کرده ای قضیب به ثنایای حسین علیه السّلام که بوسه گاه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم است می زنی ! در دیار ما دریائی است و در آن دریا جزیره ای و در آن جزیره صومعه ای و در آن صومعه چهار سُم خر است که گویند عیسی علیه السّلام روزی بر آن سورا شده بود آن را به زر گرفته در صندوق نهاده ، سلاطین و امرای روم و عامّه مردم هر سال آنجا به حجّ روند و طواف آن صومعه کنند و حریر آن سُمها را تازه کنند و آن کهنه را پاره پاره کرده به تحفه برند، شما با فرزند رسول خود این می کنید؟! یزید گفت : بر ما تباه کرد، گفت تا عبدالوّهاب را گردن زنند.
عبدالوّهاب زبان برگشود به کلمه شهادت و اقرار به نبوّت حضرت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و امامت حسین علیه السّلام کرد و لعنت کرد بر یزید و آباء و اجداد او، بعد از آن او را شهید کردند(450).
و سیّد روایت کرده که روزی حضرت امام زین العابدین علیه السّلام در بازارهای دمشق عبور می کرد که ناگاه منهال بن عمرو، آن حضرت را دید و عرض کرد که یابن رسول اللّه ! چگونه روزگار به سر می بری ؟ حضرت فرمود: چنانکه بنی اسرائیل در میان آل فرعون که پسران ایشان را می کشتند و زنان ایشان را زنده می گذاشتند و اسیر و خدمتکار خویش می نمودند، ای منهال ! عرب بر عجم افتخار می کرد که محمّداز عرب است و قریش بر سایر
ص: 1026
عرب فخر می کرد که محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم قرشی است و ما که اهل بیت آن جنابیم مغضوب و مقتول و پراکنده ایم پس راضی شده ایم به قضای خدا و می گوئیم اِنّاللّه واِنّا اِلیْهِ راجِعُون.(451)
شیخ اجلّ علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود این مکالمه امام را در بازارهای شام با منهال نقل کرده با تفاوتی . و بعد از تشبیه حال خویش به بنی اسرائیل فرموده کار خیر البریّه (452) به آنجا رسیده که بعد از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در بالای منابر ایشان را لعن می کنند و کار دشمنان به آنجائی رسیده که مال و شرف به آنها عطاء می شود و امّا دوستان و محبّان ما حقیر و بی بهره اند و پیوسته کار مؤ منان چنین بوده یعنی باید ذلیل و مقهور دولتهای باطله باشند. پس فرمود: و بامداد کردند عجم که اعتراف داشتند به حق عرب به سبب آنکه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از عرب بوده و عرب اعتراف داشتند به حق قریش به سبب آنکه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم از ایشان بوده و قریش بدین سبب بر عرب فخر می کرد و عرب نیز به همین سبب بر عجم فخر می کرد، و ما که اهل بیت پیغمبریم کسی حقّ ما را نمی شناسد، چنین است روزگار ما.(453)
از سیّد محدّث جلیل سیّد نعمه اللّه جزایری در کتاب (انوار نعمانیه ) این خبر به وجه ابسطی نقل شده و آن چنان است که منهال دید آن
ص: 1027
حضرت را در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساقهای پای او مانند دو نِی بود و خون جاری بود از ساقهای مبارکش و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او پرسید، فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است و زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته و سرهای ایشان پوشیده نشده و شب و روز به نوحه و گریه می گذرانند، و بعد از نقل شطری از آنچه در روایت (تفسیر قمّی ) گذشت ، فرمود: هیچ گاهی یزید ما را نمی طلبد مگر آنکه گمان می کنیم که اراده قتل ما دارد و به جهت کشتن ، ما را می طلبد اِنّاللّه واِنّا اِلیْهِ راجِعُون. منهال گفت : عرضه داشتم اکنون کجا می روید؟ فرمود: آن جائی که ما را منزل داده اند سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمی بینیم ، الحال به جهت ضعف بدن بیرون آمده ام تا لحظه ای استراحت کنم و زود برگردم به جهت ترسم بر زنها. پس در این حال که با آن حضرت تکلّم می کردم دیدم ندای زنی بلند شد و آن جناب را صدا زد که کجا می روی ای نور دیده و آن جناب زینب دختر علی مرتضی علیهماالسّلام بود(454).
در (مثیر الاحزان ) است که یزید اهل بیت علیهماالسّلام را در مساکنی منزل داده بود که از سرما و گرما ایشان را نگاه نمی داشت تا آنکه بدنهای ایشان پوست باز کرد و زرداب وریم جاری شد، و هذِهِ عِبارتُهُ:
واُسکِنّ فی مساکِن لا
ص: 1028
یقین مِنْ حرٍّ ولا بردٍ حتّی تقشرّتِ الجُلُودُ وسال الصّدیدُ بعد کِنِّ الخُدوُرِ وظِلِّ السُّتوُرِ.(455)
از بعضی از کتب نقل شده که مسکن و مجلس اهل بیت علیهماالسّلام در شام در خانه خرابی بوده و مقصود یزید آن بود که آن خانه بر سر ایشان خراب شود و کشته شوند(456).
در (کامل بهائی ) از (حاویه ) نقل کرده که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری حال مردانی که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز می آید تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد گفت : پدر من حسین علیه السّلام کجا است ؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان بود، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحّص کرد، خبر بردند که حال چنین است . آن در حال گفت : که بروند و سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند، پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.
پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر تو است ، آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. و بعضی این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند(457) و مضمونش را یکی از اعاظم رحمه اللّه به نظم آورده و من در این مقام به همان
ص: 1029
اشعار اکتفا می کنم . قال رحِمهُ اللّه :
شعر : یکی نوغنچه ای از باغ زهرا
بجست از خواب نوشین بلبل آسا
به افغان از مژه خوناب می ریخت
نه خونابه که خون ناب می ریخت
بگفت ای عمّه بابایم کجا رفت ؟
بُدانیدم در برم دیگر چرا رفت ؟
مرا بگرفته بود این دم در آغوش
همی مالید دستم بر سر و گوش
به ناگه گشت غایب از بر من
ببین سوز دل و چشم تر من
حجازی بانوان دل شکسته
به گرداگرد آن کودک نشسته
خرابه جایشان با آن ستمها
بهانه طفلشان سر بار غمها
ز آه و ناله و از بانگ و افغان
یزید از خواب بر پاشد هراسان
بگفتا کاین فغان و ناله از کیست ؟
خروش و گریه و فریاد از چیست ؟
بگفتش ازندیمان کای ستمگر
بُود این ناله از آل پیمبر
یکی کودک ز شاه سر بریده
در این ساعت پدر درخواب دیده
کنون خواهد پدر از عمّه خویش
وزاین خواهش جگرها را کند ریش
چون این بشنید آن مردُودیزدان
بگفتا چاره کار است آسان
سر بابش برید این دم به سویش
چه بیند سر بر آید آرزویش
همان طشت و همان سر قوم گمراه
بیاوردند نزد لشکر آه
یکی سرپوش بُد بر روی آن سر
نقاب آسا به روی مهر انور
به پیش روی کودک سر نهادند
زنو بر دل غم دیگر نهادند
قسمت چهارم
به ناموس خدا آن کودک زار
بگفت ای عمّه دل ریش افکار
چه باشد زیر این مندیل مستور
که جُز بابا ندارم هیچ منظور
بگفتش دختر سلطان والا
که آن کس را
ص: 1030
که خواهی هست این جا
چو این بشنید خود برداشت سرپوش
چُه جان بگرفت آن سر را در آغوش
بگفت ای سرور و سالار اسلام
زقتلت مر مرا روز است چون شام
پدر بعد از تو محنتها کشیدم
بیابانها و صحراها دویدم
همی گفتندمان در کوفه و شام
که اینان خارجند از دین اسلام
مرا بعد از تو ای شاه یگانه
پرستاری نبُد جُز تازیانه
زکعب نیزه و از ضرب سیلی
تنم چون آسمان گشته است نیلی
بدان سر جمله آن جور و ستمها
بیابان گردی و درد و المها
بیان کرد و بگفت ای شاه محشر
تو برگو کی بریدت سر زپیکر
مرا در خُردسالی در بدر کرد
اسیر و دستگیر و بی پدر کرد
همی گفت و سر شاهش در آغوش
به ناگه گشته از گفتار خاموش
پرید از این جهان و در جنان شد
در آغوش بتولش آشیان شد
خدیو بانوان در یافت آن حال
که پریده است مرغ بی پر و بال
به بالینش نشست آن غم رسیده
به گرد او زنان داغ دیده
فغان برداشتندی از دل تنگ
به آه و ناله گشتندی هم آهنگ
از این غم شد به آل اللّه اطهار
دوباره کربلا از نو نمودار(458)
انتهی ملخّصا
شیخ ابن نما روایت کرده است که حضرت سکینه علیهاالسّلام در ایّامی که در شام بود، و موافق روایت سیّد در روز چهارم از ورود به شام ، در خواب دید که پنج ناقه از نور پیدا شد که بر هر ناقه پیرمردی سوار بود و ملائکه بسیار بر ایشان احاطه کرده بودند و با ایشان خادمی بود می
ص: 1031
فرماید پس آن خادم به نزد من آمد و گفت : ای سکینه ! جدّت ترا سلام می رساند، گفتم : بر رسول خدا سلام باد ای پیک رسول اللّه تو کیستی ؟ گفت : من خدمتکاری از خدمتکاران بهشتم ، پرسیدم این پیران بزرگواران که بر شتر سوار بودند چه جماعت بودند؟ گفت : اوّل آدم صفی اللّه بود، دوّم ابراهیم خلیل اللّه بود و سوّم موسی کلیم اللّه بود و چهارم عیسی روح اللّه بود، گفتم : آن مرد که دست بر ریش خود گرفته بود و از ضعف می افتاد و بر می خاست که بود؟ گفت : جدّ تو رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود، گفتم : کجا می رود؟ گفت : به زیارت پدرت حسین علیه السّلام می روند. من چون نام جدّ خود شنیدم دویدم که خود را به آن حضرت برسانم وشکایت امّت را به او بکنم که ناگاه دیدم پنج هودجی از نور پیدا شد که میان هر هودج زنی نشسته بود، از آن خادم پرسیدم که این زنان کیستند؟ گفت : اوّل حوّا امّ البشر است ، و دوّم آسیه زن فرعون ، و سوّم مریم دختر عمران و چهارم خدیجه دختر خُویلد است ، گفتم ، این پنجم کیست که از اندوه دست بر سر گذاشته است و گاهی می افتد و گاه بر می خیزد؟ گفت : جده تو فاطمه زهرا علیهاالسّلام است .
من چون نام جدّه خود را شنیدم دویدم خود را به هودج او رسانیدم ودر پیش روی او ایستادم و گریستم و فریاد بر آوردم که
ص: 1032
ای مادر به خدا قسم که ظالمان این امّت انکار حقّ ما کردند و جمعیّت ما را پراکنده کردند و حریم ما را مباح کردند، ای مادر به خدا سوگند حسین علیه السّلام پدرم را کشتند. حضرت فاطمه علیهاالسّلام فرمود: ای سکینه ! بس است همانا جگرم را آتش زدی و رگ دلم را قطع کردی ، این پیراهن پدرت حسین علیه السّلام است که با من است و از من جدا نخواهد شد تا خدا را با آن ملاقات نمایم ، پس از خواب بیدار شدم (459).
خواب دیگری نیز از حضرت سکینه علیهاالسّلام در شام نقل شده که برای یزید نقل کرده و علاّمه مجلسی رحمه اللّه آن را در (جلاء العیون ) نقل نموده (460)، پس از آن فرموده که قطب راوندی از اعمش روایت کرده است که من بر دور کعبه طواف می کردم ، ناگاه دیدم که مردی دعا می کرد و می گفت : خداوندا! مرا بیامرز دانم که مرا نیامرزی . چون از سبب نا امیدی او سوال کردم مرا از حرم بیرون برد و گفت : من از آنها بودم که در لشکر عمر سعد بودیم و از چهل نفر بودم که سر امام حسین علیه السّلام را به شام بردیم و در راه ، معجزات بسیار از آن سر بزرگوار مشاهده کردیم و چون داخل دمشق شدیم روزی که آن سر مطهّر را به مجلس یزید می بردند قاتل آن حضرت سر مبارک را برداشت و رجزی می خواند که رکاب مرا پر از طلا و نقره کن که پادشاه بزرگی را کشته ام و کسی
ص: 1033
را کشته ام که از جهت پدر و مادر از همه کس بهتر است . یزید گفت : هر گاه می دانستی که او چنین است چرا او را کشتی ؟ و حکم کرد که او را به قتل آورند، پس سر را در پیش خود گذاشت و شادی بسیار کرد و اهل مجلس حجّتها بر او تمام کردند و فایده نکرد چنانچه گذشت .
پس امر کرد که آن سر منوّر را در حجره ای که برابر مجلس عیش و شُرب او بود نصب کردند و ما را بر آن سر موکّل نمودند و مرا از مشاهده معجزات آن سر بزرگوار دهشت عظیم رو داده بود و خوابم نمی برد، چون پاسی از شب گذشت و رفیقان من به خواب رفتند ناگاه صداهای بسیار از آسمان به گوشم رسید، پس شنیدم که منادی گفت : ای آدم ! فرود آی ، پس حضرت آدم علیه السّلام از جانب آسمان به زیر آمد با ملائکه بسیار، پس ندای دیگر شنیدم که ای ابراهیم ! فرود آی ، و آن حضرت به زیر آمد با ملائکه بی شمار، پس ندای دیگر شنیدم که ای موسی ! به زیر آی ، و آن حضرت آمد با بسیاری از ملائکه ، و همچنین حضرت عیسی علیه السّلام به زیر آمد با ملائکه بی حدّ و اِحصا، پس غلغله عظیم از هوا به گوشم رسید و ندائی شنیدم که ای محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم !به زیر آی ناگاه دیدم که حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شد با افواج بسیار از
ص: 1034
ملائکه آسمانها و ملائکه بر دور آن قبّه که سر مبارک حضرت امام حسین علیه السّلام در آنجا بود احاطه کردند و حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلّم داخل آن قبّه شد، چون نظرش بر آن سر مبارک افتاد ناتوان شد و نشست ، ناگاه دیدم آن نیزه که سر آن مظلوم را بر آن نصب کرده بودند خم شد و آن سر در دامن مطهّر آن سرور افتاد، حضرت سر را بر سینه خود چسبانید و به نزدیک حضرت آدم علیه السّلام آورد و گفت : ای پدر من آدم ، نظر کن که امّت من با فرزند دلبند من چه کرده اند! در این وقت من بر خود بلرزیدم که ناگاه جبرئیل به نزد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت : یا رسول اللّه ! من موکّلم به زلزله زمین ، دستوری ده که زمین را بلرزانم و بر ایشان صدائی بزنم که همه هلاک شوند، حضرت دستوری نداد، گفت : پس رخصت بده که این چهل نفر را هلاک کنم ، حضرت فرمود که اختیار داری ، پس جبرئیل نزدیک هر یک که می رفت و بر ایشان می دمید آتش در ایشان می افتاد و می سوختند، چون نوبت به من رسید من استغاثه کردم حضرت فرمود که بگذارید او را خدا نیامرزد او را، پس مرا گذاشت و سر را برداشتند و بردند، و بعد از آن شب دیگر کسی آن سر مقدّس را ندید.
و عمر بن سعد لعین چون متوجّه إ مارت ری شد در راه به جهنم واصل
ص: 1035
شد و به مطلب نرسید.(461)
مترجم گوید: بدان که در مدفن سرِ مبارک سیّد الشهداء علیه آلاف التحیه و الثناء خلاف میان عامّه بسیار است و ذکر اقوال ایشان فایده ندارد و مشهور میان علمای شیعه آن است که حضرت امام زین العابدین علیه السّلام به کربلا آورد با سر سایر شهداء و در روز اربعین به بدنها ملحق گردانید، و این قول به حسب روایات بسیار بعید می نماید.
و احادیث بسیار دلالت می کند بر آنکه مردی از شیعیان آن سر مبارک را دزدید و آورد در بالای سر حضرت امیر المؤ منین علیه السّلام دفن کرد و به این سبب در آنجا زیارت آن حضرت سنّت است و این روایت دلالت کرد که حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلّم آن سر گرامی را با خود برد.(462)
و در آن شکی نیست که آن سر و بدن به اشرف اماکن منتقل گردیده و در عالم قدس به یکدیگر ملحق شده هر چند کیفیّت آن معلوم نباشد.(تمام شد کلام علاّمه مجلسی رحمه اللّه ).(463)
فقیر گوید: که آنچه در آخر خبر مروی از اعْمش است که عمر سعد در راه ری هلاک شد درست نیاید؛ چه آنکه آن را مختار در منزل خودش در کوفه به قتل رسانید و مستجاب شد دعای مولای ما امام حسین علیه السّلام در حق او:
وسلّط علیْک منْ یذْبحُک بعْدی علی فِراشِک.
ابو حنیفه دینوری از حُمیْد بن مسلم روایت کرده که گفت : عمر سعد رفیق و دوست من بود پس از آمدنش از کربلا و فراغتش از قتل حسین علیه السّلام به دیدنش
ص: 1036
رفتم و از حالش سؤ ال کردم گفت : ازحال من مپرس ؛ زیرا که هیچ مسافری بدحالتر از من به منزل خود برنگشت ، قطع کردم قرابت نزدیک را و مرتکب شدم کار بزرگی را.(464)
در (تذکره سِبط) است که مردم از او اعراض کردند و دیگر اعتنا به او نمی نمودند و هرگاه بر جماعتی از مردم می گذشت از او روی می گردانیدند، و هرگاه داخل مسجد می شد مردم از مسجد بیرون می شدند، و هر که او را می دید بد می گفت و دشنام می داد لاجرم ملازمت منزل اختیار کرد تا آنکه به قتل رسید.الا لعْنهُ اللّه علیْهِ.
فصل نهم : در روانه کردن یزید پلید اهل بیت علیهماالسّلام را به مدینه
قسمت اول
چون مردم شام بر قتل حضرت سیدالشهداء علیه السّلام و مظلومیّت اهل بیت او و ظلم یزید مطلّع شدند و مصائب اهل بیت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را بدانستند آثار کراهت و مصیبت از دیدار ایشان ظاهر گردید.
یزید لعین این معنی را تفرّس کرد پیوسته می خواست که ذمّت خود را از قتل حضرت حسین علیه السّلام بری دارد و این کار را به گردن پسر مرجانه گذارد و نیز با اهل بیت بنای رفق و مدارا نهاد و در پی آن بود که التیام جراحات ایشان را تدبیر کند لاجرم روزی روی با حضرت سجّاد علیه السّلام کرد و گفت : حاجات خود را مکشوف دار که سه حاجت شما بر آورده می شود.
حضرت فرمود: حاجت اوّل من آنکه سر سیّد و مولای من و پدر من حسین علیه السّلام را به من دهی تا اورا زیارت کنم و از او توشه بردارم
ص: 1037
و وداع بازپسین گویم .
دوّم آنکه حکم کنی تا هر چه از ما به غارت برده اند به ما ردّ کنند.
سوّم آنکه اگر قصد قتل من داری شخصی امین همراه اهل بیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم کنی تا ایشان را به حرم جدّشان برساند.
یزید لعین گفت : امّا دیدار سر پدر هرگز از برای تو میّسر نخواهد شد، و امّا کشتن ترا پس من عفو کردم و از تو گذشتم و زنان را جز تو کسی به مدینه نخواهد برد، و امّا آنچه از شما به غارت ربوده شده من از مال خود به اضعاف قیمت آن عوض می دهم . حضرت فرمود: ما از مال تو بهره نخواسته ایم مال تو از برای تو باشد، ما اموال خویش را خواسته ایم از بهر آنکه بافته فاطمه دختر محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم و مقنعه و گلوبند و پیراهن او در میان آنها بوده . یزید امر کرد تا آن اموال منهوبه را به دست آوردند و ردّ کردند، و دویست دینار هم به زیاده از مال خود داد، حضرت آن زر را بگرفت و بر مردم فقراء و مساکین قسمت کرد.(465)
و علاّمه مجلسی و دیگران نقل کرده اند که یزید اهل بیت رسالت علیهماالسّلام را طلبید و ایشان را میان ماندن در شام با حرمت و کرامت و برگشتن به سوی مدینه با صحّت و سلامت مخیّر گردانید، گفتند اوّل می خواهیم ما را رخصت دهی که به ماتم و تعزیه آن امام مظلوم قیام نمائیم ، گفت آنچه خواهید بکنید، خانه
ص: 1038
ای برای ایشان مقرّر کرد و ایشان جامه های سیاه پوشیدند و هر که در شام بود از قریش و بنی هاشم در ماتم و زاری و تعزیت و سوگواری با ایشان موافقت کردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و نوحه و زاری کردند و در روز هشتم ایشان را طلبید نوازش و عذر خواهی نمود و تکلیف ماندن شام کرد، چون قبول نکردند محملهای مزیّن برای ایشان ترتیب داده و اموال برای خرج ایشان حاضر کرد و گفت اینها عوض آنچه به شما واقع شده . جناب امّ کلثوم علیهاالسّلام فرمود: ای یزید! چه بسیار کم حیائی ، برادران و اهل بیت مرا کشته ای که جمیع دنیا برابر یک موی ایشان نمی شود و می گوئی اینها عوض آنچه من کرده ام .
پس نعمان بن بشیر را که از اصحاب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم بود طلب کرد و گفت تجهیز سفر کن و اسباب سفر از هر چه لازم است برای این زنها مهیّا کن ، و از اهل شام مردی را که به امانت و دیانت و صلاح و سداد موسوم باشد با جمعی از لشکر به جهت حفظ و حراست اهل بیت و ملازمت خدمت ایشان برگمار و ایشان را به جانب مدینه حرکت ده .(466)
پس به روایت شیخ مفید رحمه اللّه یزید حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام را طلبید در مجلس خلوتی و گفت : خداوند لعنت کند پسر مرجانه را، به خدا قسم ! اگر من در نزد پدرت حاضر بودم آنچه از من طلب می نمود عطا می
ص: 1039
کردم و به هر چه ممکن بود مرگ را از او دفع می دادم و نمی گذاشتم که کشته شود لکن قضای خدا باید جاری شود، اکنون از برای برآوردن حاجت تو حاضرم به هر چه خواهی از مدینه برای من بنویس تا حاجت تورا برآورم ، پس امر کرد که آن حضرت را جامه دادند و اهل بیت را کِسوه پوشانیدند و با نعمان بن بشیر، رسولی روانه کرد و وصیّت کرد که شب ایشان را کوچ دهند، در همه جا اهل بیت علیهماالسّلام از پیش روی روان باشند و لشکر در عقب باشند به اندازه ای که اهل بیت از نظر نیفتند و در منازل از ایشان دور شوند و در اطراف ایشان متفرّق شوند به منزله نگاهبانان و اگر در بین راه یکی از ایشان را وضوئی یا حاجتی باشد برای رفع حاجت پیاده شود همگان باز ایستند تا حاجت خود را بپردازد و بر نشیند و چنان کار کنند که خدمتکاران و حارسان کنند تا هنگامی که وارد مدینه شوند، پس آن مرد به وصیّت یزید عمل نمود و اهل بیت عصمت علیهماالسّلام را به آرامی و مدارا کوچ می داد و از هر جهت مراعات ایشان می نمود تا به مدینه رسانید.(467)
و قرمانی در ( اخبار الدُّول ) نقل کرده که نعمان بن بشیر با سی نفر، اهل بیت را حرکت دادند به همان طریق که یزید دستور داده بود تا به مدینه رسیدند. پس فاطمه بنت امیر المؤ منین علیه السّلام به خواهرش جناب زینب علیهاالسّلام گفت که این مرد به ما احسان کرد آیا میل دارید که
ص: 1040
ما در عوض احسان او چیزی به او بدهیم ؟ جناب زینب علیهاالسّلام فرمود که ما چیزی نداریم به او عطا کنیم جز حُلّی خود، پس بیرون کردند دست برنجن و دوبازو بندی که با ایشان بود و برای نعمان فرستادند و عذر خواهی از کمی آن نمودند. او ردّ کرد جمیع را و گفت : اگر این کار را من برای دنیا کرده بودم همین ها مرا کافی بود و بدان خشنود بودم ، ولکن واللّه من احسان نکردم به شما مگر برای خدا و قرابت شما با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم (468).
سیّد بن طاوس رحمه اللّه نقل فرموده : زمانی که عیالات حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام از شام به مدینه مراجعت می کردند به عراق رسیدند به (دلیل راه ) فرمودند که ما را از کربلا ببر، پس ایشان را از راه کربلا سیر دادند، چون به سر تربت پاک حضرت سید الشهداء(علیه آلاف التحیه و الثناء) رسیدند جابر بن عبداللّه را با جماعتی از طایفه بنی هاشم و مردانی از آل پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را یافتند که به زیارت آن حضرت آمده بودند، پس در یک وقتی به آنجا رسیدند که یکدیگر را ملاقات نمودند و بنای نوحه و زاری و لطمه و تعزیه داری را گذاشتند و زنان قبائل عرب که در آن اطراف بودند جمع شدند و چند روز اقامه ماتم و عزاداری نمودند(469).
مؤ لف گوید: مکشوف باد که ثِقات محدّثین و مورّخین متّفق اند بلکه خود سیّد جلیل علی بن طاوس نیز روایت کرده که بعد
ص: 1041
از شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام عمر سعد نخست سرهای شهدا را به نزد ابن زیاد روانه کرد و از پس آن روز دیگر اهل بیت را به جانب کوفه بُرد و ابن زیاد بعد از شناعت و شماتت با اهل بیت علیهماالسّلام ایشان را محبوس داشت و نامه به یزید بن معاویه فرستاد که در باب اهل بیت و سرها چه عمل نماید. یزید جواب نوشت که به جانب شام روان باید داشت . لاجرم ابن زیاد تهیّه سفر ایشان نموده و ایشان را به جانب شام فرستاد(470).
و آنچه از قضایای عدیده و حکایات متفرّقه سیر ایشان به جانب شام از کتب معتبره نقل شده چنان می نماید که ایشان را از راه سلطانی و قُری و شهرهای معموره عبور دادند که قریب چهل منزل می شود، و اگر قطع نظر کنیم از ذکر منازل ایشان و گوئیم از بریّه و غربی فرات سیر ایشان بوده ، آن هم قریب به بیست روز می شود. چه مابین کوفه و شام به خط مستقیم یک صد و هفتاد و پنج فرسخ گفته شده و در شام هم قریب به یک ماه توقّف کرده اند چنانکه سیّد در (اقبال ) فرموده (471) روایت شده که اهل بیت یک ماه در شام اقامت کردند در موضعی که ایشان را از سرما وگرما نگاه نمی داشت ، پس با ملاحظه این مطالب ، خیلی مستبعد است که اهل بیت بعد از این همه قضایا از شام برگردند و روز بیستم شهر صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلا بوده به کربلا وارد شوند
ص: 1042
و خود سیّد اجلّ این مطلب را در (اقبال ) مستبعد شمرده ، بعلاوه آنکه احدی از اجلاء فن حدیث و معتمدین اهل سِیر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده اند با آنکه دیگر ذکر آن از جهاتی شایسته بود بلکه از سیاق کلام ایشان انکار آن معلوم می شود؛ چنانکه از عبارت شیخ مفید در باب حرکت اهل بیت علیهماالسّلام به سمت مدینه دریافتی و قریب این عبارت را ابن اثیر و طبری و قرمانی و دیگران ذکر کرده اند و در هیچ کدام ذکری از سفر عراق نیست بلکه شیخ مفید و شیخ طوسی و کفعمی گفته اند که در روز بیستم صفر، حرم حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السّلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبداللّه به جهت زیارت امام حسین علیه السّلام به کربلا آمد و اوّل کسی است که امام حسین علیه السّلام را زیارت کرد.(472)
و شیخ ما علاّمه نوری - طاب ثراه - در کتاب (لؤ لؤ و مرجان ) کلام را در ردّ این نقل بسط تمام داده و از نقل سیّد بن طاوس آن را در کتاب خود عذری بیان نموده ولکن این مقام را گنجایش بسط نیست (473).
و بعضی احتمال داده اند که اهل بیت علیهماالسّلام در حین رفتن از کوفه به شام ، به کربلا آمده اند و این احتمال به جهاتی بعید است . وهم احتمال داده شده که بعد از مراجعت از شام به کربلا آمده اند لکن در غیر روز اربعین بوده ، چه سیّد و شیخ ابن نما
ص: 1043
که نقل کرده اند ورود ایشان را به کربلا به روز اربعین مقیّد نساخته اند واین احتمال نیز ضعیف است به سبب آنکه دیگران مانند صاحب (روضه الشهداء) و (حبیب السّیر) و غیره که نقل کرده اند مقیّد به روز اربعین ساخته اند، و از عبارت سیّد نیز ظاهر است که با جابر در یک روز و یک وقت وارد شدند؛ چنانکه فرمود: فوافوا فی وقْتٍ واحدٍ و مسلّم است که ورود جابر به کربلا در روز اربعین بوده و بعلاوه آنچه ذکر شد تفصیل ورود جابر به کربلا در کتاب (مصباح الزائر) سیّد بن طاوس و (بشاره المصطفی ) که هر دو از کتب معتبره است موجود است و ابدا ذکری از ورود اهل بیت در آن هنگام نشده با آنکه به حسب مقام باید ذکر شود و شایسته باشد که ما روایت ورود جابر را که مشتمل است بر فوائد کثیره در اینجا ذکر نمائیم .(474)
شیخ جلیل القدر عماد الدین ابوالقاسم طبری آملی که از اجلاّء فن حدیث و تلمیذ ابوعلی بن شیخ طوسی است در کتاب (بشاره المصطفی ) که از کتب بسیار نفیسه است ، مُسندا روایت کرده است از عطیّه بن سعد بن جناده عوفی کوفی که از رُوات امامیه است و اهل سنّت در رجال تصریح کرده اند به صدق او در حدیث که گفت : ما بیرون رفتیم با جابر بن عبداللّه انصاری به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام پس زمانی که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش
ص: 1044
افکند پس گشود بسته ای را که در آن (سُعد) بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامی بر نداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید مرا گفت : که دست مرا به قبر گذار، من دست وی را بر قبر گذاشتم چون دستش به قبر رسید بی هوش بر روی قبر افتاد، پس آبی بر وی پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت یا حسین ! سپس گفت : حبیبٌ لا یُجیبُ حبیبهُ؟ آیا دوست جواب نمی دهد دوست خود را؟ پس گفت : کجا توانی جواب دهی و حال آنکه در گذشته از جای خود رگهای گردن تو و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدائی افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت می دهم که تو می باشی فرزند خیر النّبیین و پسر سیّدالمؤ منین و فرزندهم سوگند تقوی و سلیل هُدی و خامس اصحاب کساء و پسر سیّد النقباء و فرزند فاطمه علیهاالسّلام سیّده زنها و چگونه چنین نباشی و حال آنکه پرورش داده ترا پنجه سیّدالمرسلین و پروریده شدی در کنار متّقین و شیر خوردی از پستان ایمان و بریده شدی از شیر باسلام و پاکیزه بودی در حیات و ممات ، همانا دلهای مؤ منین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آنکه شکی ندارد در نیکوئی حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودی او، و همانا شهادت می دهم که تو گذشتی بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیی بن زکریا. پس جابر گردانید چشم خود را
ص: 1045
بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق :
السّلامُ علیْکُمْ ایّتُها الاْرْواحُ الّتی حلّت بِفِناءِ قبْر الْحُسینِ علیْهِ السّلامُ واناختْ بِرحْلِهِ اشْهدُ انّکُم اقمْتُمُ الصّلوه و آتیْتُمُ الزّکوه وامرتُمْ بِالمعْرُوفِ و نهیْتُمْ عنِ المُنکرِ و جاهدْتُمُ المُلْحِدین وعبدْتُمُ اللّه حتّی اتیکُمُ اْلیقینُ.
پس گفت : سوگند به آنکه بر انگیخت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم در آنچه شما داخل شدید در آن . عطیه گفت : به جابر گفتم : چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آنکه فرود نیامدیم ما وادئی را و بالا نرفتیم کوهی را و شمشیر نزدیم و امّا این گروه ، پس جدائی افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته ؟! جابر گفت : ای عطیّه ! شنیدم از حبیب خود رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم که می فرمود: هر که دوست دارد گروهی را، با ایشان محشور شود و هر که دوست داشته باشد عمل قومی را، شریک شود در عمل ایشان . پس قسم به خداوندی که محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم را به راستی برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزی است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش .
پس جابر گفت : ببرید مرا به سوی خانه های کوفه ، پس چون پاره ای راه رفتیم به من گفت : ای عطیّه آیا وصیّت کنم ترا و گمان ندارم که برخورم ترا پس از این سفر، و آن وصیّت این است که
ص: 1046
دوست دار دوست آل محمّد را مادامی که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندی که دشمن است با ایشان اگر چه روزه دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم اگر چه بلغزد از ایشان پائی از بسیاری گناهان و استوار و ثابت بماند پای دیگر ایشان از راه دوستی ایشان ، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان باز گردد به دوزخ (475).
تذییل : از توصیف جابر حضرت امام حسین علیه السّلام را به (خامس اصحاب کساء) معلوم می شود که این لقب از القاب معروفه آن حضرت بوده و حدیث اجتماع خمسه طیبه علیهماالسّلام تحت کساء از احادیث متواتره است که علماء شیعه و سنّی روایت کرده اند، و در احادیث آیه تطهیر بعد از اجتماع ایشان نازل شده ، و هم در احادیث مباهله نیز به کثرت وارد است ، و شاید سرّ جمع نمودن حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم انوار طیبه اهل بیت مکرّم را تحت کساء برای رفع شبهه باشد که کسی نتواند ادّعای شمول آیه برای غیر مجتمعین تحت کساء نماید اگر چه جمعی از معاندین عامه تعمیم دادند ولی اغراض فاسده آنها از بیانات وارده آنها واضح و هویداست .
قسمت دوم
و امّا حدیث معروف به حدیث کساء که در زمان ما شایع است به این کیفیّت در کتب معتبره و معروفه واصول حدیث و مجامع متقنه محدّثین دیده نشده می توان گفت از خصائص کتاب
ص: 1047
(منتخب ) است . و امّا آنچه جابر در کلام خود گفته که تو گذشتی بر طریقه یحیی بن زکریا اشاره است به مشابهت تامّه که ما بین سیدالشهداء علیه السّلام و یحیی بن زکریا علیه السّلام واقع است ، چنانچه تصریح به آن فرموده حضرت صادق علیه السّلام در خبری که فرموده : زیارت کنید حضرت حسین علیه السّلام را و جفا نکنید او را که او سیّد شهداء و سیّد جوانان اهل بهشت و شبیه یحیی بن زکریا است .(476)
و جُمله ای از اهل حدیث روایت کرده اند از سیّد سجّاد علیه السّلام که فرمود: بیرون شدیم با پدرم حسین علیه السّلام پس فرود نیامد در منزلی و کوچ نکرد از آنجا مگر آنکه یاد نمود یحیی بن زکریا را. و روزی فرمود که از پستی این جهان بود که سر یحیی را هدیه فرستادند برای زن زناکاری از بنی اسرائیل (477) و بعید نیست که تکرار ذکر امام حسین علیه السّلام ، یحیی علیه السّلام را اشاره به همین معنی بوده باشد؛ امّا وجه شباهت که ما بین این دو مظلوم بوده پس بسیار است و ما به ذکر هشت وجه اکتفا می کنیم :
اوّل - آنکه همنامی برای این هر دو معصوم پیش از تسمیه آنها نبوده ، چنانچه در روایات عدیده وارد است که نام یحیی و حضرت حسین علیهماالسّلام را کسی پیش از این دو مظلوم نداشته ؛
دوّم - آنکه مدّت حمل هر دو شش ماه بوده ، چنانچه در جمله ای از روایات وارد است ؛
سوّم - آنکه قبل از ولادت هر دو، اخبار
ص: 1048
و وحی آسمانی به ولادت و شرح مجاری احوال هر دو آمد چنانچه مشروحا در باب ولادت حضرت الشهداء علیه السّلام و درتفسیر آیه : (وحملتْهُ اُمُّهُ کُرْهاو وضعتْهُ کُرها) محدّثین ومفسّرین نقل کرده اند.(478)
چهارم - گریستن آسمان بر هردوکه در روایت فریقین در تفسیر آیه کریمه فما بکتْ علیْهِمُ السّماءُ و الاْرْضُ(479) وارد است .
و قطب راوندی روایت کرده بکتِ السّماءُ علیهما ارْبعین صباحا الخ .(480)
پنجم - آنکه قاتل هر دو ولد زنا بوده و در این باب چندین روایت وارد شده بلکه از حضرت باقر علیه السّلام مروی است که انبیاء را نکشد مگر اولاد زنا(481)
ششم - آنکه سر هر دو را در طشت طلا نهادند و برای زنا کاران و زنا زادگان هدیه بردند چنانچه در جمله ای از روایات هست لکن تفاوتی که هست سر یحیی علیه السّلام را در طشت بریدند که خون او به زمین نرسد تا سبب غضب الهی نشود لکن کفّار کوفه و اتباع بنی امیّه - لعنهم اللّه - این رعایت را از حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام نکردند.
ولنِعم ما قیل:
شعر : حیف است خون حلق تو ریزد به روی خاک
یحیای من اجازه که طشتی بیاورم
هفتم - تکلّم سر یحیی علیه السّلام چنانچه در (تفسیر قمّی ) است ، و تکلّم سر مطهّر جناب سیدالشهداء علیه السّلام چنانچه در مقام خود گذشت .(482)
هشتم - انتقام الهی برای یحیی و امام حسین علیهماالسّلام به کشته شدن هفتاد هزار تن چنانچه در خبر (مناقب ) است (483).
و از تطبیق حال حضرت سیّد الشهداء با حضرت یحیی علیهماالسّلام معلوم
ص: 1049
می شود سرّ احادیث وارده که آنچه در اُمم سابقه واقع شده در این امّت واقع شود. حذْو النّعل بالنّعل والقذّه بالقذّه واللّه العالم .
و امّا وصیّت جابر به عطیّه که دوست دار دوست آل محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم را الخ ، شبیه به همین را نوشته حضرت امام رضا علیه السّلام برای جمّال خویش به این عبارت :
کُنْ مُحِبّا لاِّلِ مُحمّدٍ علیهماالسّلام و اِنْ کُنْت فاسِقا و مُحِبّا لِمُحِبِّهِمْ و اِنْ کانُوا فاسِقینِ.(484)
قطب راوندی در (دعوات ) فرموده که این مکتوب شریف الا ن نزد بعضی از اهل (کرمند) که قریه ایست از ناحیه ما به اصفهان موجود است و واقعه اش آن است که مردی از اهل آن قریه جمّال مولای ما ابوالحسن علیه السّلام بوده و در زمان توجّه آن سلطان ایمان به سمت خراسان ، چون خواسته از خدمت آن حضرت مرخّص شود عرض کرده یابن رسول اللّه مرا مشرّف فرما به چیزی از خطّ مبارکت که تبرّک جویم به آن و آن مرد از عامّه بوده پس حضرت این مکتوب را به او عنایت فرموده (485)
فصل دهم : در بیان ورود اهل بیت علیهماالسّلام به مدینه طیبه
در بیان ورود اهل بیت علیهماالسّلام به مدینه طیبه(1)
چون اهل بیت علیهماالسّلام از شام بیرون شدند طی مراحل و منازل نمودند تا نزدیک به مدینه شدند، بشیربن جذلم که از ملازمین رکاب بود گفت : چون نزدیک مدینه رسیدیم حضرت علی بن الحسین علیه السّلام محلّی را که سزاوار دانست فرود آمد و خیمه ها بر افراخت و فرمود: ای بشیر! خدا رحمت کند پدر ترا او مردی شاعر بود آیا تو نیز بهره ای از صنعت پدر داری ؟ عرض کردم : بلی یابن
ص: 1050
رسول اللّه ، من نیز شاعرم . فرمود: پس برو داخل مدینه شو و شعری در مرثیه ابوعبداللّه علیه السّلام بخوان و مردم مدینه رااز شهادت او و آمدن ما آگاه کن .
قُلتُ و یُناسِبُ انْ اذکُر فی هدا الْمقامِ هِذِهِ الابیاتِ:
شعر : عُجْبالْمدینهِ واصْرخْ فی شوارعِها
بِصرخهٍ تمْلا الدُّنیا بِها جزعا
نادِی الّذین اِذانادی الصّریخُ بِهِمْ
لبّوْهُ قبل صدیً مِن صوتِهِ رجعا
قُل یا بنی شیْبهِ الْحمْدِ الّذی بِهِمُ
قامتْ دعائمُ دینِ اللّه و ارْت فعا
قُومُوا فقدْ عصفتْ بِالطّفِّ عاصِفهٌ
مالتْ بارجاءِ طوْدِ الْعِزِّ فانْصدعا
بشیر گفت : حسب الامر حضرت سوار بر اسب شدم و به سوی مدینه تاختم تا داخل مدینه شدم ، چون به مسجد حضرت پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسیدم صدا به گریه و زاری بلند کردم و این دو شعر گفتم :
شعر : یا اهْل یثرِب لا مُقام لکُم بِها
قُتِل الْحُسینُ فادْمُعی مِدْرارٌ
الجِسْمُ مِنهُ بِکربلاء مُضرّجٌ
والرّاءسُ مِنهُ علی الْقناهِ یُدارُ
؛یعنی ای اهل مدینه دیگر در مدینه اقامت نکنید که حسین علیه السّلام شهید شد و به این سبب سیلاب اشک از چشم من روان است ، بدن شریفش در کربلا در میان خاک و خون افتاده و سر مقدّسش را بر سر نیزه ها در شهرها می گردانند. آن وقت فریاد برآوردم که ای مردم اینک علی بن الحسین علیه السّلام با عمّه ها و خواهرها به نزدیک شما رسیده اند و در ظاهر شهر شما رحل خویش فرود آورده اند و من پیک ایشانم به سوی شما و شما را به حضرت او دلالت می کنم
ص: 1051
.
گوئی بانگ بشیر نفخه صور بود که عرصه مدینه را صبح نشور ساخت ، مخدّرات محجوبه بی پرده از خانه ها بیرون شدند و با صورتهای مکشوفه و گیسوهای آشفته و پاهای برهنه بیرون دویدند و روها بخراشیدند و صداها به ناله و زاری بلند کردند و فریاد واویلاه و واثبوراه کشیدند، و هرگز مدینه به آن حالت مشاهده نگشته بود و روزی از آن ، تلخ تر و ماتمی از آن ، عظیم تر دیدار نشده بود.
بشیر گفت : جاریه ای را دیدم که اشعاری در مرثیه حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام خواند آنگاه گفت : ای ناعی ! تازه کردی حزن و اندوه ما را و بخراشیدی جراحت قلوبی را که هنوز بهبودی نپذیرفته بود، اکنون بگو چه کسی و از کجا می رسی ؟ گفتم : من بشیر بن جذلمم که مولایم علی بن الحسین علیه السّلام مرا به سوی شما فرستاده و خود آن حضرت با عیالات ابی عبداللّه علیه السّلام در فلان موضع نزدیک مدینه فرود آمده ، بشیر گفت مردم مرا بگذاشتند و به سوی اهل بیت علیهماالسّلام بشتافتند، من نیز عجله کرده و اسب بتاختم وقتی رسیدم دیدم اطراف خیمه سیّد سجاد علیه السّلام چنان جمعیت بود که راه رفتن نبود از اسب پیاده شدم و راه عبور نیافتم لاجرم پای بر دوش مردمان گذاشته تا خود را به نزدیک خیمه آن حضرت رسانیدم دیدم آن حضرت از خیمه بیرون تشریف آورد در حالتی که دستمالی بر دست مبارکش گرفته و اشک چشم خویش را پاک می کند و خادمی نیز کُرسی (486) حاضر کرد و
ص: 1052
حضرت بر او نشست . لکن گریه چنان او را فرو گرفته که خودداری نمی تواند نماید و صدای مردم نیز به گریه و ناله بلند است ، و از هر سو آن حضرت را تعزیت و تسلیت می گفتند و آن بقعه زمین از صداهای مردم ضجه واحده گشته ، پس حضرت ایشان را به دست مبارک اشاره فرمود که لختی ساکت باشید چون ساکت شدند آغاز خطبه فرمود که حاصل و خلاصه آن به فارسی چنین است :
حمد خداوندی را که ربّ العالمین و رحمن و رحیم ، فرمان گذار روز جزا و خالق جمیع خلائق است و آن خداوندی که از ادراک عقلها دور است و رازهای پنهان نزد او آشکار است ، سپاس می گذارم خدا را به ملاقاتهای خطْب های عظیم و مصائب بزرگ و نوائب غم اندوز و الم های صبر سوز و مصیبتی سخت و سنگین .
ایّها النّاس ! حمد خدای را که ما را ممتحن و مبتلا ساخت به مصیبتهای بزرگ و به رخنه بزرگی که در اسلام واقع شد.
قُتِل ابو عبداللّه الْحُسینُ علیه السّلام و عِتْرتُهُ وسُبِی نِسآؤُهُ وصِبْیتُهُ ودارُوا بِراْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فوقِ عامِلِ السِّنانِ؛ همانا کشته شد ابو عبداللّه علیه السّلام و عترت او و اسیر شدند زنان و فرزندان او و سر مبارکش را بر سر نیزه کردند و در شهرها بگردانیدند و این مصیبتی است که مثل و شبیه ندارد.
ایّها النّاس ! کدام مردانند از شماها که بعد از مصیبتی دل شاد باشند، و کدام چشم است که پس از دیدار این واقعه اشکبار نباشد و اشک
ص: 1053
خود را حبس نماید همانا آسمانهای هفتگانه برای قتل حسین علیه السّلام گریستند و دریاها با موجهای خود سرشک ریختند و ارکان آسمانها به خروش آمدند و اطراف زمین بنالیدند و شاخه های درختان آتش از نهاد خود برآوردند و ماهیان دریاها و لجّه ها بِحار و ملائکه مُقرّبین و اهل آسمانها جمیعا در این مصیبت همدست و همداستان شدند.
ایّهاالنّاس ! کدام دلی است که از قتل حسین علیه السّلام شکافته نشد و کدام قلبی است که مایل به سوی او نشد، و کدام گوشی است که این مصیبت را که به اسلام رسید بتواند شنید.
ایّهاالنّاس ! ما را طرد کردند و دفع دادند و پراکنده نمودند و از دیار خود دور افکندند، با ما چنان رفتار کردند که با اسیران ترک و کابل کنند بدون آنکه مرتکب جرم و جریرتی شده باشیم ؛ به خدا سوگند اگر به جای آن سفارشها که در حقّ حرمت و حمایت ما فرمود؛ به قتل و غارت و ظلم بر ما فرمان می داد از آنچه کردند زیادتر نمی کردند فاِنّا للّه واِنّا اِلیْهِ راجِعُون.
این مصیبت ما چقدر بزرگ و دردناک و سوزنده و سخت و تلخ و دشوار بود، ازحق تعالی خواهانیم که در مقابل این مصائب به ما رحمت و اجر عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران باز جوید. چون کلام آن حضرت به نهایت رسید صُوحان بن صعْصعه بن صُوحان برخاست و عذر خواست که یابن رسول اللّه ! من از پا افتاده و زمین گیر شده بودم و به این سبب نصرت
ص: 1054
شما را نتوانستم ، حضرت عُذر او را قبول فرمود و بر پدر او صعصعه رحمت فرستاد.
پس با اهل بیت علیهماالسّلام آهنگ مدینه کردند چون نظر ایشان بر مرقد منوّر و ضریح مطهّر حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلم افتاد فریاد کشیدند که واجدّاه وامحمّداه ! حسینِ ترا با لب تشنه شهید کردند و اهل بیت محترم را اسیر کردند بدون آنکه رحم بر صغیر و کبیر کرده باشند(487). پس بار دیگر خروش از اهل مدینه برخاست و صدای ناله و گریه از در و دیوار بلند شد، و نقل شده که حضرت زینب علیهاالسّلام چون به در مسجد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسید دو بازوی در را بگرفت و ندا کرد که یا جدّاه ! اِنّی ناعِیهٌ اِلیک اخِی الحُسین علیه السّلام ؛ ای جدّ بزرگوار همانا برادرم حسین علیه السّلام را کشتند ومن خبر شهادت او را برای تو آورده ام .
شعر : برخیز حال زینب خونین جگر بپرس
از دختر ستمزده حال پسر بپرس
با کشتگان به دشت بلا گرنبوده ای
من بوده ام حکایتشان سر به سر بپرس
از ماجرای کوفه و از سر گذشت شام
یک قصّه ناشنیده حدیث دگر بپرس
از کودکانت از سفر کوفه و دمشق
پیمودن منازل و رنج سفر بپرس
دارد سکینه از تن صد پاره اش خبر
حالِ گُل شکفته ز مرغ سحر بپرس
از چشم اشکبار و دل بی قرار ما
کردیم چون به سوی شهیدان گذر بپرس
بال و پرم ز سنگ حوادث بهم شکست
بر خیز حال
ص: 1055
طائر بشکسته پر بپرس
و پیوسته آن مخدّره مشغول گریه بود و اشک چشمش خشک نمی شد و هرگاه نظر می کرد به سوی علی بن الحسین علیه السّلام تازه می شد حُزن او و زیاد می شد غصّه او.
و طبری از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که چون داخل مدینه شدند زنی بیرون آمد از آل عبدالمطّلب به استقبال ایشان در حالتی که مو پریشان کرده بود و آستین خود را بر سر گذاشته بود و می گریست و می گفت :
شعر :
ماذا تقُولُون اِنْ قال النبیُّ لکُم
ماذا فعلْتُم و انتُمْ آخِرُ الاُمم
بِعْتِرتی و بِاهْلی بعد مُفْتقدی
مِنْهُم اُساری و مِنْهُم ضُرِّجوا بِدمٍ
ما کان هذا جزائی اِذْ نصحْتُ لکُم
انْ تخْلُفُونی بسُوءٍ فی ذوی رحِمٍ
و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که حضرت امام زین العابدین علیه السّلام چهل سال بر پدر بزرگوار خود گریست و در این مدّت روزها روزه داشت و شبها به عبادت قیام داشت و غلام آن حضرت هنگام افطار آب و طعام برای آن جناب حاضر می کرد و در پیش آن جناب می نهاد و عرض می کرد بخور ای مولای من . حضرت می فرمود: قُتِل ابْنُ رسُولِ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم جائِعا، قُتِل ابنُ رسُولِ اللّه عطْشانا؛
یعنی من چگونه آب و طعام بخورم و حال آنکه پسر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم را با شکم گرسنه و لب تشنه شهید کردند. و این کلمات را مکرر می ساخت و می گریست تا آنکه طعام و آب را
ص: 1056
با آب دیده ممزوج و مخلوط می داشت و پیوسته بدین حال بود تا خدای خود را ملاقات کرد(488).
و نیز از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت : روزی حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام به صحرا تشریف برد من نیز از قفای آن جناب بیرون شدم وقتی رسیدم یافتم او را که سجده کرده بر روی سنگ نا همواری و من می شنیدم گریه او را که در سینه خود می گردانید و شمردم که هزار مرتبه این تهلیلات را در سجده خواند:
لا اِله اِلاّاللّهُ حقّا حقّا لا اِله اِلاّ اللّهُ تعبُّدا ورِقّا لااِله اِلاّ اللّهُ ایمانا وتصْدیقا
آنگاه سر از سجده برداشت دیدم صورت همایون و لحیه مبارکش را آب دیدگانش فروگرفته من عرض کردم : ای سیّد و آقای من ! وقت آن نشد که اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟
فرمود: وای بر تو! یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهماالسّلام پیغمبر و پیغمبر زاده بود، دوازده پسر داشت حقّ تعالی یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد و حال آنکه پسرش در دنیا زنده بود، ولکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم ، پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه ام کم شود!(489).
و روایت شده که آن حضرت بعد از قتل پدر بزرگوارش از مردم کناره گرفت ودر بادیه در خانه موئی که
ص: 1057
(سیاه چادر) گویند چند سال منزل فرمود و گاهی به زیارت جدش امیرالمؤ منین علیه السّلام و پدرش امام حسین علیه السّلام می رفت و کسی مطلع نمی شد.
و در جمله ای از کتب معتبره منقول است که رباب دختر امرءالقیس مادر سکینه علیهاالسّلام که در واقعه طفّ حاضر بود بعد از ورود به مدینه در زیر سقف ننشست و از حرّ و برد پرهیز نجست و اشراف قریش خواهان تزویج او شدند در جواب فرمود: لا یکُونُ لی حمْوٌ بعْد رسوُلِ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلّم ؛ یعنی من دیگر پدر شوهری بعد از پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نخواهم و پیوسته روز و شب گریست تا از غصّه و حزن از دنیا بیرون رفت .(490)
و از ابوالفرج نقل شده ک این ابیات را رباب بعد از قتل حضرت سیدالشهداء علیه السّلام در مرثیه آن حضرت انشاد کرد:
شعر : اِنّ الّذی کان نُورا یُسْتضاءُ بهِ
بِکربلاء قتیلٌ غیرُ مدفُونٍ
سِبْط النّبیِّ جزاک اللّهُ صالِحهً
عنّا وجنّبْت خُسْران الموازینِ
قدْ کُنْت لی جبلاً صعْبا الوُذُبِهِ
وکُنت تصْحبُنا بالرّحْمِ والدّینِ
منْ لِلْیتامی ومنْ لِلسّائِلین و منْ
یعنی ویاءوی اِلیهِ کُلُّ مِسکینٍ
واللّه لا ابْتغی صِهرا بِصِهْرکُمُ
حتّی اُغیّب بین الرّمْلِ والطّینِ(491)
وروی اءنّهُ اکْتحلتْ هاشمیّهٌ ولا اخْتضبتْ ولا رُاِی فی دارِ هاشِمِی دُخانٌ اِلی خمْسِ حِججٍ حتی قُتِل عُبیدُاللّه بْنِ زیادٍ لعنهُ اللّهُ تعالی .(492)
یعنی روایت شده که بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نکشید و خود را خضاب نفرمود، و دود از مطبخ بنی هاشم
ص: 1058
برنخاست تا پس از پنج سال که عبیداللّه بن زیاد لعین به درک واصل شد.
مؤ لّف گوید: که چون ابن زیاد ملعون کشته شد مختار سر نحس او را برای حضرت علی بن الحسین علیه السّلام فرستاد وقتی که سر آن ملعون را خدمت آن حضرت آوردند مشغول غذا خوردن بود سجده شکر به جای آورد و فرمود: روزی که ما را بر این کافر وارد کردند غذا می خورد، من از خدای خود در خواست کردم که از دنیا نروم تا سر این کافر را در مجلس غذای خود مشاهد کنم هم چنانکه سر پدر بزرگوارم مقابل این کافر بود غذا می خورد،(493) و خدا جزای خیر دهد مختار را که خونخواهی ما نمود.
در بیان ورود اهل بیت علیهماالسّلام به مدینه طیبه(2)
و از اینجا معلوم شود حال مختار که چگونه قلب مبارک امّا را شاد کرد بلکه دلجوئی وشاد نمود قلوب شکسته دلان و مظلومان و مُصیبت زدگان ارامل و ایتام آل پیغمبر را که پنج سال در سوگواری و گداز بودند و به مراسم تعزیت اقامت فرموده بودند بلکه به علاوه آنکه ایشان را از عزا در آورد، خانه های ایشان را آباد کرد و اعانتها به ایشان نمود.
و در کتب معتبره حدیث روایت شده که شخص کافری همسایه مسلمانی داشت که با او نیکوئی و مدارا می کرد، چون آن کافر بمرد و بر حسب وعده الهی به جهنم رفت حقّ تعالی خانه ای از گِل در وسط آتش بنا فرمود که حرارت آتش به وی ضرر نرساند و روزی او از غیر جهنم برسد و به او گفتند این سزای آن نیکویی است که آن به
ص: 1059
مسلمان رسانیدی (494). هر گاه حال کافر به واسطه احسان به مسلمانی این گونه باشد، پس چگونه خواهد بود حال مختار که این نحو سیرت مرضیّه او بوده و اخبار معتبره در باب فضیلت القاء سرور در قلب مؤ من زیاده از آن است که احصاء شود.
پس خوشا حال مختار که بسی دلهای محزون ماتم زدگان اهل بیت رسالت علیهماالسّلام را شاد کرد، و دو دعای حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام بر دست او مستجاب شد: یکی کشتن ابن زیاد چنانکه معلوم شد و دیگر کشتن حرمله بن کاهل و سوزانیدن آن ؛ چنانچه در خبر منهال بن عمرو است که گفت : از کوفه به سفر حج رفتم و خدمت علی بن الحسین علیه السّلام رسیدم آن جناب از من پرسید از حال حرمله بن کاهل عرضه داشتم در کوفه زنده بود، حضرت دست برداشت به نفرین بر او و از خدا خواست که او را در دنیا بچشاند حرارت آهن و آتش را، منهال گفت : چون به کوفه برگشتم روزی به دیدن مختار رفتم ، مختار اسب طلبید و سوار شد و مرا نیز سوار کرد و با هم رفتیم به کناسه کوفه ، لحظه ای صبر کرد مثل کسی که منتظر چیزی باشد که ناگاه دیدم حرمله را گرفته بودند و به نزد او آوردند مختار رحمه اللّه حمد خدای را به جا آورد و امر کرد دست و پای او را قطع کردند و از پس آن او را آتش زدند من چون چنین دیدم سبحان اللّه سبحان اللّه گفتم ، مختار گفت برای چه تسبیح گفتی ؟
من
ص: 1060
حکایت نفرین حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام و استجابت دعای او را نقل کردم . مختار از اسب خویش پیاده شد و دو رکعت نماز طولانی به جای آورد و سجده شکرکرد و طول داد سجده را پس با هم بر گشتیم ، چون نزدیک خانه ما رسیدیم من او را به خانه دعوت کردم که داخل شود و غذا میل کند، مختار گفت : ای منهال ! تو مرا خبر دادی که حضرت علی بن الحسین علیه السّلام چند دعا کرده که به دست من مستجاب شده پس از آن از من خواهش خوردن طعام داری ، امروز، روز روزه است که به جهت شکر این مطلب باید روزه باشم (495).
خاتمه
قسمت اول
مکشوف باد که اخبار زیاد وارد شده در باب گریستن فرشتگان و پیغمبران و اوصیای ایشان علیهماالسّلام و گریستن آسمان و زمین و جن و انس و وحش و طیر در مصیبت جناب سیّد مظلومان ابوعبداللّه الحسین علیه السّلام و هم روایات کثیره نقل شده در باب واردات احوال اشجار و نباتات و بِحار و جِبال در شهادت آن حضرت و اشعار و مراثی و نوحه گری جنیّان در حقّ آن حضرت و بیان آن که مصیبت آن حضرت اعظم مصائب بوده و بیان ثواب زیارت آن مظلوم و شرافت زمین کربلا و فوائد تربت مقدّسه آن حضرت و بیان جور و ستمی که بر قبر مطهّرش وارد شده و معجزاتی که از آن قبر شریف ظاهر گشته و بیان ثواب لعن بر قاتلان آن حضرت و کفر ایشان و شدّت عذاب ایشان و آنکه آنها در دنیا بهره نبردند و چاشنی عذاب
ص: 1061
الهی را در دنیا یافتند و اگر بنای اختصار نبود هر آینه به ذکر مختصری از آن تبرّک می جستم .
لکن باید دانست که اینگونه وقایع و آثار منقوله از انقلابات کلیّه در اجزاء عالم امکان به جهت شهادت مظلومان در نظر ارباب ادیان و ملل و قائلین به مبدء و معجزات و کرامات ، استبعاد و استغرابی ندارد و هرگاه متتبّع خبیر رجوع به تواریخ و سِیر نماید تصدیق خواهد کرد که وقایع سال شصت و یکم هجری که سنه شهادت آن حضرت بوده از عادت خارج بود و جمله ای از آن را اهل تاریخ که متّهم به تشیع و جزاف نوشتن نبوده اند ضبط کرده اند.
ابن اثیر جزری صاحب (کامل التواریخ ) که معتمد اهل تاریخ و معروف به اتقان است در آن کتاب به طور قطع در وقایع سنه شصت و یک نوشته که مردم دو ماه یا سه ماه بعد از شهادت جناب سیّد الشهداء علیه السّلام مشاهده می کردند در وقت طلوع آفتاب تا آفتاب بالا می آمد دیوارها را که گویا خون به آن مالیده اند. و از این قبیل در کتب معتبره بسیار است .(496)
و فاضل ادیب اریب جناب اعتماد السلطنه در کتاب (حُجّه السّعاده فی حجّه الشهاده ) بیان کرده که سال شهادت سیّد مظلوم علیه السّلام که سنه شصت و یکم باشد کلیّه روی زمین از حالت وقفه و سکون بیرون و در انقلاب و اضطراب بوده و روی صفحه ممالک اروپا و آسیا یا بغازه خونریزی گلگون و یا لامحاله جمله جوارحش بی قرار و بی سکون بوده و رشته سلم
ص: 1062
و صلاح مردمان گسیخته و ما بین ایشان غبار فتنه و شورش بر انگیخته بوده است و مبنای آن کتاب (تواریخ عتیقه دنیا) است که به السنه مختلفه و لغات شتّی بوده به زبان فارسی در آورده و در آن کتاب جمع نموده هر که خواهد مطلع شود به آن کتاب رجوع نماید.
و بس است در این مقام آنچه مشاهده می شود از بقایای آثار تعزیه داری آن مظلوم تا روز قیامت که سال به سال تجدید می شود و آثار او محو نشود واز خاطرها نرود؛ چنانکه در اخبار اهل بیت علیهماالسّلام به این مطلب اشاره شده ، و عقیله خدر رسالت و رضیعه ثدی نبوّت زینب کبری علیهاالسّلام در خطبه ای که در مجلس یزید لعین ، انشاء فرموده می فرماید:
فِکِدْکیْدک واسْع سعیک و ناصِبْ جهدک فو اللّهِ لا تمْحُو ذِکْرنا ولا تُمیتُ وحینا.(497)
فرموده به یزید: هر چند توانی کید و مکر خود را بکن و هر سعی که خواهی به عمل آور و در عداوت ما کوشش خود را فرو مگذار و با این همه به خدا سوگند که ذکر ما نتوانی محو کرد و وحی ما نتوانی میراند. و بعضی از علماء این مطلب را از معجزات باهرات آن حضرت شمرده و از زمان سلطنت دیالمه تاکنون در همه سال لوای تعزیه داری این مظلوم در شرق و غرب عالم بر پا است و مشاهده می شود که مردم شیعی مذهب در ایّام عاشورا چگونه بی تاب و بی قرار هستند و در جمیع بلاد مشغول نوحه سرائی و اقامه مجلس تعزیه و بر سر و سینه زدن
ص: 1063
و لباسهای سیاه پوشیدن و سایر لوازم مصیبت هستند.
جمله ای از مورّخین نقل کرده اند که در سنه سیصد و پنجاه و دو روز عاشورا معزّالدوله دیلمی امر کرد اهل بغداد را به نوحه و لطمه و ماتم بر امام حسین علیه السّلام و آنکه زنها موها را پریشان و صورتها را سیاه کنند و بازارها را ببندند و بر دکانها پلاس آویزان نمایند و طباخین طبخ نکنند، زنهای شیعه بیرون آمدند در حالی که صورتها را به سیاه دیگ و غیره سیاه کرده بودند و سینه می زدند و نوحه می کردند، و سالها چنین بود و اهل سنّت عاجز شدند از منع آن ، لِکوْنِ السُلْطانِ مع الشّیعهِ.
و از غرائب آن است که در نفوس عامّه ناس تاءثیر می کند حتی اشخاصی که اهل این مذهب نیستند یا کسانی که به مراسم شرع عنایتی ندارند چنانچه این مطلب واضح است ، و چنین یاد دارم وقتی کتاب (تحفه العالم ) تاءلیف فاضل بارع سیّد عبداللطیف (498) شوشتری را مطالعه می کردم دیدم شرحی عجیب از حال تعزیه داری آتش پرستان هند نقل کرده که در روز عاشورا مرسوم می دارند.
و شیخ جلیل و محدّث فاضل نبیل جناب حاج میرزا محمّدقمّی رحمه اللّه در (اربعین ) فرموده که احقر در سنه هزار و سیصد و بیست و دو در ایّام عاشورا در طریق کربلا بودم ، در اوّل عاشورا در یعقوبیه که اکثر اهل آنجا سنّی مذهب بلکه متعصّب هستند در شب نوای نوحه سرائی و اصوات اطفال شنیدم ، از کودکی از اهل آنجا پرسیدم چه خبر است ؟
به
ص: 1064
زبان عربی به من جواب گفت : ینُوحُون علی السّیِّد الْمظلوم ! گفتم : سیّد مظلوم کیست ؟ گفت : سیّدُنا الْحُسینُ علیه السّلام .
و در بقیّه ایّام عاشورا که در کردستان بودم دیدم بیابان نشینان که از مراسم شریعت آگاهی ندارند همه دسته شده اند فریاد یا حسین آنها به فلک می رود.
و نِعم ما قیل:
شعر : سر تا سر دشت خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر او رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست
کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست
و عجب از این تاءثیر مصیبت آن حضرت است در جمادات و نباتات و حیوانات ؛ چنانچه اخبار کثیره دلالت دارد بر اینکه کلیّه موجودات بر مصیبت جانگداز سیّد مظلومان متاءلم شدند و هر یک بر وضع مترقب از خود گریه کردند و انقلابات کلیّه در اجزاء عالم امکان دست داد به واسطه ارتباط واقعی و مناسبت حقیقی که عبارت از تلقی فیض الهی است به واسطه آن وجود مقدّس و استمداد از برکات آن ذات همایون در نیل ترقّیات مترقّبه هر یک در کمال طبیعی خود که با آن جناب دارند و او بر وجهی نمودار شد که پرده بر روی کار نتوان کشید، و دوست و دشمن و مؤ من و برهمن همه شهادت دادند و مشاهده کردند.
و چون استیفای این اخبار مستدعی وضع کتابی است مستقل و نقل جزئی از آن نیز دراین مختصر شایسته نیست لهذا به حاصل بعضی از آن اخبار و آثار اشاره می کنیم .
از حضرت باقر العلوم علیه السّلام مروی است که گریستند آدمیان
ص: 1065
وجنیان و مرغان و وحشیان بر حسین بن علی علیهماالسّلام تا اشک ایشان فرو ریخت .(499)
و از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که چون حضرت ابوعبداللّه علیه السّلام شهید شد گریستند بر او آسمانهای هفتگانه و هر چه در آنها است و آنچه مابین آسمان و زمین است و آنچه حرکت می کند در بهشت و جهنم و هر چه دیده می شود و هر چه دیده نمی شود، و گریستند بر آن حضرت مگر سه چیز الخبر(500).
در ذیل خبری است که امام حسن به امام حسین علیهماالسّلام فرمود که بعد از شهادت تو فرود می آید در بنی امیّه لعنت خدای و آسمان خون می بارد و گریه می کند بر تو همه چیز حتی وحوش در صحراها و ماهیها در دریاها.
اخبار حضرت صادق علیه السّلام زراره را به گریستن آسمان و زمین و آفتاب بر آن حضرت چهل صباح گذشت .
شیخ صدوق رحمه اللّه روایت کرده از یک تن از اهل بیت المقدّس که گفت : قسم به خدا که ما اهل بیت المقدس شب قتل حضرت حسین علیه السّلام را شناختیم ، بر نداشتیم از زمین سنگی یا کلوخی یا صخره ای مگر اینکه زیر آن خون دیدیم که در غلیان است و دیوارها مانند حلقه سرخ شد و تا سه روز خون تازه از آسمان بارید، و شنیدیم که منادی ندا می کرد در جوف لیل (اترْ جُوا اُمّهً قتلتْ حُسینا) الخ (501).
در طی خطبه ای حضرت سیّد سجّاد علیه السّلام در هنگام ورود به مدینه و در جمله ای از زیارات حضرت سیّد الشهداء
ص: 1066
علیه السّلام و روایات دیگر اشاره به گریه موجودات و انقلاب مخلوقات شده و اخبار عامّه و کلمات اهل سنّت که شهادت به وقوع آثار غریبه از این مصیبت عظمی در آسمان و زمین داده اند نیز بسیار است و از ملاحظه مجموع ، قطع به دعوی عموم مصیبت می توان حاصل کرد، از جمله روایات ایشان است در تفسیر آیه کریمه (فما بکتْ علیهِمُ السّمآءُ والارْضُ)(502) که لمّا قُتِل الحُسیْنُ بکتِ السّماءُ و بُکائها حُمْرتُها.(503)
اِبْن عبدربّهِ اندلسی در ذیل حدیث وفود محمّدبن شهاب زُهری بر عبدالملک مروان نقل کرده که عبدالملک از زهری پرسید چه واقع شد در بیت المقدس روزی که حضرت حسین علیه السّلام کشته شد؟ زهری گفت : که خبر داد مرا فلان که برداشته نشد در صبحگاه شب شهادت حضرت علی بن ابی طالب و جناب امام حسین بن علی علیهماالسّلام سنگی از بیت المقدس مگر اینکه زیر آن خون تازه یافتند(504).
در (کامل الزیارات ) مثل این حدیث را از امام محمّدباقر علیه السّلام نقل کرده که برای هشام بن عبدالملک فرمود،(505) و هم ابن عبدربّه روایت کرده که چون لشکرگاه حضرت حسین علیه السّلام را غارت کردند طیبی در او یافت شد که هیچ زنی استعمال آن نکرد مگر آنکه به برص مبتلا شد.(506)
و حکایت نوشتن قلم فولاد بر دیوار اشعار معروفه : اترْجُوا اُمّهً قتلتْ حُسینا.
و حکایت خذف و سفال شدن پولهایی که راهب داد به جهت گرفتن سر مطهّر که علمای عامّه نقل کرده اند در سابق شنیدی .
و حکایت مراثی و نوحه گری جنّیان زیادتر از آن است که اِحْصاء شود.
ص: 1067
و شنیدن امّ سلمه در شب قتل حضرت حسین علیه السّلام مرثیه جن را: الا یاعینُ فاحْتفِلی بِجهْدٍ و شنیدن زُهری نوحه گری جنّیان رابه این ابیات :
شعر : نِساءُ الجِنّ یبْکین نِساء الْهاشِمِیّات
ویلْطمن خُدوُدا کالدّنا نیرِ نقِیّاتٍ
ویلْبسْن ثِیاب السُّودِ بعد الْقصبیّات (507)
وهم مرثیه ایشان را به این کلمات :
شعر : مسح النّبیُّ جبینهُ ولهُ بریقٌ فی الْخُدود
ابواهُ مِنْ عُلْیا قُریْشٍ جدُّهُ خیرُشعر :الْجُدُود(508)
قسمت دوم
در (تذکره سبط) و غیره مسطور است و هم در (تذکره سبط) است که محمّدبن سعد در (طبقات ) گفته که این حُمرت در آسمان دیده نمی شد قبل از کشتن حضرت حسین علیه السّلام و از ابوالفرج جد خود در کتاب (تبصره ) نقل کرده که چون حالت غضبان آن است که هنگام غضب گونه او سرخ می شود و این سرخی دلیل غضب و اءماره سخط او است و خدای تعالی از جسمانیّت و عوارض اجسام منزّه است اثر غضب خود را در کشتن حضرت حسین علیه السّلام به حُمرت افق اظهار کرد و این دلیل بزرگی آن جنایت است .(509)
و در جمله ای از روایات عامّه است که بعد از شهادت سیّد مظلوم علیه السّلام دو ماه و اگر نه سه ماه دیوارها چنان بودند که گفتی مُلطّخْ به خون بودند و از آسمان بارانی آمد که اثر وی در جامه ها مدّتی باقی ماند.
و ابراهیم بن محمّد بیهقی در کتاب (محاسن و مساوی ) که زیاده از هزار سال است آن کتاب نوشته شده گفته که محمّدبن سیرین گفته که دیده نشد این حُمرت در آسمان مگر بعد از
ص: 1068
قتل امام حسین علیه السّلام و حیض نشد زنی در روم تا چهار ماه مگر آنکه پیسی اندام فرا گرفت او را پس نوشت پادشاه روم به پاشاه عرب که کشته اید شما پیغمبر یا پسر پیغمبر را انتهی (510).
هم از ابن سیرین منقول است که سنگی یافتند پانصد سال قبل از بعثت نبوی صلی اللّه علیه و آله و سلّم که بر او به سریانیّه مکتوب بود چیزی که ترجمه اش به عربیّه این است :
شعر : اترْجُوا اُمّهً قتلتْ حُسینا
شفاعه جدِّهِ یوْم الْحسابِ(511)
سلیمان بن یسار گفته که سنگی یافتند بر او مکتوب بود:
شعر :
لابدّ انْ ترد الْقیامه فاطِمهُ
وقمیصُها بِدمِ الْحُسینِ مُلطّخٌ
ویْلٌ لِمنْ شُفعآؤُهُ خُصمآئُهُ
والصُّورُ فی یوم الْقیمهِ یُنْفخُ(512)
در (مجموعه شیخ شهید) و (کشکول ) و (زُهر الرّبیع ) و غیره مذکور است که عقیقی سرخ یافته شد که مکتوب بود بر آن :
شعر : انادُرُّ مِن السّمآءِ نثروُنی
یوم تزْویج والِدِ السِّبْطیْنِ
کُنتُ انْقی مِن اللُّجینِ بیاضا
صبغتنی دِماءُ نحْرِ الحُسیْنِ(513)
سیّد جزائری در (زُهر الربیع ) فرموده که یافتم در شهر شوشتر سنگ کوچک زردی که حفّاران از زمین بر آورده بودند و بر آن سنگ مکتوب بود:
بِسمِ اللّه الرّحمن الرّحیم لا اِله اِلا اللّه محمّدرسُولُ اللّه ، علِیُّ ولِیُّ اللّه ، لمّا قُتِل الْحُسینُ بْنُ علِیِّ بْنِ ابی طالِب علیه السّلام کُتِب بِدمِهِ علی ارضٍ حصْباء (وسیعْلمُ الذِّین ظلمُوا ایّ مُنْقلبٍ ینْقلِبوُن)(514)(515)
این گونه مطالب عجیب نباشد؛ چه نظیر این وقایع در زمان ما وقوع یافته چنانچه شیخ محدّث جلیل مرحوم ثقه الاسلام نوری - طاب ثراه -
ص: 1069
خبر داده از شیخ خود مرحوم شیخ عبدالحسین طهرانی رحمه اللّه که وقتی به حلّه رفته بود اتّفاق چنان افتاد که درختی را قطع کرده بودند و طولاً آن را با ارّه تنصیف کردند در باطن او در هر شقّی منقوش بود لا اِله اِلا اللّه محمّدرسُولُ اللّه علِیُّ ولِیُّ اللّه !
عالم فاضل ادیب ماهر جناب حاج میرزا ابوالفضل طهرانی به توسّط والد محقّقش این قضیّه را نیز از مرحوم شیخ العراقین جناب شیخ عبدالحسین نقل کرده پس از آن فرموده که من خود در طهران قطعه الماس کوچکی دیدم که به قدر نصف عدس بیش نیست و در باطن او بر وجهی که هر که ببیند قطع می کند که به صناعت نیست منقوش بود لفظ مبارک (علی ) به یاء معکوس با کلمه کوچکی که ظاهرا لفظ (یا) باشد که مجموع (یا علی ) بشود و از این قبیل قصص در سیر و تواریخ بسیار است .(516)
و در جمله ای از کتب عامّه است که در شب قتل حضرت حسین علیه السّلام شنیدند قائلی می گفت : ایُّها القاتِلُون جهْلاً حُسینا الخ (517)
و در چند حدیث است که چون امام حسین علیه السّلام شهید شد آسمان خون بارید و هم وارد شده که آسمان سیاه شد به حدّی که ستاره ها در روز پدیدار شد و سنگی برداشته نشد مگر اینکه خون تازه زیر آن دیده شد.
و در روایت ابن حجر است آسمان هفت روز بگریست و سرخ شد.(518)
و ابن جوزی از ابن سیرین نقل کرده که دنیا تا سه روز تاریک بود و بعد از او سرخی
ص: 1070
در آسمان پیدا شد.(519)
و در (ینابیع المودّه ) از (جواهر العقدین ) سمهودی روایت کرده که جماعتی به عزای رومیان رفته بودند و در کنیسه ای یافتند که نوشته بود: اترْجُوا اُمّهً قتلتْ حُسینا الخ پرسیدند که نویسنده این کیست ؟ گفتند: ندانیم (520).
و هم در آن کتاب از (مقتل ابی مِخْنف ) روایت کرده قضایای عدیده از نوحه و مرثیه جنّیان در بین طریق اهل بیت علیهماالسّلام از کوفه به شام و نقل کرده که چون به دیر راهب رسیدند لشکر سر مبارک را بر رُمْحی نصب کردند آواز هاتفی شنیدند که می گفت :
شعر : واللّه ما جِئْتُکُم حتّی بصُرْتُ بِهِ
بِالطفِّ مُنْعفِر الْخدّینِ منحوُرا
وحوْلهُ فِتْیهٌ تُدْمی نُحُوُرُهُمُ
مِثْلُ الْمصابیحِ یغْشُون الْدُّجی نُورا
کان الْحُسیْنُ سِراجا یُسْتضآءُ بِهِ
اللّهُ یعْلمُ انّی لمْ اقُل زُورا(521)
و از (شرح همزیّه ) ابن حجر منقول است که گفته از جمله آیات ظاهره در روز قتل حضرت امام حسین علیه السّلام آن بود که آسمان خون بارید و اوانی (ظرفها) به خون آکنده گشت و هوا چنان سیاه شد که ستارگان دیدار شدند و تاریکی شب چنان شدّت کرد که مردم را گمان این شد که مگر قیامت قیام کرده و ستارگان به یکدیگر برخوردند و مختلط شدند و هیچ سنگی برداشته نشد مگر اینکه زیر آن خون تازه جوشیدن گرفت و دنیا سه روز ظلمانی و تار بود آنگاه این حُمرت (522) در او نمایان شد، و گفته شده که تا شش ماه طول کشید و علی الدوام بعد از او دیدار شد(523) و قریب به این مضامین را سیوطی در (تاریخ
ص: 1071
الخلفاء) ذکر کرده آنگاه گفته : و (ورْسی )(524) که در عسکر ایشان بود خاکستر شد و ناقه ای از عسکر ایشان نحر کردند در گوشت او مانند آتش دیدند و او را طبخ کردند مانند صبرِ تلخ بود(525).
بالجمله ؛ از این مقوله کلمات در مطاوی کتب اهل سنّت بیش از آن است که بتوان در حیطه حصر و احصاء در آورد.
و نختم الْکلام بِحِکایهٍ غریبهٍ:
شیخ مرحوم محدّث نوری - طاب ثراه - به سند صحیح از عالم جلیل صاحب کرامات باهره و مقامات عالیه آخوند ملاّ زین العابدین سلماسی رحمه اللّه نقل کرده که فرموده چون از سفر زیارت حضرت رضا علیه السّلام مراجعت کردیم عبور ما افتاد به کوه الوند که قریب به همدان است پس فرود آمدیم در آنجا و موسم فصل ربیع بود پس همراهان مشغول زدن خیمه شدند و من نظر می کردم در دامنه کوه ناگاه چشمم به چیز سفیدی افتاد چون تاءمل کردم پیر مرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه سفیدی بر سر داشت بر سکوئی نشسته که قریب چهار ذرع از زمین ارتفاع داشت و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده بود که جز سر، جائی از او پیدا نبود، پس نزدیک او رفتم و سلام کردم و مهربانی نمودم پس به من اُنسی گرفت و از جای خود فرود آمد و از حال خود خبر داد که از طریقه متشرّعه بیرون نیست و از برای او اهل و اولاد بوده ، پس از تمشیت امور ایشان عزلت اختیار کرده محض فراغت در عبادت . و در نزد او بود رساله های عملیّه
ص: 1072
از علمای آن عصر و خبر داد که هیجده سال است در آنجا است .
از جمله عجایبی که دیده بود پس از استفسار از آنها گفت : اوّل آمدن من به اینجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و چیزی گذشت شبی مشغول نماز مغرب بودم ناگاه صدای ولوله عظیمی آمد و صداهای عجیبی شنیدم پس ترسیدم و نماز را تخفیف دادم و نظر کردم در این دشت دیدم پر شده از حیوانات و رو به من می آیند، و این حیوانات مختلفه متضادّه چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلطاند و صیحه می زنند به صداهای مختلفه پس اضطراب و خوفم زیاد شد و تعجّب کردم از این اجتماع و اینکه صیحه می زنند به صداهای غریبی و جمع شدند دور من در این محل ، و بلند کرده بودند سرهای خود را به سوی من ، و فریاد می کردند بر روی من ، پس به خود گفتم دور است سبب اجتماع این وحوش و درندگان که باهم دشمن اند دریدن من باشد و حال آنکه یکدیگر را نمی دریدند و نیست این مگر به جهت امر بزرگی و حادثه عظیمی ، چون تاءمل کردم به خاطرم آمد که امشب شب عاشورا است و این فریاد و فغان و اجتماع و نوحه گری برای مصیبت حضرت ابی عبداللّه علیه السّلام است . چون مطمئن شدم عمامه را انداختم و بر سر خود زدم و خود را انداختم از این مکان و می گفتم حسین حسین ، شهید حسین و امثال این کلمات ، پس برای
ص: 1073
من در وسط خود جائی خالی کردند و دور مرا مانند حلقه گرفتند پس بعضی سر بر زمین می زدند و بعضی خود را به خاک می انداختند و به همین نحو بود تا فجر طالع شد، پس آنها که وحشی تر از همه بودند رفتند و به همین ترتیب می رفتند تا همه متفرّق شدند، و این عادت ایشان است از آن سال تا حال که هیجده سال است حتی آنکه گاهی روز عاشورا بر من مشتبه می شد پس ظاهر می شد از اجتماع آنها در اینجا، تا آخر حکایت که مناسبتی با مقام ندارد(526).
و در (سیره حلبیّه ) از بعضی زُهاد نقل شده که او هر روز نان به جهت مور، خُرد می کرد و چون روز عاشورا می شد آن مورها از آن نانها نمی خوردند و از این قبیل حکایات بسیار است و این مقدار که ذکر شد ما را کافی است و ما برای تصدیق این حکایت که شیخ مرحوم نقل فرموده این حدیث شریف را در اینجا ذکر می نمائیم :
شیخ اجلّ اقدم ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمّی 1 از حارث اعور روایت کرده که حضرت امیر المؤ منین علیه السّلام فرمود: پدر و مادرم فدای حسین شهید، در ظهْر کوفه به خدا قسم گویا می بینم جانوران دشتی را از هر نوعی که گردنها را کشیده اند بر قبر او و بر او گریه می کنند شب را تا صباح .(527)
فاِذا کان کذلِک فاِیّاکُم والْجفاء.
فصل یازدهم : در ذکر چند مرثیه برای آن حضرت
در فصول اوایل (باب پنجم ) به شرح رفت که خواندن مریثه برای حضرت سیّدالشهداء علیه السّلام و گریستن
ص: 1074
بر آن مظلوم ثواب بسیار دارد و محبوب ائمه طاهرین علیهماالسّلام است و داءب ایشان بر آن بوده که شُعرا را امر می فرمودندبه خواندن مرثیه و گریه می کردند و چون خواستم که این مختصر رساله نفعش عمیم باشد لهذا به ذکر بعضی از آنها تبرّک می جویم و اگر چه این مراثی عربی است و این کتاب مستطاب فارسی است لکن کسانی که دارای علم لغت عربی نیستند نیز بهره خواهند برد.
شیخ جلیل محمّدبن شهر آشوب از (امالی ) مفید نیشابوری نقل فرموده که (ذرّه نوحه گر) در خواب دید حضرت فاطمه علیهاالسّلام را که بر سر قبر حسین علیه السّلام است و او را فرمان داد که حسین علیه السّلام را بدین اشعار مرثیه کن :
شعر : ایُّها العیْنانِ فیضا
واسْتهِلاّ لا تغیضا
وابْکِیا بِالطّفِّ میْتا
تبرک الصّدْر رضیضا
لمْ اُمرِّضْهُ قتیلاً
لا و لا کان مریضا
و در دیوان سیّد اجلّ عالم کامل سیّد نصراللّه حائری است که حکایت کرد برای ایشان کسی که ثقه و معتمد بود از اهل بحرین که بعضی از اخیار در عالم رؤ یا حضرت فاطمه زهرا علیهاالسّلام را دیده بود که با جمعی از زنان نوحه گری می کنند بر ابو عبداللّه حسین مظلوم علیه السّلام به این بیت :
شعر : واحُسیْناهُ ذبیحا مِنْ قفا واحُسیْناهُ غسیلاً بِالدِّمآءِ
پس سیّد تذییل کرد آن را به این شعر:
شعر : وا غریبا قُطْنُهُ شیْبتُهُ
اِذْغدا کافُورُهُ نسْج الثّری
واسلیبا نُسِجتْ اکْفانُهُ
مِنْ ثری الطّفِّ دبُورٌ وصبا
واطعینا ما لهُ نعْشٌ سِوی
الرُّمْحِ فی کفِّ سنان ذِی الْخنا
واوحیدا لمْ
ص: 1075
تُغمِّضْ طرْفهُ
کفُّ ذی رِفْقٍ بِهِ فی کرْبلا
واذبیحا یتلظّی عطشا
وابوُهُ صاحِبُ الْحوْضِ غدا
واقتیلا حرقوُا خیْمتهُ
وهِی لِلدّینِ الْحنیفیّ وعا
اه لاانْساهُ فرْدا مالهُ
مِنْ مُعینٍ غیْرِ ذی دمْعٍ اسی
و شیخ ما در (دارالسّلام ) از بعض دواوین نقل کرده که بعضی از صلحاء در خواب دید حضرت فاطمه زهرا علیهاالسّلام را که به او فرمود بگو بعض از شعرای موالیان را که قصیده ای در مرثیّه سیّد الشهداء علیه السّلام بگویند که اوّل آن این مصرع باشد:
(مِنْ ایِّ جُرْمٍ الْحُسیْنُ یُقْتلُ) پس سیّد نصر اللّه حائری امتثال این امر نمود و این قصیده را سرود:
شعر : مِنْ ایِّ جُرْمٍ الْحُسیْنُ یُقْتلُ
وبِالدِّمآءِ جِسْمُهُ یُغسّلُ
ویُنْسجُ الاْکْفانُ مِنْ عفْرِالثّری لهُ جُنوُبٌ وصبا وشِمالٌ
وقُطْنُهُ شیْبتُهُ و نعْشُهُ
رُمْحٌ لهُ الرِّجْسُ سنانٌ یُحْملُ
ویُوطِئوُن صدْرهُ بِخیْلِهِمْ
والْعِلْمُ فیهِ و الْکِتابُ الْمُنْزلُ(528)
فقیر گوید: که بعضی تشبیه (شیب )را به (قُطْن )که در اشعار سیّد و در بعضی زیارتها ذکر شده نپسندیده اند و حال آنکه این تشبیهی است بلیغ به حدی که شعراء عجم نیز در اشعار خود ایراد کرده اند.
حکیم نظامی گفته :
شعر : چه در موی سیه آمد سپیدی
پدید آمد نشان نا امیدی
ز پنبه شد بنا گوشت کفن پوش
هنوز این پنبه بیرون نآری از گوش
و نیز ابن شهر آشوب و شیخ مفید و دیگران فرموده اند اوّل شعری که در مرثیه حسین علیه السّلام گفته شد شعر عقبه سهمی است وهُو:
شعر : اِذِ الْعیْنُ قرّتْ فِی الْحیوهِ وانْتُمُ
تخافوُن فیِ الدُنْیا فاظْلم نُورُها
مررْتُ علی قبْرِالْحُسیْنِ بِکرْبلا
ففاض علیْهِ مِنْ دُموُعی غزیرُها(529)
ص: 1076
مازِلْتُ ارثیهِ وابْکی لشجْوِهِ
ویُسْعدُ عیْنی دمْعُها وزفیرها
وبکّیْتُ مِنْ بعْدِ الْحُسیْنِ عِصابه
اطافتْ بِهِ مِنْ جانِبیْها قُبُورُها سلامٌ علی اهْلِ القُبُورِ بِکرْبلا
و قلّ لها مِنّی سلامٌ یزُورُها
سلامٌ بِاّصالِ الْعشِیِّ وبِالضُّحی
تُؤدّیهِ نکْباءُ الرّیاحِ ومُورُها(530)
ولابرِح الْوُفّادُ زُوّارُ قبْرِهِ
یفُوحُ علیْهِمْ مِسْکُها و عبیرُها(531)
و شیخ ابن نما در (مثیر الا حزان ) روایت کرده که سلیمان بن قتّه العدْوِیّ سه روز بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام به کربلا عبور کرد و بر مصارع شهداء نگران شد تکیه بر اسب خویش کرد و این مرثیه انشاء نمود:
شعر : مررْتُ علی ابْیاتِ آلِ مُحمّدٍ
فلمْ ارها امْثالها یوْم حلّتِ
الم ترانّ الشّمس اضْحتْ مریضهً
لِفقْدِ الْحُسیْنِ والْبِلادُ اقْشعرّتِ
وکانُوا رجآءً ثُمّ اضْحوْا رزِیّهً
لقدْ عظُمتْ تِلْک الرّزایا و جلّتِ
تا آنکه می گوید:
شعر : و اِنّ قتیل الطّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ
اذلّ رِقاب الْمُسْلِمین و ذلّتِ
وقدْ اعْولتْ تبْکی النِّسآءُ لِفقْدِهِ
وانْجُمُنا ناحتْ علیهِ وصلّتِ(532)
مکشوف باد که در سابق در بیان خروج امام حسین علیه السّلام از مدینه به مکّه ذکر شد که یکی از عمّه های آن حضرت عرض کرد: یابن رسول اللّه ! شنیدم که جنّیان بر تو نوحه می کردند و می گفتند: و اِنّ قتیل الطّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ.
پس این شعر را سلیمان نیز از جن شنیده و در مرثیه خود درج کرده یا از باب توارد خاطر باشد که بسیار اتّفاق می افتد و نقل شده که ابوالرّمح خزاعی خدمت جناب فاطمه دختر سیّد الشهداء علیه السّلام رسید و چند شعر در مرثیه پدر بزرگوار آن مخدّره خواند که شعر آخر آن
ص: 1077
این است :
شعر : و اِنّ قتیل الطّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ
اذلّ رِقابا مِنْ قُریْشٍ فذلّتِ
حضرت فاطمه علیهاالسّلام فرمود: ای ابوالرّمح مصرع آخر را این چنین مگو بلکه بگو: اذلّ رِقاب الْمُسْلِمین فذلّتِ. عرض کرد: پس این چنین انشاد کنم .
ابوالفرج در (اءغانی ) از علی بن اسماعیل تمیمی نقل کرده و او از پدرش که گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام بودم که دربان آن حضرت آمد اجازه خواست برای سیّد حمیری ، حضرت فرمود بیاید، و حرم خود را نشانید پشت پرده یعنی پرده زد و اهل بیت خود را امر فرمود که بیایند پشت پرده بنشینند که مرثیه سیّد را برای امام حسین علیه السّلام گوش نمایند پس سیّد داخل شد و سلام کرد نشست حضرت امر فرمود او را که مرثیّه بخواند پس سیّد خواند اشعار خود را:
شعر : اُمْرُرْعلی جدثِ الْحُسیْنِ فقُلْ لاِعْظُمِهِ الزّکیّه
ااعْظما لازِلْتِ مِنْ وطْفاءِ ساکِبهٍ روِیّهِ
واِذا مررْت بِقبْرِه فاطِلْ بِهِ وقْف الْمطِیّه
وابْکِ الْمُطهّر لِلْمُطهّرِ و الْمُطهّرهِ النّقِیّهِ
کبُکاءِ مُعْوِلهٍ(533) اءتتْ یوْما لِواحِدِها الْمنِیّهُ
راوی گفت : پس دیدم اشکهای جعفر بن محمّد علیه السّلام را که جاری شد بر صورت آن حضرت و بلند شد صرخه و گریه از خانه آن جناب تا آنکه امر کرد حضرت ، سیّد را به امساک از خواندن (534).
مؤ لف گوید: در سابق به شرح رفت که هارون مکفوف تا مصرع اوّل این مرثیه را برای حضرت صادق علیه السّلام خواند، آن حضرت چندان گریست که ابو هارون ساکت شد، حضرت امر فرمود او را که بخوان و تمام کن
ص: 1078
اشعار را.
وما الْطف مرثِیه الوِصال الشّیرازی رحمه اللّه فی هذا المقام :
شعر : لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش
که تا برون نکند خصم بدمنش زتنش
لباس کهنه چه حاجت که زیر سُمّ ستور
تنی نماندکه پوشند جامه یا کفنش
نه جسم یوسُفِ زهرا چنان لگد کوب است
کزو توان به پدر بُرد بوی پیرهنش
هذِهِ الْمرثیهُ لِلْمرحوم المغفور السیّد جعفر الحلّی رحمه اللّه وقدِ انْتخبْتُها:
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای کربلا رفتن با طی الارض همراه #علامه_بهلول رضوان الله تعالی علیه
🎙 از زبان پیر غلام ابا عبدالله الحسین علیه السلام مرحوم حاج عبدالحسین لباف زواره ای
☑️ این ماجرا توسط حجت الاسلام عالی هم از زبان ایشان ولی بدون ذکر نامشان بیان شده است.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
علیهالسلام | #کربلا
╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اکثر مداحان که معتقدند نباید به وهن عزاداری یا تحریف تاریخ یا مزاحمت برای دیگران یا کج رفتاریها ایراد گرفت و دستگاه امام حسین علیه السلام خودش همه چیز رو درست میکنه اگر جاهل نباشند کاسب و نگران کاسبی هستند! هرچه در بیرون #مجلس_عزاداری خطاست، در مجلس اهل بیت علیهم السلام هم خطاست؛ بلکه خطایی بزرگتر!
🔹 اگر ایجاد ترافیک و مزاحمت ، بدحجابی، قرتی گری، هرزه گردی، بددهنی ، تحریف تاریخ، اشاعه خِرافات، گفتن سخنان ذوقی و احساسی بجای حقیقت و واقعیت، مال مردم خوری، شرابخواری و... بیرون مجلس امام حسین علیه السلام خطاست قطعاً داخل مجلس عزاداری هم خطاست و نیازمند تذکر !
🌷 امام حسین علیه السلام شهید در راه #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر بود !
میثم ایرانی
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 واکنش دختران تهرانی به «ون حجاب» در میدان ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه)
#امام_زمان علیهالسلام
#حجاب
✅ 👈جهت شرکت در طرح میدانی #امر_به_معروف و نهی از منکر در سطح محلات محله دوازده
از طریق آدرس زیر ثبت نام انجام دهید.
♦️ این طرح از دیروز آغاز شده و تا بیست و پنج روز آینده نیز ادامه دارد:
📎 لینک ثبت نام 👇👇👇
https://digiform.ir/w1dc27a63
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
از (اربعین مؤذّن ) و (تاریخ خطیب ) و غیره نقل شده که جابر روایت کرده که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرزندان هر پیغمبری را از صُلبْ او آورد و فرزندان مرا از صلب من و از صلب علیّ بن ابی طالب علیه السّلام آفرید، به درستی که فرزندان هر مادری را نسبت به سوی پدر دهند مگر اولاد فاطمه که من پدر ایشانم .
مؤلف گوید: از این قبیل احادیث بسیار است که دلالت دارد بر آنکه حسنین علیهماالسّلام دو فرزند پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم می باشند و #امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگ صفّین هنگامی که حضرت حسن علیه السّلام سرعت کرد از برای جنگ با معاویه ، فرمود: باز دارید حسن را و مگذارید که به سوی جنگ رود؛ چه من دریغ دارم و بیمناکم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجالس روضه امام حسین (علیهالسلام) مستحب نیست، واجب است!
#آیت_الله_مرتضی_تهرانی
🔻به #جهاد_تبیین بپیوندید🇮🇷👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/863436966Cf69e52cb78