eitaa logo
سفیر روشنگری
1.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
11.9هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ تاسیس؛ "۹۸/۲/۸" با موضاعات روشنگرانه در مسیر زندگی متعالی تحرک،پویایی و رشد و کمال... ارتباط با ما؛← @Zkha1397 کانال های دیگر ما با موضوعی بسیار متفاوت← 🥀 @morvaridkhaky 🥪 @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
سفیر روشنگری
ایشون رئیس التجار مکه بود برای تجارت حرکت کرد به شام مسیر حرکتی اینا از مدینه میگذره یثرب اون موقع ا
دیدن مُطلب یه بچه ۹ ساله آورده... مُطلب این کیه؟! گفت: برده اس تو مسیر شام از بازار برده فروشان خریدمش... معروف شد به برده ی مُطلب عبدالمُطلب به هیشکی هیچی نمیگه... این بچه بزرگ شد به حدود سن ۲۵ سالگی که رسید دیگه می تونست از خودش دفاع کنه گفت: آقا این برده من نیستا این برادر زاده منه!! یعنی چی؟! داستان رو گفت چون اسم دیگه ای نداشت این اسم روش موند عبدالمطلب رو نتونستن بِکُشن هاشم رو زدن ولی عبدالمطلب را نتونستن دیگه نمیشد بزنن... اومدن سراغ بچه ی عبدالمطلب عبدالله... این عبدالله پدر پیغمبر قبرش کجاست؟! تو مدینه اس این اهل مکه اس قبرش تو مدینه چیکار میکنه؟!🤔 @safir_roshangari🇮🇷
سفیر روشنگری
دیدن مُطلب یه بچه ۹ ساله آورده... مُطلب این کیه؟! گفت: برده اس تو مسیر شام از بازار برده فروشان خر
یهودیا دیگه فهمیده بودن ایشون بابای همون پیغمبر آخر الزمانه... یه زن زیبای یهودی رو فرستاده بودن مکه گفتن تو برو تلاش کن با این ازدواج کنی اون پیغمبر به ما منتقل بشه... این میومد سر راه عبدالله تو مکه که بیا با من ازدواج کن ایشون می‌گفت نه!! تا اینکه عبدالله با وهب و چند نفر دیگه از اشراف قریش رفته بودن برای شکار، وهب میبینه از پشت یه کوهی چند نفر حمله کردن عبدالله رو بکشن... میگه من رفتم ازش دفاع کنم دیدم اینا از یه چیزی ترسیدن فرار کردن فهمیدم این با این حادثه ای که میخواد تو مکه بیفته ارتباط داره... میره خونه عبدالمطلب میگه نمیخوای واسه این پسرت زن بگیری؟! میگه چرا!! میگه بیا دختر منو بگیر (این از اشراف بوده اشراف که دختر خودشون رو به کسی پیشنهاد نمی کنن) عبدالمطلب میگه باشه!! عبدالله با آمنه ازدواج میکنه... قانون اینه ازدواج که کردن برای تجارت باید برن عبدالله مال التجاره از پدر میگیره میره راهی تجارت میشه... میرسه به مدینه بهش سم میدن از دنیا میره... اما تیرشون دیر به هدف میخوره، نطفه ی بچه در مکه بسته شده... ادامه دارد.... @safir_roshangari🇮🇷
❇️علامه حسن‌زاده آملی(ره) : 🌿اعمالتان همانند یک 🕊پرنده از شمـا پرواز نمی‌کند که برود بلکه مطلق اعمــالتـان در جـانتــان می‌مــاند. 🌱و وقتی پرده‌ها ڪنار رود ڪتاب وجود خـود را می‌بینید. @safir_roshangari🇮🇷
💠حدیث 🔸امام علی علیه السلام: 🔹من نامَ عَن نُصرَةِ وَلِيِّه انتَبَهَ بِوَطأَةِ عَدُوِّهِ . 🔹هركس از يارى رسانى به دوستش غفلت ورزد، با گام‌هاى دشمنش، هشيار مى‌گردد .(غرر الحكم : ح ٨٦٧٣) @safir_roshangari🇮🇷
