💑 آن چیزی که در ازدواج مهم است، نیاز زن و مرد است. زن و مرد به یکدیگر احتیاج دارند، یکی از احتیاجهایشان همان احتیاج جنسی است، اما همّه اش آن نیست؛ احتياج عاطفی و روحی است. انسان مجبور است در یک محیط انس و صفا و محبتی زندگی کند، آن کجاست؟ خانواده است.
بیانات رهبر انقلاب در مراسم خطبه عقد زوجهای جوان؛ ۶۴/۷/۲
🍃❤️@SabkeZendegi6
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تنها ظالمی که احترامش واجب است کیست؟؟
🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴#سیاستهای_همسرداری
اگر ميخواهيد رابطهتان را نابود كنيد سر هر اختلاف نظري قهر كنيد!!!
🔻 قهر از كودك درون ما ناشي ميشود و حربهاي است كه با آزار دادن كسي كه دوستتان دارد، او را برخلاف ميلش وادار به انجام كاري كه مدنظرتان هست مي كنيد...
🔻 از آنجا كه قهر يكي از رفتار كنترلگری است ممكن است كه در كوتاهمدت ما را به هدفمان برساند ولي در بلندمدت طرف مقابل خسته مي شود و اهميت قهر ما برايش از بين مي رود و قهرمان را ناديده مي گيرد!!!
🔻 البته فاصله گرفتن به صورت كوتاهمدت در هنگام خشم و عصبانيت به منظور جلوگيري از وارد شدن آسيب هاي احتمالي كلامي و غيركلامی توصيه ميشود ولي اين فاصله نبايد بيش از چند ساعت طول بكشد و علتش اينست كه ما را براي يك گفتگوي منطقي و بالغانه آماده كند. بهتر است به جاي قهر كردن، در شرايط آرام و منطقي، بدون سوگيري و دعوا با هم حرف بزنيد.
🍃❤️@SabkeZendegi6
#استادپناهیان
⭕️ انتخاب را به بچهها نشان دهید!
🔻یکی از آثار مثبت توجه به حق، انتخاب این است که وقتی آدم خودش با آگاهی انتخاب کند، پای انتخابش میایستد. ✔️اما وقتی خودش انتخاب نکند، سختیها خیلی اذیتش میکند و وسط راه کم میآورد.❌
🔻 اجازه بدهید بچه ها موقع ازدواج، فکر کنند و انتخاب کنند. آنها را هول نکنید و برایشان جوّ درست نکنید و الّا بعداً احساس مسئولیت نمیکنند.❌
🔻خوب است لحظههای تصمیمگیری ، دشواریهایی را که در انتخاب دارید با صدای بلند بگویید تا بچه بفهمد که بابا و مامان، یک مسئلهای دارند به نام انتخاب؛ برای آن فکر میکنند، سرِ اینکه کدام راه را انتخاب کنند مردّد میشوند و با احتیاط انتخاب میکنند.👌 اینطور بچه یاد میگیرد که او هم موقع انتخاب فکر کند.
🔻دینداری سختیهایی دارد، آدم باید از یک چیزهایی بگذرد. بیدینی هم سختیهایی دارد، البته سختیِ بیدینی بیشتر است.📛
👈 به بچهها بگویید: بیدینی هم یک خوشیهایی دارد، اگر خوشی نداشت که مردم به سمت بیدینی نمیرفتند! اما خوشیِ دینداری خیلی بیشتر است... اینها را بگویید تا آگاهانه انتخاب کند.✔️
📝 #علیرضا_پناهیان
#تربیت_فرزند
#خانواده_خوب
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
🍃❤️@SabkeZendegi6
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 رهبرانقلاب: نگذاریم بالارفتن #سن_ازدواج بخصوص در مورد #دختران ادامه پیدا بکند
✅واسطهگرى ازدواجها را راه مىاندازد
⚠️ بعضی سنتهاى غلط در مورد ازدواج، مانع از رواج ازدواج جوانهاست
🍃❤️@SabkeZendegi6
#نکات_آموزنده
🔹یکی از دلایل کشیده شدن دختران به فساد و روابط غیر اخلاقی، «کمبود ارتباط با پدر» است...
