eitaa logo
سبک شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷رکورد ۱۷۵ دقیقه شنا با دستان بسته‌اش را به شهدای غواص تقدیم کرد. 🔹اکرم کناری بانوی شناگر از امیدیه خوزستان که 175 دقیقه در مسافت 5 هزار و 65 متر با دستانی که از پشت بسته بود، به یاد شهدای_غواص شنا کرد. «باید حق مطلب ادا می‌شد، جوان‌های رعنای #غواص ما همین‌طور #شهید شدند.» ✍ سیدعماد کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
⭕️ 🔷🔶خاطره شنیدی راننده ورامینی از شهید ابراهیم هادی 🔰سال ها از دوران دفاع مقدس گذشت. سال ۱۳۹۳ من در یکی از مراکز دینی، کار آهنگری انجام می دادم. بار آهن خواسته بودم. 🔰راننده نیسان آمد و گفت: بار را کجا خالی کنم⁉️ بعد از تخلیه بار به سراغ من آمد تا پولش را دریافت کند. 🔰وارد اتاق کار من شد لیوان آب را برداشت تا از کلمن آب بردارد. نگاهش به عکس آقا ابراهیم روی دیوار افتاد. 🔰همینطور که لیوان دستش بود خیره شد به عکس و گفت: خدا تو رو رحمت کنه آقا ابراهیم‌. 🔰داشتم فاکتور را نگاه می کردم سرم را بالا آوردم و با تعجب گفتم: با آقا ابراهیم جبهه بودی؟ گفت: نه 🔰گفتم: بچه محلشون بودی⁉️ 🔰پاسخش دوباره منفی بود. گفتم: از کجا می شناسیش⁉️ 🔰نفسی کشید و گفت: ماجراش طولانی و باورش سخته بگذریم. 🔰من خودم رو در تمام مراحل زندگی مدیون آقا ابراهیم می دونستم جلو آمدم و گفتم: جالب شد بگو چی شده⁉️ 🔰راننده که اشتیاق من را شنید گفت: من ساکن ورامین هستم حدود پانزده سال پیش وانت داشتم و بار می بردم. 🔰یه بار زده بودم برای خیابان ۱۷ شهریور تهران. آمدم خانه. دختر کوچک من با چند بچه دیگر بیرون از خانه مشغول بازی بودند. 🔰من وارد اتاق شده و گرم صحبت بودم. چند دقیقه بعد همینطور که صحبت می کردم یکباره صدای جیغ همسایه را شنیدم. از خانه پریدم بیرون. 🔰دخترم رفته بود کنار استخر کشاورزی که در زمین مجاور قرار داشت. او افتاده بود داخل آب. تا بزرگتر ها خبردار شوند مقداری از آب کثیف استخر را خورده بود.. 🔰خانم من دوید و چادرش را سر کرد و سریع دخترم را به بیمارستان بردیم. 🔰حال دخترم اصلا خوب نبود. دکتر اوژانس بلافاصله او را معاینه کرد. از ریه اش هم عکس گرفتند. 🔰دکتر چند دقیقه بعد من را صدا زد و گفت: ما تلاش خودمان را انجام می دهیم اما آب های آلوده داخل ریه این دختر شده و بعید است این مشکل حل شود.😔 🔰خیلی حالم گرفته بود. خانم من با ناراحتی در کنار تخت دخترم نشسته بود. خبر نداشت چه اتفاقی افتاده. من هم چیزی نگفتم و دلداری اش دادم. 🔰بار مشتری هنوز توی وانت بود. من رفتم این بار را تحویل بدم. 🔰راه افتادم اما حسابی ناامید بودم. در خیابان ۱۷ شهریور تهران و در حوالی پل اتوبان محلاتی بار را تحویل دادم. 🔰همینطور که مشغول تخلیه بار بودم نگاهم به چهره یک شهید افتاد که روی دیوار ترسیم شده بود. چهره جذاب و ملکوتی داشت. 🔰جلو رفتم و به تصویر شهید خیره شدم. گفتم: من یقین دارم که شما از اولیاءالله هستید. یقین دارم که شما پیش خدا مقام دارید. از شما می خواهم که برای دخترم دعا کنی و از خدا بخواهی او را به ما برگرداند. 🔰اینها را گفتم و برگشتم. نام شهید را از پایین عکس خواندم. شهید 🔰آن شب را با همسرم در بیمارستان بودیم. شب سختی بود. همه پزشکان قطع امید کرده بودند. 🔰 من هم در نماز خانه منتظر فرجی در کار دخترم بودم. نزدیک سحر برای لحظاتی خوابم برد. دیدم که جوانی خوش سیما وارد شد و به من اشاره کرد و گفت دختر شما حالش خوب شد برو پیش دخترت. این را گفت: و رفت. 🔰یکباره از خواب پریدم. دویدم سمت بخش مراقبت های ویژه. همه در تکاپو بودند. دخترم به هوش آمده بود دخترم گریه می کرد و پرستار ها در کنارش بودند. دکتر بخش آمد. 🔰خلاصه بگویم دوباره از ریه هایش عکس گرفتند. پزشکان می گفتند که آب داخل ریه جذب بدن شده و از بین رفته! 🔰اما من می دانستم چه اتفاقی افتاده آن جوانی که در خواب دیدم همان بود. فقط چهره اش نورانی تر بود و شلوار کُردی پایش بود. 🔰صحبت های راننده که به اینجا رسید گفتم: دخترت الان چیکار می کنه؟ 🔰گفت: دانشجوی رشته مهندسی است. تمام خانه ما پر از تصاویر این شهید است. ما ارادت خاصی به این شهید داریم. کتابش را هم دخترم تهیه کرد و بارها خواندیم. 🔰با نگاهی پر از تعجب گفتم: باور این حرف ها سخته. قبول داری؟! 🔰راننده گفت: اتفاقا ۱۵ سال پیش عکس های ریه دخترم را نگه داشته ام. عکس اول نشان می دهد که ریه او پر آب است و عکس بعدی اثری از آب در ریه نیست. 🗣مرتضی پارسائیان 📕بر گرفته از کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
