eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️شهید علی طباطبایی: ای مردم در صحنه باشید و افرادی را انتخاب کنیدکه ثمره خون شهیدان را پایمال نکنند که در این صورت شما مسئول خواهید بـود. @sabkeshohada @sabkeshohada
💢شیرمرد زابلی 🔹شهید نورالله خانی شاهرودی در سال 66 به استخدام ژاندارمری درآمد و در نهم آذر 80 در درگیری با اشرار در منطقه جاگه هاشم ایرانشهر به شهادت رسید. @sabkeshohada @sabkeshohada
سبک شهدا
#دختر_شینا #رمان #قسمت_هشتاد و هفتم خندید و گفت: «عراقی ها از صدای بلندگو لجشان گرفته بود. به جان خ
و هشتم ناراحت شدم. با اوقات تلخی گفتم: «نصف شبی سر و صدا راه انداخته ای، مرا از خواب بیدار کرده ای که این حرف ها را بزنی؟! حال و حوصله داری ها.» گفت: «گوش کن. اذیت نکن قدم.» گفتم: «حرف خیر بزن.» خندید و گفت: «به خدا خیر است. از این خیرتر نمی شود!» قرآن را برداشت و بوسید. گفت: «این دستور دین است. آدم مسلمانِ زنده باید وصیتش را بنویسد. همه چیز را برایتان تمام و کمال نوشته ام. نمی خواهم بعد از من حق و حقوقتان از بین برود. مال و اموالی ندارم؛ اما همین مختصر هم نصف مال توست و نصف مال بچه ها. وصیت کرده ام همین جا خاکم کنید. بعد از من هم بمانید همدان. برای بچه ها بهتر است. اگر بعد از من جسد ستار پیدا شد، او را کنار خودم خاک کنید.» بغض کردم و گفتم: «خدا آن روز را نیاورد. الهی من زودتر از تو بمیرم.» خندید و گفت: «در ضمن باید تمرین کنی از این به بعد به من بگویی ستار، حاج ستار. بعد از شهادتم، هیچ کس مرا به اسم صمد نمی شناسد. تمرین کن! خودت اذیت می شوی ها!» اسم شناسنامه ای صمد ستار بود و ستار، برادرش، صمد. اما همه برعکس صدایشان می زدند. صمد می گفت: «اگر کسی توی جبهه یا محل کار صدایم بزند صمد، فکر می کنم یا اشتباه گرفته یا با برادرم کار دارد.» می خندید و به شوخی می گفت: «این بابای ما هم چه کارها می کند.» بلند شدم و با لج گفتم: «من خوابم می آید. شب به خیر، حاج صمد آقا.» سردم بود. سُریدم زیر لحاف. سرما رفته بود توی تنم. دندان هایم به هم می خورد. از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود. فردا صبح، صمد زودتر از همة ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله. بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد. ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.» بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته. گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.» صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازة پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند. منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود، برویم آن طرف اروند و بچه ها را بیاوریم.» پدرش اصرار کرد و گفت: «من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟! اگر نمی آیی، بگو تنها بروم.» صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض می‌شود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.» پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.» صمد نشست و با حوصلة تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است. پدرش گفت: «تنها می روم.» صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.» @sabkeshohada @sabkeshohada ♦️ انتشار این مطلب بدون منبع حرام است ♦️
هدایت شده از سبک شهدا
بسم الله
هدایت شده از سبک شهدا
سلام امام زمانم(عج)✋🏻🌱
