ٻسمـِࢪَبِالنّۅرِوالذیخَلقاڶمَہـد؎....
#اعمال.قبل.از.خواب 😴 ‼
✅حضرترسولاڪرمفرمودندهرشبپیشاز
خواب↯
¹قرآنراختمـ ڪنید
«³بارسورھتوحید»
²پبامبرانراشفیعخودگࢪدانید
«¹بار=اللھمصلعلۍمحمدوآلمحمد
وعجلفرجھم،اللھمصلعلۍجمیع
الـانبیاءوالمرسلین»
³مومنینراازخودراضۍڪنید
«¹بار=اللھماغفرللمومنینوالمومنات»
⁴یڪحجویڪعمرھبہجاآورید
«¹بار=سبحاناللہوالحمدللہولـاالہالـاالله
واللهاڪبر»
⁵اقامہهزاررڪعتنماز
«³بار=یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِہِ»
آیاحیفنیستهرشببہاینسادگۍازچنین خیر پربرکتی محروم شویم؟(:"
⊱ #اعمال_شب_رفاقت
⊱ #اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
#ذِکـرروزسہشَنـبِہ..👀✋🏻••
«یـٰاارحَـمالراحِمیـن'🔗📓'»
‹اۍرَحـمکُنندهرَحمکنندگـٰان..'🖤🗞'›
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
انتظاریعنۍ...
یعنۍاینکهببینۍ
درجایگاهۍکههستۍ
باتوانایۍهایۍکهدارۍ
چهکارۍازدستتبرمیاد
تابراۍامامزمانانجامبدۍ،
اینروبراۍهمیشهبهخاطربسپار؛
انتظارتوقفنیست...
حرکتۍروبہجلوست🤍
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
روسیه در خط دفاعی ایران در مقابل تجاوز احتمالی
واشنگتن پست: در صورت حمله نیروی هوایی اسرائیل به ایران، روسیه متعهد شده است که با هواپیماهای پیشرفته خود از ایران دفاع کند
سیدعلی تا پای جان سربازتیم😎❤️
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
#رفیق_شھید
مادرِ آرمان تو مِعراج شهدا،
میگفتن که:
آرمان یادته همیشه
مداحۍ«غریب گیر آوردنت...» رو گوش میکردی؟!
دیدۍ...😭
آخرش غریب گیر آوردنِت
مامان جااان💔
دعاۍفرج✨
بـِسـماللـّٰھالرَحمـٰنالرَحیـم🕊…!
الـٰهـِۍعـَظـُمَالْبـَلآءُ،وَبـَرِحَالْخـَفـآءُ،
وَانْڪَشـَفَالْغـِطآءُ
وَانْقـَطـَعَالرَّجـآءُ،وَضـٰاقـَتِالْأَرْضُ،وَمـُنِعـَتِ
السَّمـآءُ،
وَأَنـْتَالْمـُسْتـَعـٰانُ،وَإِلـَیْڪَالْمـُشْتـَکـٰۍ،
وَعـَلَیْڪَالْمـُعـَوَّلُفـِۍالشـِّدَّةِوَالـرَّخـآءِ...!
اللـّٰهـُمَّصـَلِّعـَلـٰۍمُحـَمـَّدٍوَآلِمُحـَمـَّدٍ
أُولـِۍالْأَمـْرِالـَّذِیـنَفـَرَضْتَعـَلـَیْنـٰاطآعـَتـَهـُمْ،
وَعـَرَّفْتـَنـٰابـِذَلـِکَمـَنْزِلـَتَهـُمْ،فَفـَرِّجْعـَنـّٰا
بِحـَقِّهـِمْفـَرَجاًعـٰآجـِلاًقـَرِیباًکـَلَمْحِالْبـَصَرِ
أَوْهـُوَأَقـْرَب
یـَامُحـَمـَّدُیـَاعـَلـِیُّ،یـَاعـَلـِیُّیـَامُحـَمـَّدُ
اڪْفِیـٰآنـِۍفـَإِنـَّکُمـٰاکـآفِیـٰانِ،وَانْصـُرآنـِۍ
فـَإِنـَّکُمـٰانـٰاصِرآنِ
یـَآمَوْلآنـٰایـَاصـآحـِبَالـزَّمـٰآنِ،
الْغـَوْثَالْغـَوْثَالْغـَوْثَ،أَدْرِڪْنـِۍأَدْرِڪْنـِۍ
أَدْرِڪْنـِۍ،
السـَّآعـَةَالسـَّآعـَةَالسـَّآعـَةَ،الْعـَجـَلَالْعـَجـَلَ
الْعـَجـَلَ،
یـَاأَرْحـَمَالـرَّآحـِمِینَ،بـَحـَقِّمُحـَمَّدٍوَآلـِهِ
الطَّآهـِرِینَ...!
#اݪہـمعجـݪْݪۅݪیـڪاݪفـرج🌹✨!'
بوی کندن درب خیبر می آید.
بوی لشگر مالک اشتر می آید.✨
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
افتخارنسلمااینہ
کہداریمتوعصرےزندگےمیکنیم
کہقرارهاسرائیلتواوندوره
بدستمانابودبشہ(:🤞🏻'
#سربازانآسیدعلے
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
بایداینوبفهمی
کربلامیخوای؟!نشینپایپدرومادرت
کهتوروخدامنوببرین..
وضوبگیربشینسرسجاده(:
مادرشونوصداکن((:
بگومنبدم؛منهمهزندگیموخرابکردم
هیچیهمندارمبهشبنازم((:
هیچیندارمفدایشماوخونوادهتکنم((:
امادلمکربلامیخواد((:💔
از دنیایی که قلبِ علی و خانومشُ شکست ، [ انتظاری نیست :)) . ]
#شاید_حرف_دل
موشکها و پهپادهایی که «وعده صادق» را رقم زدند
🔹️ شاهد ۱۳۶ شناخته شدهترین عضو خانواده پهپادهای شاهد است که طی سالهای گذشته ظهور و بروز آن در صحنههای عملیاتی به طور ویژهای مورد توجه قرار گرفته است. شاهد ۱۳۶ در حقیقت نمونهای با مقیاس ۱.۴ از پهپاد شاهد ۱۳۱ است که به دلیل ابعاد بزرگتر نسبت به شاهد ۱۳۱ از برد بیشتری برخوردار است و برد عملیاتی آن به ۲۰۰۰ کیلومتر میرسد.
🔸 دیگر سلاح به کار رفته در عملیات وعده صادق، موشک بالستیک خیبرشکن است که یکی از مدرنترین موشکهای بالستیک ایرانی محسوب میشود.
🔹️ موشک بالستیک سوخت جامد خیبرشکن در بهمن سال ۱۴۰۰ توسط نیروی هوافضای سپاه رونمایی شد و در نسخه اولیه ۱۴۵۰ کیلومتر برد دارد. خیبرشکن در مقایسه با موشکهای قبلی در چنین بردی، یکسوم وزن دارد و زمان آمادهسازی آن هم تا یکششم کاهش یافته است.
🔸 عماد نخستین موشک بالستیک سوخت مایع و دوربرد ایران است که به سرجنگی با هدایتشونده مجهز شد که این موضوع به وسیله نصب بالکها بر روی سرجنگی عماد رخ داد. نصب بالک بر روی سرجنگی قابلیت هدایت و کنترل موشک تا لحظه اصابت را فراهم میکند.
🔹️ عماد از جمله موشکهای دوربرد جمهوری اسلامی ایران با برد ۱۷۰۰ کیلومتر است که تا ۷۵۰ کیلوگرم سرجنگی را میتواند حمل کند. طول این موشک ۱۵.۵ متر است و وزن آن هم بیش از ۱۷ تن است.
