مجموعه اشعار زیارت و توسل به امام حسن عسکری(ع)
https://hawzah.net/fa/goharenab/View/79658/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B9%D8%B3%DA%A9%D8%B1%DB%8C%22%D8%B9%22
جهان به کام غلام امام عسکری است
که شاه می شود آنکه غلام عسکری است
برای بار دهم مرتضی نما آمد
نمای عرش مزین به نام عسکری است
زمین اگر پس از این رنگ و روی دیگر یافت
ز روشنایی ماه تمام عسکری است
شراب ناب چکید از لب گدا اینجا
اگر فرشته هوایی جام عسکری است
رسیده کعبه برای طواف قبله نما
که قبله حاجی بیت الحرام عسکری است
حلال زاده کشیده است به عمو این بار
کرامت حسنی در امام عسکری است
کبوتران مدافع اسیر سامره اند
که این زخاصیت جذب بام عسکری است
کریم کار ندارد که کیست سائل او
نگاه خاص ز الطاف عام عسکری است
گدای سامره ایم و نمی رویم از رو
همیشه روی گدا از مرام عسکری است
برای مهدی اش انگار یار می طلبد
هر آنکه کرد اطاعت، غلام عسکری است
بابُ الکرم
دوره گردی می کنم دور و برت بابُ الکرم
من گدایی می کنم در محضرت بابُ الکرم
ای یکی مانده به آخر ای امامِ دلربا
من دخیل افتاده ام پشتِ درت بابُ الکرم
زاده دهم ولی، اصلاً هدایت زاده ای
نامِ زیبای حسن شد زیورت بابُ الکرم
صاحب عصر و زمان را تو پدر هستی و عشق
ای به قربانِ گلِ نام آورت بابُ الکرم
یا امامِ عسکری وا کن دری بر روی من
چون سیاهی می شوم در لشگرت بابُ الکرم
سامرایت را هوس کردم بده یک تذکره
خواهشاً دعوت نما این نوکرت بابُ الکرم
گرچه کمتر می شود یادت میانِ روضه ها
می کِشم آقا خجالت در برت بابُ الکرم
نامِ زیبایت که گفتم هستی ام آتش گرفت
یادم آمد از عموی مضطرت بابُ الکرم
یا امامِ عسکری حالا که پهن ست سفره ات
روضه می خوانم فقط از مادرت بابُ الکرم
پیشِ چشمانِ حسن نیلوفری شد صورتش
گریه کن قربانِ چشمانِ ترت بابُ الکرم
فاطمیّه آمده رزقی بده از اشک و آه
می رسد ناله ز سمتِ حنجرت بابُ الکرم
دستِ من برگیر جانِ مهدیت گرچه بدم
دوره گردی می کنم دور و برت بابُ الکرم
گدایِ سامرِه
همین که نامِ تو آمد به لب نَشدها شد
خلاصه هر گره یِ کورِ کارِ ما وا شد
به نامتان که رسیدیم صحبت از کَرم است
به نامتان که رسیدیم آسمان تا شد
صبا اگر گُذری اُفتدت به کشورِ دوست
بگو که در حرمت دردمان مُداوا شد
گدایِ سامرِه از دستِ تو گرفته نان
نشسته بر سرِ این سفره که سرِ پا شد
گدایِ نانِ شما حاتم و سلیمان ها
مساوی است در این خانه هر نشد باشد
قریبِ عرشِ خدایی غریبِ سامرّا
غبار تا سرِ کویت رسید اَعلاء شد
عیارِ گردوُ غبار از طلاست بالاتر
کسی که خاکِ درِ این سرا شد آقا شد
به سینه می زنم این سنگِ عشق را آری
دوباره عاشقتان ندبه خوانِ دریا شد
سائلِ سامرا
بی قرارم اگر اجازه دَهی
من غبارم اگر اجازه دَهی
خاکسارم اگر اجازه دَهی
جان نثارم اگر اجازه دَهی
با اجازه برایِ تو شده ام
سائلِ سامرایِ تو شده ام
سرنوشتِ گدا به دستِ شماست
رِزق وُ روزیِ ما به دستِ شماست
چاره کارها به دستِ شماست
دردمندم دَوا به دستِ شماست
یک نگاهَت دوایِ دردِ من است
ذکرِ امشب فقط حسن حسن است
حسنِ دوّمِ تبارِ علی
وارثِ تیغِ ذوالفقارِ علی
صاحبِ منطق وُ عَیارِ علی
سندِ سبزِ انتظارِ علی
پسرِ تو امیدِ فاطمه است
یاحسن ذکرِ شیرِ علقمه است
شکرُ لِله که من هوایی اَم
تا نَفَس هست سامرایی اَم
در حریمِ شما خدایی اَم
با دعایِ تو کربلایی اَم
تو دعا کن گدایِ سامرِه را
تو صدا کُن بیا گلِ زهرا
#صلوات_جامع
یکى از یاران امام حسن عسکرى(علیه السلام) مى گوید: از مولاى خود امام حسن عسکرى(علیه السلام) در منزل آن حضرت در «سامرا» سال ۲۵۵ درخواست کردم کیفیّت صلوات بر پیامبر و اوصیاى آن بزرگوار(علیهم السلام)را بر من املا کند.
آن حضرت نیز، با الفاظ مبارک خود بدون آن که در کتابى نگاه کند در حالى که من کاغذ بزرگى را به همراه داشتم، صلوات ذیل را املا فرمود و من نوشتم:
عن الامام العسکری علیه السلام:
《 اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما حَمَلَ وَحْیَکَ، وَ بَلَّغَ رِسالاتِکَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما اَحَلَّ حَلالَکَ، وَ حَرَّمَ حَرامَکَ، وَ عَلَّمَ کِتابَکَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما اَقامَ الصَّلاهَ، وَ اتَى الزَّکاهَ، وَ دَعا اِلى دینِکَ،
وَ صَلِّ عَلى محَمَّد کَما صَدَّقَ بِوَعْدِکَ، وَ اَشْفَقَ مِنْ وَعیدِکَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ، وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُیُوبَ، وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْکُرُوبَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما دَفَعْتَ بِهِ الشَّقآءَ، وَ کَشَفْتَ بِهِ الْغَمّآءَ، وَ اَجَبْتَ بِهِ الدُّعآءَ، وَ نَجَّیْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما رَحِمْتَ بِهِ الْعِبادَ، وَ اَحْیَیْتَ بِهِ الْبِلادَ، وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبابِرَهَ، وَ اَهْلَکْتَ بِهِ الْفَراعِنَهَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما اَضْعَفْتَ بِهِ الاَْمْوالَ، وَ اَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الاَْهْوالِ، وَ کَسَرْتَ بِهِ الاَصنامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الاَْنامَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد کَما بَعَثْتَهُ بِخَیْرِ الاَْدْیانِ، وَ اَعْزَزْتَ بِهِ الاِْیمانَ، وَ تَبَّرْتَ بِهِ الاَْوْثانَ، وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَیْتَ الْحَرامَ،
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ الاَْخْیارِ، وَ سَلِّمْ تَسْلیماً 》
مصباح المتهجّد، شیخ طوسی
الا که موسم شادی و همدلی آمد
زمان ناد علیّاً سینجلی آمد
زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهُم ولی خداوند را ولی آمد
که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی به گل روی این حسن صلوات
---
ز پرده چهره چو بی پرده، همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود
شهادتین ز لبهای جانفزاش سرود
به فاطمه به علی بر ائمه گفت درود
سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیه قرآن بر آن دهن صلوات
---
ولی ذات خدا شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جان همه جهان است این
چراغ اهل زمین، ماه آسمان است این
به جسم شرع و اهل دین، روان است این
امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمین صلوات
---
وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی
خوشا زبان و خوشا منطق و ادب دهنی
که در ثنای وجودش بر آورد سخنی
به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد که خلق فرستند بر انجمن صلوات
---
سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلی میلاد و صبح آمدنش
جمال آئینه ذات حی ذوالمنش
به باغ وحی دمد، بوی گل از پیرهنش
وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات
---
خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را
ستوده حجت حق صاحب الزمان او را
مدد گرفته در آغوش خود چو جان او را
نهاده بوسه به حُسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زدن صلوات
----
الا که حجت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری
سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیش پدری
ز وصف خوبتران زمانه خوبتری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات