eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
2.9هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2هزار ویدیو
205 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:(( . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
{🖇💛} این دݪ سنگ‌مࢪا گریہ عجب‌بود،عجب! دم نقاࢪه‌زنت گرم غریب‌اݪغربا؛
از جنگ برگشته علی یا از سرِ قبر؟! پشت سرِ تابوت مردِ خیبر افتاد...-روزگارِغریبےست صاحب‌الزمان‌باشےو این‌همه‌تنها ظاهراهمه‌ےماعاشقیم‌ولے عاشقانه‌صدایت‌نمےڪنیم‌آقا . . .!
آدم پیر میشود . . وقتی مادرش را صدا می‌زند و جوابی نمی‌شنود:)! برای دلِ کودکی که گفت ؛ کلمینی ، یا امّا أنا ابنک الحسین💔..
گفت: به چه درد میخوره؟⁉ ❓چرا بعضیا سر میکنن؟ گفتم: تا حالا به بانکا دقت کردی؟⁉ میله های قطوری که پشت پنجره ها و درای شیشه ایش کشیدن رو دیدی؟❗👀 گفت:آره گفتم:تا حالا به کرکره ها و محافظای محـــکم فروشیا دقت کردی؟❓ گفت:اوهوم گفتم: تا حالا به پنجره طبقه اول خونه ها دقت کردی؟ محافظاشونو دیدی؟❓ گفت:خب آره ولی اینها چه ربطی به سوال من داره؟❓❗ گفتم: ✖آدمای از چیزای با ارزششون به دقت محفاظت میکنن و “زن”ها با ترین مخلوقات خدا هستن. 😇 ☝پس باید با دقت و به بهترین وجه از خودشون محفاظت کنن. عقل میگه بهترین حجاب، تمام زیباییها و جذابیتا از چشم بقیه است، چادر هم بهتر از همه این کار رو انجام میده.👏👏 گفت: من تا حالا فکر میکردم حجابو از خودشون درآوردن😳 ولی حالا متوجه شدم این دستورالعمل حجاب فقط از آدمای دلسوز برمیاد.☺ #ܝߺ‌ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝ‌ߊ‌ܢߺ߭ܣ اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇 💥💪🏻
آقایی می‎گفت: محضر حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف مشرّف شدم، ولی نمی‎دانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از این‎که دیدارمان تمام شد، یک‎دفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است. این آقا می‎گفت که من ضمن صحبت‎هایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت می‎شوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام این‎ها را تکرار کردم. حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع می‎شود، این است که به محض این‎که صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی! [این نقل] خیلی موافق اعتبار است! - برگرفته از کتاب حضرت حجت علیه‌السلام، مجموعه بیانات آیت‌الله‌ بهجت رحمة‌الله‌علیه
26 قسمت بیست و ششم : رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... 😊 ✅ بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ... - چرا اینقدر گرفته ای؟ 💢 حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش...😒 خنده اش گرفت ... - این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ 😊 - علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...🙄 صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ... - ساکت باش بچه ها خوابن 😒 🔸صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید! - قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته 🙂 🔸 رفت توی حال و همون جا ولو شد ... - دیگه جون ندارم روی پا بایستم ... با چایی رفتم کنارش نشستم ... 🔷 راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن... - اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن😌 - جدی؟ لای چشمش رو باز کرد ... - رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ... 😊 و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ... - پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی؟! و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم... 📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