🔸 پاوه یکی از آخرین دستاوردهای موشکی کشورمان در حوزه کروز است که سال گذشته در خلال یک برنامه تلویزیونی تصاویر آن برای نخستین بار پخش شد و کمی بعد نیز در نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه با حضور رهبر معظم انقلاب به طور رسمی از آن رونمایی شد.
🔹️ این موشک برد ۱۶۵۰ کیلومتری دارد و به دلیل قابلیت تعریف نقطهراه برای آن میتواند از سمتهای مختلف به هدف خود حمله کند.
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
این گروه ؛ میماند به خاطرها ((:
برایِ حفظ قرآن و حافظان قرآن . .
#فور
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
قائدنا الامام خامنهای:
اسرائیل کشور نیست !
پادگان صهیونیست هاست . .
مبارزه با آن ؛
وظیفه همگانی ماست .
ما دولت که هیچ ،
قریه که هیچ ،
مزرعه که هیچ ،
حتی طویلهای به اسم ِاسرائیل را هم به رسمیت نمیشناسیم ! .
- دبیرحزبالله ، سیدحسننصرالله .
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
17.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فشارهیترااینقدرزیادهمیگنکردیممااختلاص😂
سماسیدی...
#فور
#پیشنهاددانلود
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙💍
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
#قسمت66
با آلارم گوشی برای نماز بیدار شدم، با کمک عصایی که کمیل آورده بود بلند شدم و وضو گرفتم وکنار تختم سجاده ام را پهن کردم و نمازم را خواندم. بعد باخودم فکر کردم کلا گوشی را خاموش کنم وکناربگذارمش تا اگر آرش پیامی فرستاد نبینم. ولی اگر دیگران دلیلش را پرسیدند چه بگویم؟
یا اگرکاری پیش آمدکه مجبوربه استفاده بودم چه... قدیم هاچقدرمردم بدون موبایل راحت زندگی می کردندوآرامش داشتند.
یا می توانم یک ترم مرخصی بگیرم و به دانشگاه نروم...آن هم نمی شود باید دلیل محکمی برای مرخصی داشته باشم..
البته این کارها پاک کردن صورت مسئله است. بایدبتوانم مشکلم را حل کنم.
پاهایم را دراز کردم و تکیه دادم به تخت و خیره شدم به مُهر...
خیلی راهها ازذهنم می آمدومی رفت، ولی نتیجه ای نداشت.
قرآن را برداشتم و بازش کردم. سوره جاثیه آمد.
نگاهی به معنی آیه انداختم، آیه ی 15 بود.
نوشته بود: " هرکس کار شایسته کند به سود خود اوست و هر که بدی کند به زیانش باشد.سپس به سوی پروردگارتان برگردانده می شوید."
بارها و بارها خواندمش و به این نتیجه رسیدم که باید بیشتر روی خودم کار کنم و صبور باشم. وبرای این صبور بودن باید ذهنم را کنترل کنم، بلند شدم و روی تختم دراز کشیدم و تسبیح به دست شروع به ذکر گفتم. ذکر، چقدر راهکار خوبی است برای کنترل ذهن.
با احساس حرکت دستی روی موهایم چشم هایم را باز کردم. مادرم بود، با لبخند گفت:
–صبحانه نخوردیم که بیدار شی با هم بخوریم. دست هایش را با دو دستم گرفتم و ماچ آبدار به رویشان زدم و گفتم:
– سلام صبح بخیر.خیلی خوابیدم؟
او هم با پشت دست صورتم رو ناز کردو گفت:
–سلام دخترگلم، ساعت ده به نظرت خیلیه؟
ــ اره خوب، اینجوری حسابی پشتم باد می خوره. نیم خیز شدم و گفتم:
– از امروز باید یه برنامه واسه خودم بنویسم که تا آخر تعطیلات یه خروجی خوب داشته باشم.
مامان درحال بلند شدن از روی تختم گفت:
– چی ازاین بهتر.
