🔴 #اختلافات_کهنه
💠 مدام در مورد #اختلافات قدیمی و از یاد رفته صحبت نکنید! یادآوری آنها سبب #تلخی و ناراحتی میشود.
💠 زیرا هدف از #گفتوگو کردن، نزدیک شدن روحی و عاطفی همسران به یکدیگر است، در حالی که بیان این موضوعات معمولاً بر مشکلات افزوده و #سردی عاطفی به بار میآورد.
💠 اگر همسرتان وارد اختلافات #گذشته شد با عوض کردن #موضوع و دعوت همسرتان به #صبوری و گذشت، #فضای گفتگو را به سرعت تغییر دهید. و #پایان گفتگویتان حتما بدون دلخوری باشد.
🍃❤️ @SabkeZendegi6
🔴 #فرمولی_برای_عاشق_شدن_زن
💠 #مردها باید بدانند اگر همیشه #گوش خوب و #صبور باشند و هنگامیکه #زن با عصبانیت دارد مسلسلوار نسبت به شرایط موجود #گلایه میکند #شما با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما میشود!
💠 زنها از داشتن یک تکیه گاه #صبور و #آرام، خیلی زیاد #لذت میبرند!
🍃❤️ @SabkeZendegi6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 جذاب کردن خود برای غیر شوهر
🔴 #استاد_عباسی
🍃❤️ @SabkeZendegi6
❤سَـبک زنـدگی❤
دکتر به من گفت: بچّه زودتر از دو، سه هفته ی دیگر به دنیا نمی آید.
مهدی فرزند اولمان هم بی قراری می کرد. ابراهیم نبود. وقتی از تهران آمد، چشم های سرخ و خسته اش داد می زدکه چند شب نخوابیده است. نگذاشت من بلند شوم. دستم را گرفت و نشاندم زمین وگفت: امشب نوبت منِ که از خجالتت دربیام.
گفتم: ولی تو، بعد از این همه وقت، خسته و کوفته اومدی که... نگذاشت حرفم تمام شود.
رفت خودش سفره را انداخت، غذا را کشید آورد، غذای مهدی را با حوصله داد، سفره را جمع کرد برد، چای ریخت آورد داد دستم و گفت: بخور. بعد رفت رختخواب را انداخت آمد شروع کرد با بچّهی درشکمم حرف زدن. به او گفت: بابایی! اگه پسر خوبی باشی،
باید حرف بابات رو گوش کنی، همین امشب بلند شی سرزده تشریف بیاری منزل. می دونی! بابا خیلی کار داره. هم اینجا و هم اونجا. اگه نیایی، من همه اش توی منطقه نگران تو و مامانتم. یک امشبی رو مردونگی کن، به حرف بابات گوش بده!
نگفت اگر بچّه ی خوبی باشی، گفت اگر پسر خوبی باشد. انگار از قبل می دانست جنسیت بچّه چی هست، چون مشخص نبود جنسیت چیست؟ و خیلی زود هم از حرف خودش برگشت گفت: نه بابایی. بابا ابراهیم امشب خسته ست. چند شبِ نخوابیده. باشه برای فردا. وقت اصلا زیادست.
سرش را که گذاشت روی بالش،
خندیدم. گفتم: تکلیف این بچّه رو معلوم کن. بالاخره بیاد یا نیاد؟
دستش را گذاشت زیر چانه اش، به چشمهام خیره شد، و خطاب به بچّه ی به دنیا نیامده مان گفت: باشه، قبول. هیچ شبی بهتراز امشب نیست. ناگهان از جا پرید و گفت: اصلا یادم هم نبود. امشب شب تولد امام حسن عسکری(ع) هم هست، چه شبی بهتر از امشب.
بعد، قیافه ی فرمانده ها را گرفت و گفت: پس شد همین امشب، مفهومه؟ خندیدم و گفتم: چه حرف ها می زنی تو امشب، مگه می شود؟ دکتر گفته تا سه هفته دیگر
ناگهان حالم بد شد. ابراهیم ترسید. گفت: بابا این دیگه کیه. شوخی هم سرش نمیشه، پدر صلواتی.
درد که بیشتر شد، دیدم اتاق دارد دور سرم می چرخد، ابراهیم نمی دانست چی کار باید بکند.