🔸دختران نیازمند احساسات #پدر هستند، اگر دریافت نکنند خارج از خانه در ارتباط با جنس مخالف آنرا جستجو میکنند...
#والدین
🍃❤️@SabkeZendegi6
#خانمها_بدانند
💕بعضی جمله ها توی دعوا مردها رو اذیت میکنه
مثل👇
تو #همیشه همینطوری هستی!
تو #هیچوقت منو نمیفهمی!
گفتنِ:
تو هیچ وقت....
تو همیشه...
ممنوع❕⛔️
🍃❤️@SabkeZendegi6
❤سَـبک زنـدگی❤
💚 #رمان_آموزشی❣خانه مریم و سعید❣ قسمت سوم محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار ب
💚 #رمان_آموزشی❣خانه مریم و سعید❣
قسمت چهارم
نزدیک اذان مغرب بود. از حدود دو هفته قبل سعید تصمیم گرفته بود تا چهل روز نمازش رو اول وقت بخونه. تو این چند روز جز دو بار، که دومیش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود. چراغش داشت چشمک می زد. تصمیم داشت بره پمپ بنزین. یادش اومد دفعه قبل موقع اذان داشت می رفت خونه و به بهانه ی زودتر رسیدن نمازشو اول وقت نخوند. حدود یک ساعت تو ترافیک معطل شد. بعدترش فهمید اگه اول وقت نمازشو خونده بود اینقدر هم تو ترافیک معطل نمی شد.
پس کنار یه مسجد پارک کرد. وضو گرفت و نماز مغرب و عشا رو به جماعت خوند.
سعید کارمند کارخونه سایپاست. درآمد بالایی نداره. یک ماه قبل بود که به مریم پیشنهاد داد اگه دو نوبت کار کنه یعنی روزانه از 8 تا 16 و 16 تا 24 ظرف یک سال میتونن یه ماشین جادارتر و مدل بالاتر بخرن.
ماشین شون جاش کم بود و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی هم تو خرج افتاده بود. مریم موافقت کرد. توی این یک ماه به خاطر فشار کاری مضاعف، سعید حسابی خسته بود. وقتی می اومد خونه دیگه فرصت گپ زدن های شیرین شبانه و خوش و بش های خستگی در کن رو با مریم نداشت.
قبل از این معمولاً هر شب شام رو با هم می خوردند. بابا یه ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی می کرد. بچه ها عاشق بازی کردن با بابا بودند. وقتی هم که بچه ها می خوابیدند، با مریم کنار هم می نشستند و یه چایی می خوردند و گاهی سریالی می دیدند و گاهی صحبت میکردند و در عین حال با محبت یکدیگر رو نوازش می کردند.
ولی یه مدت بود که اوضاع خونه کمی تغییر کرده بود. خستگی اجازه ی انجام چنین کارهای خستگی درکن رو نمی داد.
سعید رسید خونه. زنگ در رو زد. مامان و بچه ها با ذوق و شوق در رو باز کردند. خوشحال بودند از اینکه امشب بابا زودتر اومده خونه. یکی یکی بلند به بابا سلام کردند. بابا مثل روزایی که کارش کمتر بود و زودتر می اومد با نشاط و سرزندگی جواب سلام بچه ها رو داد. بعدش با مریم دست داد و با لبخند روی او رو بوسید. با مهربونی پرسید:
_احوال شما چطوره؟
مریم و سعید همه ی سعیشون اینه که خصوصاً جلوی بچه ها با احترام و محبت هر چه بیشتر با همدیگه رفتار کنند. اگر هم یک وقتی از دست همدیگه ناراحت و عصبانی شدند به هیچ وجه جلوی بچه ها واکنش نشون ندهند. همدیگرو نقد نکنند یا سر هم داد نزنند. با هم یه قرار گذاشته بودند. هر کی عصبانی شد و صحبت و حرکت تندی داشت اون یکی واکنشی نشون نده و یواش بهش بگه: وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم. بچه ها هم عصبانیت مامان و بابا رو ندیدن. فقط احترام و محبت اونا رو تجربه کردن و خیلی خوشحال و شادند.
سعید گفت:
_امشب زودتر اومدم بریم بازی کنیم. شما بگید چی بازی کنیم؟
علی گفت:
_بابا بیا فوتبال.
فاطمه گفت:
_نه بابا. بیا خاله بازی.
محمد هم پرید جلوی بابا که:
_بابا بیا قایم موشک بازی کنیم.
میثم کوچولوی یه ساله هم دستشو آورده بالا که بابا بغلش کنه.
سعید خم شد. میثمو بغل کرد. چند ماچ آبدارش کرد. رو به بچه ها گفت:
_دو تا کار می تونیم بکنیم.
بچه ها با کنجکاوی و خوشحالی پرسیدن:
_چی کار؟
بابا گفت:
_می تونیم هر کدوم از بازی ها رو یکی پنج دقیقه بازی کنیم. اینجوری همه ی بازی ها رو انجام میدیم. راه دیگه اینه که یکی از بازی ها رو انتخاب کنیم و یه ربع بازی کنیم.
علی گفت:
_یه ربع یه بازی.
فاطمه گفت:
_سه تا پنج دقیقه سه بازی.
محمد هم گفت:
_قایم موشک.
منظورش یه ربع یه بازی بود. با رای اکثریت یه ربع یه بازی تصویب شد. بابا پیشنهاد داد:
_خب بیاید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم.
بچه ها دور بابا وایسادن. دستاشونو بالا بردن. با صدای بلند داد زدن:
_هرکی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییییییم.
قرعه به نام علی افتاد. اما او با کمی مکث دستشو بالا آورده بود. برای همینم فاطمه داد زد:
_قبول نیست. علی دیر دستشو پایین آورد. تقلب کرد.
محمد هم گفت:
_آره قبول نیست. جرزنی کرده.
بابا گفت:
_باشه دوباره تک میاریم. ولی همه با هم دستشون پایین بیارن. کسی دیر نیاره.
این بار قرعه به محمد افتاد. محمدم بی معطلی از ذوق و خوشحالی پرید هوا و داد زد:
_آخ جون قایم موشک.
بابا گفت:
_بچه ها بریم به مامانم بگیم بیاد با هم بازی کنیم.
همه از ته دل خوشحال بودند. بالاخره بعد از روزها بابا مثل قبل داشت باهاشون بازی میکرد. اونم با چه شور و نشاط و هیجانی...
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
ویراستار: ح. علی پور
🍃❤️@SabkeZendegi6
12 joorinow zan& ejtema 3.mp3
زمان:
حجم:
11.35M
🔴 سوال: خانمها بیرون بیایند یا نه؟!
🎙 گوینده: علی زکریائی
🎙 گوینده کارشناس: خانومش
🍃❤️@SabkeZendegi6
🔴 #جملهسازی_های_همسرانه
💠 یکی از عوامل بسیار مهم در بهبود روابط زن و مرد و نیز #استحکام آن بهکارگیری جملات زیبا و امیدبخش در زندگی مشترک است. گاهی در خلوت خود فکر کنید و #جملات متناسب با روحیهی همسرتان بسازید و آنها را در مواقع حسّاس بر زبان جاری کنید.
💠 جملات #ساده امّا امیدبخش و لذّتبخش میتواند روابط شما را گرم و صمیمی نگه دارد. جملاتی مانند:
🔸 همه جوره #قبولت دارم
🔸 #علایقت برام مهمه
🔸 حرفهات همیشه #آرومم میکنه
🔸 خیلی زود #دلتنگت میشم
🔸 #تحمّل دیدن ناراحتیت را ندارم
🔸 دوست دارم با تو #غذا بخورم
🔸 و جملات دیگر
🍃❤️@SabkeZendegi6