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ حاضری وضع عادی زندگیت رو بهم بزنی؟ 🔥 جرم مردم مدینه بعد از پیامبر این بود که حاضر نشدند زندگی عادی خود را تغییر بدهند! 👈🏻 این کلیپ از جلسه اول مبحث "ضرورت شناخت امتحانات الهی" تهیه شده است. @safir_roshangari🇮🇷
📸 درخواست عدم حضور آقایان در اتاق‌های عمل زنان و زایمان ♦️ جمهوری اسلامی تشکیل شد تا شرع و قوانین اسلام اجرا شود. ♦️ نباید حفظ حیا در این جامعه بر عفیفان سخت باشد. ❗️ متأسفانه در زیر مجموعه وزارت بهداشت رسما نوامیس شیعه بدون عذر شرعی در معرض دید و لمس نامحرم قرار می‌گیرند لذا وظیفه همه ماست که اعتراض خود را نسبت به این حرام الهی اعلام داریم. حمایت کنید👇 https://farsnews.ir/my/c/108102 @safir_roshangari🇮🇷
🔴 💠 آیت الله احمدی میانجی مي‌فرمودند در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ محمد طاها زندگی می‌کرد. آدم فوق‌العاده‌ای بود. آیت الله محل بود خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت می‌کرد. شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت و کارهای دیگر بود. یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق معمولاً از چاه آب می‌کشیدند. خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان را مخفی کرده بود. شیخ محمد طاها سحر برای نماز شب بلند شد. همیشه آفتابه پر از آب برای او آماده بود ولی آن شب می‌بیند نه از آفتابه‌ی آب خبری است نه از دلو و ریسمان. اطراف را می‌گردد و دلو ریسمان را پیدا می‌کند. دلو را در چاه مي‌اندازد و می‌بیند خیلی مشکل است. پیرمرد است و توان ندارد از چاه آب بکشد. به‌سختی دلو آب را از چاه بالا می‌کشد ولی از دستش مي‌افتد. زار زار شروع می‌کند گریه کردن. خانم دلش به حالش مي‌سوزد می‌گوید این‌که گریه ندارد من برایت آب می‌کشم. می‌گوید من برای آب گریه نمی‌کنم؛ گریه من برای این است که تو چهل سال برای من آب كشيدي و من قدر تو را نمي‌دانستم و اصلاً توجهی به این کارت نداشتم. 📙محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجت‌الاسلام فرحزاد،‌ص ۹۲ @safir_roshangari🇮🇷
سفیر روشنگری
#نفوذ ۵ و #دشمن_شناسی این آقای ابوبکر نفوذی یهودی‌ها بود اینو اونا فرستاده بودن این تو مکتب اونا در
۶ و رو علائم متوجه میشن میان سراغ خودش کی؟! امشب پیغمبر متولد میشه صبح یه بزرگی از بزرگای مکه میاد تو دارالندوه، دارالندوه محل اجتماع سران قریش هستش... میاد میگه که دیشب کدومتون پسردار شدین؟!🤔 هیچ کدوم!!! عبدالمطلب هنوز نیومده بود... میگه عه پس اون در شام به دنیا اومده؟! دیشب باید به دنیا اومده باشه!!🤔 میگن صبر کن عبدالمطلب نیومده میرن میبینن بله عبدالمطلب دارای فرزند(نوه) شده میگه بریم بچه رو ببینیم میان بچه رو نگاه میکنن میگه این پارچه رو از روش بردارین پارچه را برمیدارن شروع میکنه به لرزیدن رنگش پرید بیهوش شد افتاد... چرا اینجوری شدی؟!😳 به هوشش میارن میگن چی شدی؟! میگه این همون کسی هست که میخواد بساط ما رو از رو زمین جمع کنه... تو خونه پیغمبر رو پیدا کردن عبدالمطلب اینا رو بیرون میکنه... عبدالمطلب هم فرزند شهیده، هم بابای شهیده یعنی اونا هم هاشم باباش رو زدن هم عبدالله پسرش رو... @safir_roshangari🇮🇷
