پشت کردمـ بہ گنـاه
پـاکـ شومـ در رمضان
همہ ترکمـ بکنند
عیب ندارد ، تو #بمـان
#یا_رفیق_من_لا_رفیق_له
#ماه_رمضان
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#شب_قدر
افتادی در بستر زهرا بابا ...
.
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
.
مـــرغ از فقــس پرید؛نــدا داد جبرئیــــل
اینــک شما و وحشــت دنیــای بی علــــی
#شهادت_امام_علی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
و ندا داد جبرئیل
اینک شما و وحشت دنیای بی علی💔
#تهدمت_والله_ارکان_الهدی🥀
#شهادت_امام_علی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
May 11
May 11
به مناسبت اولین سالگرد طلبه شهید آرمان علی وردی فعالیت کانال آغاز می شود.🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | #آرمان_عزیز
✏️ رهبر انقلاب: آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟ اینکه او را شکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان.
🧡 نخستین سالگرد شهادت آرمان علیوردی
🇮🇷 آرمان عزیز👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2393309200C796eeb08e9
یک چنین روزی، چهارم آبان، وقتی کلاست در حوزه آیتالله مجتهدی(ره) تمام شد، با عجله کتاب و وسایلت را داخل کولهات ریختی. شاید همین موقعها، بعد از ظهر.
انقدر عجله داشتی که برای همکلاسیها سوال شد.
-آرمــان کجا میری؟
گفتی قرار است در شهرک اکباتان آمادهباش باشید(آه... اکباتان...). دوستانت شوخی و جدی گفتند نرو، بنشین درست را بخوان. گفته بودی: آدم نباید سیبزمینی باشه!
سر شوخیشان باز شد، گفتند: آرمــان میری شهید میشی ها!
خندیدی و گفتی: این وصلهها به ما نمیچسبه...
(اتفاقا خوب چسبید، کلمه شهید پشت نام قشنگت)
دوستانت گفتند: بیا باهم عکس بگیریم شهید شدی میذاریم پروفایلمون!
ولی عجله داشتی. هرطور شده از دستشان در رفتی. مثل رود که شوق دیدن دریا دارد، سرازیر شدی به سمت اکباتان. میخواستی یک شعبه کوچک از کربلا را به اکباتان بیاوری...
#یک_ایران_آرمان
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
🇮🇷 آرمان عزیز👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2393309200C796eeb08e9
یک چنین روزی، پنجم آبان، تو با چهره کبود و بدن پر از زخم روی تخت بیمارستان خوابیده بودی، با سطح هوشیاری پایین. حتما همه بهتزده بودند، پزشکها، پرستارها، دوستانت، پدر و مادرت. شاید پرستارها داشتند درگوشی از هم میپرسیدند این جوان کجا بوده که این بلا سرش آمده؟ تصادف کرده؟ از جایی افتاده؟ پس این جای پاشنهی کفش روی چهرهاش چه میگوید...؟ بین چند نفر مگر گیر افتاده؟ چکار کرده بوده مگر که اینطوری زدهاند؟
مطمئن نیستم، این را باید پزشکت بگوید؛ ولی احتمالا پزشک اورژانس توی شرح حالت، کلماتی شبیه این نوشته بود: ترومای شدید سر، شکستگی جمجمه، خونریزی درجه سه، جراحات و کبودیهای متعدد و پراکنده در بدن، احتمال وجود خونریزی داخلی، علائم شوک هیپوولمیک، سطح هوشیاری زیر هشت؛ کما.
میگویند مادرت لحظه اول تو را نشناخت. مگر میشود مادر کسی او را نشناسد؟ شاید منتظر بود یکی بیاید و بگوید اشتباه شده، این آرمــان شما نیست. و بعد خودت را ببیند که سرحال و خندان بیایی و عذرخواهی کنی که نگرانش کردهای. شاید اصلا جرات نداشت نگاهت کند، با آن وضع، محاصره شده میان دستگاهها و لولهها.
امید... امید... امید...
امید در قلب پدر و مادر زنده بود. آرمــان زنده میماند. جراحات متعدد؟ خوب میشود. شکستگی جمجمه؟ شاید طول بکشد کمی، ولی خوب میشود. خونریزی درجه سه؟ خون اهدایی اگر بگیرد جبران میشود. سطح هوشیاری پایین؟ برمیگردد... خیلیها از کما برگشتهاند.
آرمــان زنده میماند...
از شب قبل، چهارم آبان، تا چنین روزی، پنجم آبان، فیلم تو داشت دست به دست میان ضدانقلاب میچرخید و برای شاهکار جنایتکارها کف و سوت میزدند. واقعا هم شاهکار بود، خیلی دلاوری میخواهد حمله به یک جوانِ بیسلاح و تنها! خیلی شجاعت میخواهد حمله هفتادنفری به یک نفر، دوره کردنش، زدنش با سلاح سرد. دستمریزاد دارد اینهمه قساوت و بزدلی!
ضدانقلاب پای فیلم جنایتشان هلهله میکردند؛ ولی جرات نداشتند بگویند تو یک نفر مقابل هفتاد نفرشان تسلیم نشدی. جرات نداشتند بگویند هرچه زدندت، یک کلمه توهین از دهانت نشنیدند.
روی تخت بیمارستان، تو آرامآرام هوشیاریات کم میشد. داشت به شش میرسید و کمتر از شش؛ به کمای عمیق.
#یک_ایران_آرمان
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
🇮🇷 آرمان عزیز👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2393309200C796eeb08e9