برایشان بخرم، بلکه دلشان باز شود. اما سمیه را چه کار می کردم. بچة چهل روزه را که نمی شد توی این سرما بیرون برد. سمیه به سینه ام مک می زد و با ولع شیر می خورد. دستی روی سرش کشیدم و گفتم: «طفلک معصوم من، چقدر گرسنه ای.»
صدای در آمد. انگار کسی پشت در اتاق بود. سینه ام را به زور از دهان سمیه بیرون کشیدم. سمیه زد زیر گریه. با ترس و لرز و بی سر و صدا رفتم توی راه پله. گفتم: «کیه... کیه؟!»
صدایی نیامد. فکر کردم شاید گربه است. سمیه با گریه اش خانه را روی سرش گذاشته بود.
پشت در، میزی گذاشته بودم. رفتم پشت در و گفتم: «کیه؟!» کسی داشت کلید را توی قفل می چرخاند. صمد بود، گفت: «منم. باز کن.»
با خوشحالی میز را کنار کشیدم و در را باز کردم.
خندید و گفت: «پس چه کار کرده ای؟! چرا در باز نمی شود.»
چشمش که به میز افتاد، گفت: «ای ترسو!»
دستش را دراز کرد طرفم و گفت: «سلام. خوبی؟!»
صورتش را آورد نزدیک که یک دفعه مهدی و خدیجه و معصومه که از سر و صدای سمیه از خواب بیدار شده بودند، دویدند جلوی در. هر دو چند قدم عقب رفتیم. بچه ها با شادی از سر و کول صمد بالا می رفتند. صمد همان طور که بچه ها را می بوسید به من نگاه می کرد، می گفت: «تو خوبی؟! بهتری؟! حالت خوب شده؟!»
خندیدم و گفتم: «خوبِ خوبم. تو چطوری؟!»
مهدی بغلش بود و معصومه هم از یونیفرمش بالا می کشید. گفت: «زود باشید. باید برویم. ماشین آورده ام.»
با تعجب پرسیدم: «کجا؟!»
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
♦️ انتشار این مطلب بدون منبع حرام است ♦️
استاد معتز آقائیتحدیر_+جزء+بیست+و+دوم+قرآن+کریم+.mp3
زمان:
حجم:
4.06M
💠 جزء بیست و دوم قرآن کریم 💠
🔸 استاد معتز آقایی 🔸
🔺 زمان : ٣٤ دقیقه
🔺التماس دعا
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
سبک شهدا
برنامههای کانال سبـــکشهـــدا در ماه مبارک رمضـــان: 1_جزء خوانی قرآن کریـــم روزانه
سلام همراهان گرامی
همانطور که در پوستر سنجاق شده مشاهده میکنید
ختم قران و ختم صلوات هفتگی از برنامههای کانال سبک شهدا در ایام ماه مبارک رمضان است.
جهت شرکت در ختم قرآن دومین هفته ماه مبارک رمضان
لطفا جزء انتخابی خود را از قرآن کریم به شناسه کاربری @sarbazehajghasem ارسال نمائید
اجزای قرائت شده تاکنون: 4،1,2,5،10،12,9,30,11,13,14 ,6,9,,,29,16,15,18,20,21,19
_
جهت شرکت در ختم صلوات دومین هفته ماه مبارک رمضان
تعداد اذکار خود را از 14,000صلوات
به شناسه کاربری @sarbazehajghasem ارسال نمائید
صلوات قرائت شده تاکنون:9,600
مهلت:تا پایان ماه مبارک رمضان 🌙
التماس دعا
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
🔶 روزی که حاج قاسم معلم شد
برادر حاج قاسم میگوید:
《من و قاسم در زمان مدرسه یک سال جلو و عقب بودیم و من سال بالایی قاسم بودم، اما ایشان از من جلوتر بودند چرا که خداوند استعداد بالقوهای به ایشان داده بود. قاسم خیلی راحت درسها را یاد میگرفت. او حتی خیلی از اوقات به جای معلم پای تخته میایستاد و به دانش آموزان تدریس میکرد.》
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
🔰 شب قدر را قدر بدانید
🔺️ رهبر انقلاب: امشب را که #شب_قدر است، قدر بدانید. مشکلات عمومی مسلمین، مشکلات کشور، مشکلات شخصیتان و مشکلات دوستان و برادرانتان را با خدای خودتان مطرح کنید. به ولیّعصر، ارواحنافداه، توجّه کنید؛ به در خانه خدا - مسجد - بروید و به برکت امام زمان از خدای متعال خواستههایتان را بگیرید. بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم. ۱۳۷۱/۰۱/۱۰
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
#آیتالله_فاطمینیا :
نگاه به نامحرم
تیری است که انسان را
به زمین می زند و سخت بشود
که بلند شوی...
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
💢 برخورد قاطعانه با عوامل شهادت مرزبان ناجا
🔹فرمانده مرزبانی ناجا با تأکید بر اینکه با عوامل شهادت مرزبان ناجا در استان کردستان برخورد خواهیم کرد، گفت: همکارانم نقطه صفر مرزي مشغول حفاظت و حراست از مرزها هستند و با عزمي راسخ از آرمان هاي انقلاب اسلامي پاسداري مي کنند.
🔹قابل قبول نيست که عده اي متجاوز مرزي با استفاده از تاريکي شب دست به چنين اعمال جنايت کارانه و بزدلانه اي بزنند؛ روشن است چنانچه مجاهدت ها و شهادت مرزبانان نبود، مطمئنا متجاوزان امنيت شهرها را دچار چالش مي کردند.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم