⭕️چه کنیم اسحاق
+اسحاق جون؛ حالا چجوری این پرتاب موفّقیتآمیز ماهوارهبر رو ربط بدیم به #برجام؟!
_ بوگو برجام باعث شد موشکهای ما به فضا بره، تا قبل از اون تحریم بودیم🤦♂😄
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
⭕️ آقای ترامپ قمار باز!
🔺 بعد از تهدید ترامپ مبنی بر منهدم کردن گشتهای نیروی نظامی ایران در خلیج فارس فکر کنم اولین قدم ما باید اعطای نشان شجاعت به پاسدارانی باشد که با یک قایم حیثیت رزمناوهای بزرگ آمریکایی را به باد دادند.
🔸 در مراحل تقابل هم فرمانده رزمناوها میدانند دنیای واقعی با دنیای خیالی ترامپ بسیار تفاوت دارد.
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
#اهمیت_معاشرت_صحیح
قسمت هفتم
رعايت آداب معاشرت يكي از عوامل اصلي برقراري ارتباط موفق در جامعه بوده و فردِ رعايت كننده آداب معاشرت، به عنوان شخصي موفق در جامعه شناخته ميشود. علاوه بر اين، رفتار انسانها باعث شناخت شخصيت آنها ميشود. وقتي كسي دير سر قرار ميرود به اين معني است كه شخص طرف مقابل براي او اهميتي ندارد؛ حتي اگر براي اين رفتار خود توضيح خوبي هم داشته باشد فرد مقابل به اين فكر ميافتد كه چرا بايد بيش از او براي رابطهشان ارزش و احترام قائل باشد.
لازمه ارتباطات اجتماعي صحيح اين است كه افراد روابط خود را با ديگران بشناسند و به درستي انجام دهند. بخش مهمي از رشد اجتماعي و تعالي اخلاقي به رفتارهاي اجتماعي و ساماندهي آن بازميگردد. با رعايت آداب و اصول معاشرتي و اجتماعي، راحتتر ميتوان با ديگران ارتباط موفق داشته و از آن بهره برد.
رعايت اين اصول يكي از دلايل برتري فرد نسبت به ديگران است و در زمان انتخاب شدن او در موقعيتهاي مختلف اجتماعي مانند ازدواج، شغل و جايگاه اجتماعي، رعايت اصول معاشرتي يكي از امتيازهاي مهم براي انتخاب شدن و مورد رضايت قرار گرفتن است. علاوه بر اين در بسياري از مواقع عدم آشنايي برخي افراد با آداب صحيح معاشرت و انجام برخورد نادرست با ديگران در نهايت به كينه و دشمني تبديل شده و زندگي را براي همه تلخ ميكند.
استاد بهرام محسنی نسب
ادامه دارد...🍃
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
✍امام حسن عسکری علیه السلام :
👈زماني كه بنده جانب #مصلايش براي نماز مي ايستد ، خداوند به #ملائكه اش خطاب مي كند :
اي ملائكه من !!
آيا نمي بينيد بنده من چگونه از جميع خلق #منقطع شده و به طرف من آمده ، در حالي كه اميدوار به رحمت وجود و راءفت من است .
شاهد مي گيرم شما را ، به درستي كه رحمت و كرامت خود را مخصوص او گردانم . ✨
📚(جامع احاديث الشيعه ، ج 4 ، ص 22)
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
🍃أعوذ بالله من شر نفسی
✨بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عرض ادب خدمت تمامی اعضای کانال سفیر روشنگری ، امیدوارم که حال دلتون خوب خوب باشه😍 و هر روز نور ایمان در قلب و روحتون بیشتر بشه💖
✨هر شب با ما باشید با داستان واقعیِ
#سه_دقیقه_درقیامت
❌❌❌❌
📌اجازه انتشار این کتاب در کانال سفیر روشنگری،صرفا جهت مطالعه اعضا، شخصاًاز ناشر دریافت گردیده است.
📌اما به جهت حمایت ازناشر، کپی برداریِ این کتاب ممنوع🚫 و شرعا حرام میباشد،
بزرگواری بفرماییدکپی یا فوروارد نکنيد 🙏🙏
❌❌❌❌
⭕️دعا برای ناشر کتاب فراموش نشود☺️
✅✅علاقمندان را به کانال دعوت بفرمایید
❇️ منتظر نظرات و پیشنهادات سازنده شما هستیم ☺️❤️
#سفیر_روشنگری
به ما بپیوندید 👇👇👇👇
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
سفیر روشنگری
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت (قسمت دوم) حتما حتما داستان رو بخونید و از دست ندید. واقعا رزق معنویتونه و ف
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت سوم)
✅ یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است!
♻️فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم.
🔆اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد.
💠در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.
♻️اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است.
سالها گذشت.
🔆باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم.
🔷مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم.
💥یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید.
♦️حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و شهادت کجا...
🔰آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده...
🛡در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد.
حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت.
💥تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است!
درست بود!
چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم.
🍃همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست.
✔️تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده.
🔷و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است...
پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد میدانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد.
🔺با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم.
🔘حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم.
تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم.
⛔️عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد..
پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد....
🔅احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند.
چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد.
💫احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود.
❄️با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
🌕برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم.
از لحظه های کودکی تا لحظهای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت...
✨چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را میدیدم.
💥در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود.
☘او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.
با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟!
🍁سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند..
🌾عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود.
🌿از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم.
🌱نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را...
حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد...عالم خواب...حضرت عزراییل!
🌺با لبخندی به من گفت:برویم.
با تعجب گفتم کجا؟
دوباره نگاهی به اطراف انداختم.
دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت:
مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد.
🔰خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم!
🔰می فهمیدم که در فکرش چه میگذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم.
⚠️از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد.
💥برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت:
خدا کند که برادرم برگردد..
دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است.
اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم...
یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند!!
⚡️ کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد.
جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد
قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم.
🌺این جانباز خالصانه می گفت:خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه..
🍃ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت:دیگر برویم..
ادامه دارد..
التماس دعا🌹
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷
babolharam_narimani.mp3
11.48M
🎼عاشق فقط به دیدۀ گریان ...
نجوا با امام زمان روحی له الفدا ویژۀ وداع با ماه شعبان المعظم با نوایِ گرم سید رضا نریمانی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
التماس دعا 🌹
#شبتان_خدایی
#سفیر_روشنگری
eitaa.com/safir_roshangari
sapp.ir/Safir_Roshangari
🇮🇷