بعد از صبحانه کتابهایی که باید می خواندم را روی میز کنار تختم گذاشتم همینطور کارهای خیاطی ام و اذکاری که برای صبر بیشتر می خواستم تکرارکنم را نوشتم و کنار کتاب هایم گذاشتم.
نزدیک ظهر بود که گوشیم زنگ خورد، سوگند بود، خیلی هم شاکی، چون قرار بود فردای روزی که تصادف کردم به خانه شان بروم و کارم را نشانش دهم.
با اعتراض گفتم:
–به جای این که من شاکی باشم تو هستی؟ اصلا سراغی می گیری که چه بلایی سرم آمده. با نگرانی پرسید:
–اتفاقی افتاده؟باور کن راحیل تا نیم ساعت قبل سال تحویل مشغول دوخت و دوز بودم.سرمون خیلی شلوغ بود.دلم برایش سوخت و دیگر چیزی نگفتم، فقط داستان تصادفم را تعریف کردم. خیلی ناراحت شدو گفت:
–سارا آمده اینجا، خواستم بگم تو هم با سعیده بیا دور هم باشیم.با این اوضاع ما میاییم اونجا. سارا گوشی را گرفت و چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم و بعد دعوتش کردم که با سوگندحتما بیاید.
اسرا که وسط تلفن من آمده بود داخل اتاق، لبش را به دندان گرفت و گفت:
–ناهارو افتادن نه؟
خنده ای کردم و گفتم:
–آره دیگه، به مامان میگی سه تا مهمون داریم. سعیده رو هم زنگ بزن بیاد.
اسرا با هیجان نگاهی به اتاق انداخت وبه صورت نمایشی چنگی به صورتش زدو گفت:
–وای! خاک برسرم، اتاق رو نگاه کن، حسابی به هم ریخته، بعد با عجله بیرون رفت. طولی نکشیدکه برگشت و شروع به مرتب کردن اتاق کرد.
وقتی بچه ها آمدند با دیدن انگشت پایم باتعجب گفتند:
–چرا گچ نداره؟ ما ماژیک آورده بودیم روش یادگاری بنویسیم.
–آخه سخته انگشت رو گچ بستن، واسه همین اینو بستن.
موقع نماز همه رفتند برای وضو و من چون وضو داشتم همانجا کنارتختم سجاده ام را انداختم تانمازم را بخوانم. سارا بسته ی کادو شده ای را از کیفش درآورد و گفت:
–راحیل جان قابل تو رو نداره.
باتعجب نگاهش کردم و گفتم:
–این چه کاریه آخه، کادو واسه چی؟
با مِنو مِن گفت:
–دیگه همین جوری گفتم اولین باره میام دست خالی نباشم.
اشاره کردم به دسته گل کوچکی که آورده بود و گفتم:
– همین بس بود دیگه، اینجوری شرمنده میشم.
با خجالت گفت:
– نه بابا، دشمنت شرمنده.
بعد فوری کادو را برداشت و گفت:
–اشکالی نداره بذارم توی کمدت؟ اگه میشه بعدا بازش کن.
مشکوکانه نگاهش کردم و گفتم:
–نه چه اشکالی داره. دستت درد نکنه.
بعد ازخوردن ناهار سوگند گفت:
– حالا که تو ناقص شدی و خونه نشین. می خوای چند روز یه بار بیام خونتون وبقیه خیاطی رو بهت بگم؟
ــ نه، اینجوری اذیت میشی، بذار بعد تعطیلات.
ــ باشه، هر جور راحتی.
سعیده گفت:
– اگه خواستی بری من می برمت، اصلا غمت نباشه.
ــ نه، سعیده جان، بمونه بعداز تعطیلات بهتره.
سارا از وقتی کادو را داده بوددر فکر بود.
اشاره ای کردم و پرسیدم:
– خوبی؟
لبخندی زدو گفت:
–ممنون بعد یهو بلند شدو گفت:
– من دیگه برم...