سفیر روشنگری
#نفوذ ۶ و #دشمن_شناسی رو علائم متوجه میشن میان سراغ خودش کی؟! امشب پیغمبر متولد میشه صبح یه بزرگی
عبدالمطلب میدونه همه اینا برای اینه که بچه رو بزنن... اومد چیکار کرد؟! مکه شهر توریستیه شهر تجاریه، ورود و خروج غریبه عادیه میتونه تیم ترور و ربایش بیاد بچه رو ببره... اون وقت عبدالمطلب چی کار کرد؟! یک هفته نگذشت پیغمبرو گمش کرد... یهو دیدن این بچه نیست... عه عبدالمطلب بچه کو؟! گفت: دادیمش به دایه!! دایه دادی؟! برا چی؟! گفت: مادرش شیرش کم بود!!! خب دایه کجا هست؟! دادم از مکه ببرن بیرون هوا یه خورده خوب نبود... کجا دادی؟! به شما چه ربطی داره!! (اینکه میگن عادت عرب این بود که بچه ها رو میدادن میبردن بیرون همه الکیه چی چی بچه ها رو عادت بود میدادن می رفت بیرون به غیر از پیامبر ما یه دونه دیگه رو پیدا کنین که اینو داده باشن و رفته باشه علی بن ابی طالب را دادن به دایه؟! حمزه عموی پیغمبر یک ماه از پیغمبر بزرگتر بود حمزه رو دادن به دایه؟! این حرف ها کدومه...) نه!! پیغمبر در مکه امنیت نداشت حلیمه توجیه بود ایشون رو برد پنج سال گذشت بچه رو آورد... گفت آقا دیگه نمیتونیم حفاظتش کنیم!! چرا؟! پیدامون کردن @safir_roshangari🇮🇷
سفیر روشنگری
عبدالمطلب میدونه همه اینا برای اینه که بچه رو بزنن... اومد چیکار کرد؟! مکه شهر توریستیه شهر تجاریه،
گفت: چی شده؟! (چادرنشین بودن اینا دیگه) گفت: دیدیم چند تا غریبه دارن میان و فقط بچه هایی رو که بین خیمه ها بازی می کنن رو نگاه می کنن چشمشون افتاد به این صاف اومدن سراغش ریختیم جلوشونو گرفتیم... گفتن ما کاریش نداریم فقط می خوایم ببینیمش... دنبالشون آرام آرام رفتم دیدم دارن میگن خودشه پیداش کردیم آقا جامونو پیدا کردن دیگه نمیتونیم حفاظت کنیم... عبدالمطلب بچه رو تحویل گرفت خودش شد محافظ بچه سه سال محافظ پیغمبر بود عزرائیل اومد جناب عبدالله باید بری اون دنیا... عه این بچه چی؟! گفت اینو بسپرش به عموش... ابوطالب رو خواست، ابوطالب حفاظت این بچه به عهده تو... گفت: چشم!!! تحویل گرفت تا ۲۵ سالگی حفاظت کرد... ادامه دارد... @safir_roshangari🇮🇷
امام على عليه‏السلام: خردمندترينِ مردم، كسى است كه به عيب‏هاى خويش، بينا و نسبت به عيوب ديگران، نابينا باشد أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيرًا، وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريرًا غررالحكم حدیث ۳۲۳۳ @safir_roshangari🇮🇷
🔸 سحرها را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. 🔸 در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! 🔸 سحرها را ضايع نكنيم، اگر نماز مستحبی هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه "يا ارحم الرّاحمين" بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادی اقلاً رو به قبله بنشين و بگو: "سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" 🔸 اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويی، عالمت عوض ميشود. 👤حضرت استاد فاطمی نیا @safir_roshangari🇮🇷