💢توی درگیری کسی حریفش نبود 🔹وقتی خبر شهادت اش را شنیدم تعجب کردم. به یاد زمانی افتادم که برای رفتن به مرز آماده شده بود. وقتی از علت کارش پرسیدم با صراحت همیشگی‌اش جواب داد: «قانون است. باید دو سال در منطقه محروم خدمت کنیم». 🔹بعید می‌دانستم که توی درگیری مستقیم و تن به تن کسی حریف اش شده باشد. از کودکی سر نترسی داشت و خیلی با شجاعت مبارزه می‌کرد. نحوه شهادت او را که شنیدم، فهمیدم حدس ام درست بوده. بعد از درگیری با قاچاقچی‌ها، اشرار برای ماشینشان تله گذاشته و به آن‌ها کمین زده بودند. 🔹شهید حسین شبانی از کارکنان پلیس سیستان و بلوچستان بیست و هفتم فروردین 91 در سراوان بر اثر درگیری با اشرار و قاچاقچیان به درجه رفیع شهادت نائل گردید. @sabkeshohada @sabkeshohada
🌷 کتاب صباح؛ هدیه ویژه شهید ابو مهدی المهندس در مراسم عقد دخترش🌷 بسم الله الرحمن الرحیم الی عزیزتی الحبیبة کوثر(انا اعطیناک الکوثر) و هی فی ایامها الاولی لعقدها الذی ارجو الله سبحانه و تعالی ان یکون مقدمة لزواج مبارک، و لتشکیل عائلة طیبة و مؤمنة... الیک ایتها العزیزة اهدی قصة "صباح" هذه البنت المجاهدة الصابرة و المبارکة عسی ان تکون لک قدوة و تجربة. اسأل الله لک العمر المدید و التوفیق فی حیاتک السعیدة ان شاء الله ابوک جمال(ابو کوثر) ١٩/٩/٢٠١٩ *** به نام خداوند بخشنده مهربان به عزیزم... کوثر(وما کوثر را به تو عطا کردیم) که تنها چند روز از پیوند عقدش می‌گذرد؛ از خداوند عزوجل می‌خواهم که این عقد، مقدمه ازدواجی مبارک و تشکیل خانواده ای صالح و مومن باشد... روایت "صباح" این دختر مجاهد و صبور و مبارک را به تو عزیز دلم تقدیم می‌کنم و امیدوارم که او برای تو اسوه و تجربه باشد... برایت طول عمر و توفیق را در زندگی سعادتمندانه‌ات آرزو می‌کنم ان‌شاالله... پدرت جمال (ابوکوثر)۲۸ شهریورماه ۱۳۹۸ @sabkeshohada @sabkeshohada
🔰 سخنان مهم رهبر انقلاب درباره شورای نگهبان و مشارکت مردم 💡 رهبر انقلاب در دیدار امروز با نمایندگان مجلس ، سخنان مهمی درباره شورای نگهبان و نگرانی‌ها درباره مشارکت مردم بیان کردند. 🚩 ایشان ضمن حمایت قاطع از رویه قانونی شورای نگهبان، عامل افزایش مشارکت آحاد مردم در انتخابات را حضور مدیران قوی و توانمند در حل مشکلات اصلی مردم دانستند. 🔅 ایشان همچنین از نامزدهایی که صلاحیت‌شان احراز نشده و با متانت به تصمیم شورای نگهبان احترام گذاشتند، تشکر کردند. @sabkeshohada @sabkeshohada
14000306_40588_1281k.mp3
11.59M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب در ارتباط تصویری با نمایندگان مجلس شورای اسلامی. ۱۴۰۰/۰۳/۰۶ @sabkeshohada @sabkeshohada
⚫️وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تسلیت باد ⚫️
🌷شبهای جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب از ما یاد کنند... احمدعلی نیری، ساکن محله مولوی تهران بود. او توفیق شاگردی حضرت آیت الله حق شناس را پیدا کرد. در نوجوانی در نتیجه مراقبت از اعمال، به درجاتی رسید که توصیف شدنی نیست! او در سال ۱۳۶۴ به شهادت رسید. آیت الله حق شناس می فرمود: آقا بگردید در تهران و ببینید مانند شهید نیری پیدا می شود؟! ✅این جوان ۱۹ ساله در نتیجه دوری از یک عمل حرام و مراقبت دائم، چشمانش به حقایق هستی گشوده شد و راهنمای مشتاقان کوی دوست گردید. نامه ها و نصایح ایشان واقعا اثرگذار بوده و هست. او آنچه تجربه گران نزدیک به مرگ در آن لحظات دیده اند را مرتب می دید و... 📙کتاب عارفانه، زندگینامه و خاطرات شهید نیری در سال ۱۳۹۲ توسط گروه شهید هادی منتشر شد. چاپ سی ام با مجموع تیراژ ۱۴۰ هزار جلد و همزمان، ترجمه عربی کتاب، در ایام سوم خرداد منتشر شد. @sabkeshohada @sabkeshohada
شب جمعه‌ست شهدا را یاد کنیم