🌷🌷بخشی از وصیت نامه🌷🌷 🌴سردارشهیدحاج حسن ترک🌴 خدایا تو را قسم می دهم به حق اولیائت قلوب ما را باانوار قدسیه خودت روشن بدار و توفیق ده که در همه حال به غیر از تو به دیگری مشغول نشویم که اگر مشغول شدیم،توراازیادخواهیم برد ودراصل بنیاد هستی خود را بن کنده ایم #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ #لحظه ای با شهدا کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
✨﷽✨ 🔴 داستان سید مهدی قوام و زن فاسد ✍در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند. در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است! آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید! آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند! زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟! زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم! سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا! مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند. شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند! زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم! کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada
شهیدخرازے: من اهمیٺےنمیدهم‌دربارهٔ‌ماچھ میگویندمن‌میخواهم‌دل‌ولایٺ‌را راضےڪنم کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
قطعا شهدای طول تاریخ انسان هایی ویژه و محترم هستند اما برای من #ابراهیم_همت چیز دیگریست.... کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
مگر نه آنکه از پسر آدم؛ عهدی ازلی ستانده‌اند که "حسین" را از سرِ خویش بیشتر دوست داشته باشد ... #عزاداری #سردار_بی_سر #شهید_محمدابراهیم_‌همت کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
✳️ هراس آن دارد که شهادت مکتب او نیست. «امام‌خمینی قدّس سرّه» 🌷شهدا را یاد کنیم با یک «صلوات»🌷 🌹اللّهمّ صلّی علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم🌹 کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
#لبخندهای_خاڪی 🍃در سال‌های دفاع مقدس ... #چای مرهمِ #خستگی جسمیِ رزمندگان اسلام بود. در میان لشکرها رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا اُنس و الفت بیشتری با چـای داشتند. 🍃روزی در محضر آقا مهدی باکری و شهید حاج ابراهیم همت (فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ) بودیم که در آن صحبت از #کنترل مناطق عملیاتی بود. 🍃حاج همت به آقا مهدی گفت : نگهبانان لشکر شما برای نیروهـای سایر لشکرها #سخت می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند راحت عبور و مرور کنند مگر #ترکی بلد باشند 🍃آقای مهدی در پاسخ گفت: شما #یقین دارید که آنها نگهبانان لشکر ما هستند؟! حاج همت گفت: من نه تنها نگهبانان لشکر شما را می‌شناسم حتی حدّ خط #لشڪر_عاشورا را هم می‌شناسم! 🍃آقا مهدی با تعجب پرسید چطور چگونه می‌شناسید؟ حاج همت در جواب گفت : شناختن حد و حدود لشکر شما کاری ندارد، اصلاً #مشڪلی نیست! 🍃هر خطی ڪہ از آن دود به هوا بلند شده باشد آن خطِ لشکر عاشوراست چون همیشه #کتری‌های_چای_لشکر شما روی آتش می‌جوشد ... همگی خندیدیم 😂😂 #سرداران_دفاع_مقدس #شهید_‌ابراهیم_همت🌷 #شهید_مهدی_باکری🌷 یاد شهیدان با صلوات🌷 کانال سَبکِ شُهَدا♡ @sabkeShohada @sabkeShohada
-اول-وقت🌈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا