♥️ #اسوه_های_تشکیلاتی
🔰 #حاج_حسین_خرازی
◀️ فرماندههای گردان گوش تا گوش نشسته بودند. آمد تو؛ همهمان بلند شدیم. سرخ شد، گفت: «بلند نشید جلوی پای من.» گفتیم: «حاجی! خواهش میکنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا».
باز جلسه بود. ایستاده بود بیرون سنگر، میگفت: «نمیآم. شماها بلند میشید.» قول دادیم بلند نشویم!
@Sangare_eshghe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ خدا فکر کرده ما اینقدر لطیفیم!
#استاد_پناهیان
@Sangare_eshghe
#یا_ایها العزیز 💚
آیا هنـوز مانده دلـم را صدا ڪنے؟
نوبت نشد ڪہ داددلـم را دوا ڪنے؟
از شَر نَفس، خستہ ام پناهم نمےدهے؟
پاسخ بہ التمـاس نگاهـم نمےدهے؟
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
@Sangare_eshghe
میرفت زمستان و چنین گفت طبیعت
دستان تو آغاز گرِ فصل بهار است🌹
#امام_خامنه_ای
#روز_درختکاری
@Sangare_eshghe
📆تقویم و مناسبتهای فردا📅
🔺فردا شنبه:
🔹 ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ 🔹
🔹 ۲۲ رجب ۱۴۴۲ 🔹
🔹 ۶ مارس ۲۰۲۱ 🔹
💢 قحطی در ایران زمان جنگ جهانی اول [۱۲۹۶ ش]
💢 اعدام انقلابی سپهبد رزم آرا [۱۳۲۹ ش]
#تقویم
#تلنگر
فڪر نکنید
خوابیده ام
پست نگهبانیَم تمام شده
و حالا نوبت شماستــ✋🏻
سلـاح مرا بردارید :)
#کلامشهید💛
@Sangare_eshghe
💞 داستان زیبای دو رفیق
دو شهید ....
همہ جا معروف شده
بودن بہ باهم بودن؛
تو جبهه حتے اگہ از هم
جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفے دوباره برمیگشتن
پیش هم ...!
خبر شهادت علے رو ڪه
آوردن، مادرِ محمد هم
دو دستے تو سرش میزد و
میگفت: بچم....
اول همه فڪر میڪردن علے
رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجورے گریہ میڪنہ .
بهش گفتن مادر تو الان
باید قوی باشے،
تو هنوز زانوهات محڪمہ،
تو باید مادر علے رو دلدارے بدے...
همونجورے ڪه هاے هاےاشڪ مے ریخت گفت:
زانوهاے محڪمم ڪجا بود؟
اگه علی شهید شده مطمئنم
محمد منم شهید شده
اونا محالہ از هم جدا بشن .
عهد بستن آخہ مادر ...
عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....!
مأمور سپاهے ڪه خبر آورده
بود ڪنار دیوار مونده بود
و بہ اسمی ڪه روے پاڪت بعدے نوشتہ شده بود
خیره مونده بود ....
نوشتہ بود:
#شهید_سید_محمد_رجبے...🌷
@Sangare_eshghe
#تلنگر⚠️
🥀______ _ _🌿_ _ 🥀
حاج آقا دانشمند میگفتن…
یه جوونی اومد پیش من بدنش می لرزید شروع کرد حرف زدن …
گفت من خواب امام زمان رو دیدم😳
میگفت…
خواب بودم ,صدای آیفون تصویری خونه اومد …
رفتم جلو دیدم تصویر یه سیده😍
جواب دادم ,گفتم شما؟؟؟
گفت…من سید مهدی ام. راهم میدی به خونه…؟
جوون میگفت…
گفتم آقا قربونت برم یه لحظه …
سریع شروع کردم،جمعکردن
ماهواره🥀و پاسور و هر چیزی
کہ…
میدونستم از نظر امام زمان<عج>
خوب نیس💔
رفتم جلو آیفون …دیدم نیست…دویدم تو کوچه دیدم آقا داره میره …
همین که میرفت یه لحظه برگشت 🥀
اشک چشمشان رو دیدم🥀😔
میگفت خدایا…
ببین,من زنگ در تک تک خونه ها رو زدم.ولی هیچ کس راهم نداد💔😭
@Sangare_eshghe
☘️حاج حسین یکتا
اگه قاطی بشی، رفیق بشی،
دوست بشی با #امام_زمان ؛❤️
خودمونی بشی، بیریشه پیشه بشی،
بیخورده شیشه بشی،😉
پشت رودخونه چه کنم چه کنم زندگی
رشتهی دلت دست آقا باشه،🥰
آقا خودش عبورت میده...:)
#باامام_زمانت_رفیق_باش 🥀
@Sangare_eshghe