27 قسمت بیست و هفتم : "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
-استادرائفےپور: چطورےبراےماشینت‌بہترین‌دزدگیرهارو میگیرےتامبادابدزدنش...! چرابراے اعتقاداتت‌ دزدگیرنمیزارے؟؟! درحالےڪہ‌اگہ‌ماشینتوبدزدن‌میشہ‌زندگے ڪنے...! ولےاگہ‌اعتقاداتتوبدزدن ابدیت‌ُ ازدست‌دادے💔 گوشےتوبدزدن‌سریع‌میفہمےچون‌دائم‌بہش‌سرمیزنے! ولےشناسنامتوبدزدن‌دیرمیفہمے! اعتقاداتم‌چون‌دیربہ‌دیر بہش‌رجو؏میڪنے! دیرمیفہمےڪہ‌دزدیدنش🥀
🤍 یک ماه بعد از عقد جورشد رفتیم حج عمره ؛ دوتایی بار اولمان بود که مکه میرفتیم ، می‌دانستیم اولین بار که نگاهمان به کعبه بیفتد سه تا از حاجت های شرعی مان برآورده می‌شود ... استادمان گفته بود: قبل از دیدن خانه خدا، اول به سجده بروید ؛ و بعد از تقاضای حاجات تان از خدا، سر از سجده بردارید . او زودتر از من سرش را بلند کرد . . به من گفت: " توی سجده باش! بگو خدایا من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن ، خرج امام حسین :)" نگاهم که به خانه کعبه افتاد ، محمدحسین گفت: " ببین، خدا هم مشکی پوش امام حسینه! " خیلی منقلب شدم .. حرف هایش آدم را به هم می‌ریخت . در سعی صفا و مروه روضه می‌خواند و من هم همراهیش میکردم . به او گفتم: " باید بگیم خوشبحالت هاجر! اون قدر که رفتی و اومدی، بالاخره آب برای اسماعیل ات پیدا شد؛ کاش برای رباب هم آب پیدا می‌شد ... " با این حرفم انگار آتشش زدم، بلند بلند گریه میکرد . .🥲💔 ؛همسر
⁉️حجاب؟! استایل؟! مگه میشه؟🤔😳 من اوایل فکر می کردم حجاب استایل یه اسمِ کنایه ای هست که منتقدای این موضوع، روی محجبه های آرایش کرده گذاشتن تا نشون بدن کارشون چقدر زشت و متناقضه... بعد فهمیدم نه!😳 بعضیاشون خودشون این اسم رو روی خودشون گذاشتن🙄 خانومای باحیا میدونن یه خانومِ عفیف خجالت می کشه جلوی نامحرم از چگونگی "استایل" خودش حتی حرف بزنه... 🙄چه برسه به اینکه تعریفِ مخاطب از زیباییش رو استوری کنه و اشاره کنه که من استایلم خیلی جذاااابه😶‍🌫️ 😶‍🌫️خجالت می کشم از نوشتن اینا😶‍🌫️ 🔴یکی از دلایل واجب بودن حجاب اینه که توجه نامحرم از "استایل" خانوما برداشته بشه و معطوف به "شخصیت" اونا بشه. اصلا یه خانوم محجبه "جذاب" نباید باشه که... حجاب برای پوشوندن جذابیت های بدن و "جذب" نشدن نامحرمه... 🤯خجالت آور تر اینکه بعضی آقایون هم میان کامنت میذارن و از زیبایی اینا تعریف می کنن... 🥵آدم باید عرق شرم بریزه، تبدیل به آب بشه و بره توی زمین! . . . 🔴⁉️به بعضیاشون اگه انتقاد بکنی یکی از این جملات رو می‌شنوی: ⁉️شما حق نداری منو قضاوت کنی، پوشش هر کی به خودش مربوطه، از کجا میدونی مقام شما پیش خدا بالاتره، اَه چقد بدم میاد از شماهایی که آدما رو از دین زده میکنید و... اما نهی از منکر خیلی مهمه. بیاید یه لیست از آیاتی که خدا امر به معروف و نهی‌ازمنکر رو مهم دونسته بهتون نشون بدم: آیه ی ۱۰۴ سوره بقره آیه ی ۱۱۰ سوره بقره آیه ی ۷۱ سوره توبه آیه ی ۱۱۲ سوره توبه آیه ی ۴۱ سوره حج آیه ۱۷ سوره لقمان آیه ی ۷۹ سوره مائده ✍️و چند کلمه با تو، خواهری که از این دست حجاب استایل ها هستی... میدونم پذیرشش خیلی سخته... تو پیج داری، براش زحمت کشیدی، ازش درآمد کسب می کنی، درسته... ولی یه سوال 💚تائید مردم مهم تره یا خدا؟ چشماتو باز کن! نذار فضای مجازی و لایک گرفتن بشه همه ی زندگیت... ما تو این دنیا کارای مهم تری داریم... خودتو، عمرتو، زندگیتو به نگاه مردم نفروش...🙃 عمر زود میگذره ها! یه روز چشمتو باز می کنی می بینی پیر شدی و خبری از زیباییِ جوونیات نیست... 😨راستی، نکنه زندگی خواهرات که شاید اندازه ی شما زیبا نیستن، به خاطر چهره ی پر از آرایشِ شما سرد شده باشه؟ ✍دُخدَری ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✅ کانال برتــر حجاب ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇🏻 🏴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057