eitaa logo
سفیر روشنگری
2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
12.1هزار ویدیو
35 فایل
❁﷽❁ تاسیس؛ "۹۸/۲/۸" با موضاعات روشنگرانه در مسیر زندگی متعالی تحرک،پویایی و رشد و کمال... ارتباط با ما؛← @Zkha1397 کانال های دیگر ما با موضوعی بسیار متفاوت← 🥀 @morvaridkhaky 🥪 @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🎥مسئله، نبود راه‌ حل نیست؛ مسئله، اراده برای پیشرفت است 🔹برخی مواقع اشتغال‌زایی حداکثری با حداقل بودجه و صرفا با یک تصمیم درست صورت می‌گیرد 🔹مدعی سند پیشرفت شهرتان باشید تا فرصت‌های اقتصادی آن شناسایی و فعال شود 📌 شهرستان بهمئی، کهگیلویه و بویراحمد؛ اسفند ۹۵ @Safir_Roshangari 🇮🇷
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم کجا و.... کجا؟! خضوع فرمانده عالی رتبه ایران در برابر یک سرباز! حقیقتا که شهادت هنر مردان خدا بود @Safir_Roshangari🇮🇷
بوی بد گناه به 🔴👈 گناه بوی بدی دارد، آنهائی‌که بوهاي برزخي را مي‌فهمند اين مطلب را حس مي‌كنند. من نمی‌فهمم. حتی اگر معصیت کاری در جلسه‌اي باشد بوی تعفن معصیت فضاي جلسه را می¬گیرد. آن وقت ببینیم فضاهای اطراف ما الآن چه وضعی دارد. ⭕️ منظور، دنیا این است، انسان دل به آن نبندد. می‌خواهی چه کارش بکني؟ زيادش لازم نیست. فقط برای دیگران امانت نگه داري. دیگران هم خدا دارند. آقا! 🔵👈 خیلی ها برای بچه‌هايشان ذخیره کردند ولي بعد از مردن به باد فنا رفت. خیلی¬ها نیز چیزی برای بچه‌هايشان نگذاشتند اما خدا کمک کرد و وضعشان مرتب شد. رزاق اوست. 🎙🌸 حضرت آیت الله ناصری (حفظه الله) @Safir_Roshangari🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سکوت و جدل_24.mp3
5.97M
۲۴ ❌خودشیفتـــگی؛ بزرگترین علت بیماری پرحرفی است. میشه آروم آروم این ریشه رو درمان کرد، و به سکوت رسید... نتــ✋ــرس، تو هم میتونی ، فقط کافیه که بخــــوای بسیار زیبا و شنیدنی👌👌 @Safir_Roshangari🇮🇷
✨﷽✨ ✅ تلنگر 🌼3 چیز که جسم را بیمار میکند : 1) زیاد حرف زدن 2) زیاد خوابیدن 3) زیاد خوردن 🌼4 چیز که جسم را نابود میکند : 1) غم 2) ناراحتی 3) گرسنگی 4) شب بیداری 🌼4 چیز که صورت را نورانی میکند : 1) تقوا 2) وفا 3) بخشندگی 4) جوانمردی 🌼و 3 چیز که رزق و روزی را زیاد میکند : 1) سعی و تلاش 2) خوش حساب 3) کمک به نیازمندان 🌼و 4 چیز که رزق و روزی را کم میکند : 1) خواب صبح 2) حرص و طمع 3) تنبلی 4) خیانت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Safir_Roshangari🇮🇷
✍به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . 🔺خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: 🔹در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. 🔸روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! 🔹یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». 🔸آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». 🔹مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. 🔸وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». 🔹به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. 🔸آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. 🔹ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . 🔸می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . 🔹سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . 🔸دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . 🔹در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . 🔸اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . 🔹عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». 🔸همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . 🔹گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . فقط بگو لبيک يازهرا (س) 🖊منبع : حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ @Safir_Roshangari🇮🇷
میگن طرف خیلی آدم حسابی و آدم درستیه! دزد نیست، حلال و حروم سرش میشه، دروغ نمیگه و... یادمون رفته اینا وظیفه انسانی ماست، نه آپشنهای ویژه ...! التماس دعا 🌹 @Safir_Roshangari🇮🇷
✨﷽✨ ♥️ هر روز صبح رو به شش گوشه آقا ♥️ 🌹 صَلَی اللّهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللّه سلام الله علیه 🌹اَلسَّلامُ عَلَی الحُسین 🌹وَ عَلی علیِّ ابْنِ الحُسین 🌹وَ عَلی اَولادِ الحُسین 🌹وَ عَلی اَصحابِ الحُسین 🍃 تا قیامت زین خجالت خاک بر سر می کنم 🍃 قتلگاهت دیدم، اما زنده ماندم، یا حسین 💢 یا قدیمَ الإحسان به حق الحُسین 💢 @Safir_Roshangari🇮🇷
💢بگویید فرج نزدیک است تا نزدیک شود... 🔻امام کاظم سلام الله علیه فرمود: فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلاَثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ اَلْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ اَلنَّاسِ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ اَلنَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ. اگر به ما بگویند این امر (فرج) تحقق نمی‌پذیرد، مگر بعد از دویست یا سیصد سال (و آن را دیر ببینیم)، دلها دچار سختی و قساوت می گردد و عموم اسلام از اسلام بر می گردند و خارج می شوند. ولی میگویند است و است و بدينگونه دل‌های مردم اُنس مي‏گيرد و آرامش می‌يابد و . 📚الکافي ج ۱، ص ۳۶۹ @Safir_Roshangari 🇮🇷
داستان کوتاه شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف بشدت میبارید و تمام کوچه و خیابان ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است! باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده! جلو رفتم دیدم او یک جوان است! او را تکانی دادم! بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی! گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی! برف، برف! روی سرت برف نشسته! ظاهرا مدت هاست که اینجایی! مریض می شوی! خدای ناکرده می میری! اینجا چه میکنی ؟ جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود! با سرش اشاره ای به روبرو کرد! دیدم او زل زده به پنجره خانه ای! فهمیدم عاشق شده! نشستم و با تمام وجود گریستم! جوان تعجب کرد! کنارم نشست! گفت تو را چه شده ای پیرمرد! آیا تو هم عاشق شدی؟! گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشقم! ولی اکنون که تو را دیدم [چگونه برای رسیدن به عشقت از خودبی خود شدی] فهمیدم من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده! مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد!!! @Safir_Roshangari 🇮🇷