گمانم به سر خودش هم زد. فکر می کرد من چشم هام بسته است نمی بینمش. صداش می لرزید. گفت: بابا به خدا شوخی کردم. اشک را هم توی چشم هاش دیدم وقتی پرسید: یعنی وقتشه؟! گفتم: اوهوم.
آن شب مصطفی به دنیا آمد.... به فرمان پدر گوش داد.. .
🍃❤️ @SabkeZendegi6
🔴 #در_اسلام_وجود_ندارد
✅ #رهبر_انقلاب:
💠 بعضی از #مردان خیال میکنند که زن وظیفه دارد همهٔ کارهای مربوط به آنها را انجام دهد. البته در محیط خانواده، زن و مردی که به هم #علاقه دارند با کمال میل و شوق، کارها و خدمات یکدیگر را انجام میدهند.
💠 اما انجام دادن از روی #میل، غیر از این است که کسی احساس کند یا این طور عمل کند که گویا #وظیفهٔ زن است که باید مثل یک مستخدم خدمت مرد را به آن شکل انجام دهد چنین چیزی در #اسلام وجود ندارد.
۱۳۷۵/۱۲/۲۰
🍃❤️ @SabkeZendegi6
꧁༼﷽༽꧂
#آقایان_بخوانند
آقایون عزیز 👇
وقتی خانومتون غر میزنه ، همه نارضایتی هاش پشت همون غر زدناشه
❌ نگو بس کن دیگه خسته ام کردی❌ نگو تو دیوانه ای❌ نگو خسته نشدی؟ بسه دیگه!!
👈🏻وقتی یک زن ، مشکلاتشو میگه ولی تو اهمیتی نمیدی ، به مرور ناامید میشه ، وقتی نیازهاش ارضا نشه ؛ رمقی برای شاد و شنگولی برات نداره...یه زن ، ذره ذره تموم میشه ، نگاه نکن اگه بعد دعوا بازم میخنده و ادامه میده ، اون هر دفعه یه تیکه شو جا میزاره
همین الان به همه شکایتهاش فکر کن !ببین واقعا شاید راست میگه 🤔پاشو یه کاری کن ...
❤ البته اینو #اقایان_بدانند❤
این جمله:
”بیا بغلم ببینم چته“
قشنگ همه غرغر هارو میشوره میبره...😊
🍃❤️ @SabkeZendegi6
مهدی کلاً آدم شوخی بود، اما در بیرون از خانه آنقدر آدم متین و موقری بود که بعضی از اقوام از من میپرسیدند در خانه اصلاً حرف میزند؟ تو صدایش را شنیدهای؟ با بچهها هم خیلی شوخی میکرد به خصوص با احسان و آسیه.
مهدی بعد از اینکه برای نماز صبح از خواب بیدار میشد دیگر نمیخوابید. یک روز صبح سعی کردم دیرتر از خواب بیدار شوم که او هم دیرتر از خانه بیرون برود، آن روز هم نمازش را خواند، کمی بیدار بود، از من پرسید بیدار میشوی یا من بروم؟ گفتم الان بلند میشوم. داشتم صبحانهاش را آماده میکردم، چونه مرا گرفت کشید پایین و محکم دندانهایم را به هم زد و شروع کرد به خندیدن. میگفتم چرا مرا اذیت میکنی؟ میگفت تو چکار داری، مال خودم است، خودم خریدم. به او گفتم آره جان خودت، نه اینکه خیلی پول دادی، یک صلوات فرستادی و زن به این خوبی قسمتت شد، خودت هم که کوپنی هستی، یکبار در ماه میآیی و میروی، خیلی خندید.
آنقدر با هم بگو بخند میکردیم که وقتی مهدی میآمد، همسایه پایینمان میدید من حتی چشمهایم هم میخندد. آنها دزفولی بودند، به من میگفت صفیه، تو را به خدا لای در خانهتان را باز بگذار من بیایم گوش دهم ببینم شما به هم چه میگویید.
بنقل از همسر شهید باکری
🍃❤️ @SabkeZendegi6
💕حق شوهر بر زن
بر زن است كه برای شوهرش؛
خوشبوترين عطرهايش را بزند🍃
قشنگترين لباسهايش را بپوشد 👗
و از زيباترين زينتهايش استفاده كند💍
📚الکافی، ج ۵، ص۵۰۸
#نکات_آموزنده
🍃❤️ @SabkeZendegi6