به آرومی گفت:
–آخه یکی از دوستهام هم میگفت، اکثر استاداشون این کاندیدا رو تایید کردند. می گفت، قول داده واسه خانما شغل ایجاد کنه.
در دلم به سادگی سعیده افسوس خوردم. واقعا آزموده را آزمودن خطاست...
((نویسنده:لیلا فتحی پور🌝))
با اندکی ویرایش ✅
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙💍
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
#قسمت100
سه روز از امدن آرش و مادرش گذشته بود. روزی که با هم کلاس داشتیم. دیر آمد سر کلاس و زود رفت. چند بارهم در محوطه و سالن دیدمش، ولی او یاسرش پایین بودو یا مسیرش را عوض می کرد که با من رودر رو نشود. کارهایش برایم ضعجیب بود.
ناراحت به نظر می رسید.
فکر می کردم خیلی زود زنگ می زنند و قرار خواستگاری را می گذارند. با خودم فکر کردم شاید همان برادرش که مادرش می گفت تصمیم با اوست، مخالفت کرده و آرش نتوانسته قانعش کند. شایدهم وقتی شرط و شروطی که برایش گذاشتم را به مادر و برادرش گفته خوششان نیامده و قبول نکردند و آرش را هم وادار کردند کوتاه بیاید.
با خودم گفتم تا آخر هفته صبر می کنم اگر باز هم حرفی نزد خودم به سراغش میروم.
تصمیم گرفتم خودم را بیشتر مشغول کنم تا کمتر به این موضوع فکر کنم و همه چیز را به دست خدا بسپارم.
به سوگند گفتم بعد از دانشگاه به خانه ی آنها می روم. تا ادامه ی کار خیاطی را انجام بدهیم.
سوگند از این که به حرفش گوش نداده بودم و رضایت داده بودم برای ازدواج با آرش، از دستم ناراحت بود.
ولی وقتی قضیه ی شرط و شروط را برایش توضیح دادم، کمی کوتاه آمد و گفت:
– مهریه ی سنگین هم براش تعیین کن.
با این که اصلا موافق حرفش نبودم ولی حرفی نزدم و گفتم:
– حالا که رفتن و خبری نیست.
در مسیری که می رفتیم کوچه و خیابانها رنگ و بوی انتخابات گرفته بودند. در ودیوار پر بود از تصاویر کاندیداهای ریاست جمهوری. هر گروه تصاویر نامزد مورد تایید خودش را آویزان سر و گردن شهر کرده بود، درمیان آنها پوستر رئیس جمهور فعلی پررنگ تر به چشم می خورد، شاید چهار سال کافی نبود برای ایجاد رونقی که گفته بود و حالا می خواست با شعار امنیت و آرامش و پیشرفت دوباره وعده وعیدهایش را تمدید کند.
سوگند همانطور که به پوسترها نگاه می کرد اشاره ای به پوستر رئیس جمهور فعلی کرد.
–به نظرت دوباره انتخاب میشه؟
–بستگی داره مردم، کدوم دغدغه شون مهم تر باشه.
–خب تو هر قشری از جامعه دغدغه ها فرق داره، یکی فقط دغدغه ی نون داره، یکی دغدغه ی به خیال خودش آزادی.
–گاهی اونی هم که دغدغه ی به اصطلاح آزادی داره با انتخاب بد، دغدغه اش به "نان" تبدیل میشه.
تا غروب سرمان با سوگند گرم خیاطی بود. با شنیدن صدای گوشیام، تماس را وصل کردم. سعیده بود. میخواست بپرسد خبری از آرش شده یانه. وقتی گفتم پیش سوگند هستم، گفت:
–صبر کن میام دنبالت.
کنارش که روی صندلی ماشین نشستم با دیدن عکس نامزدموردنظرش روی شیشه پرسیدم:
تبلیغ می کنی؟
–آره دیگه چیکار کنم؟ از بیکاری خسته شدم، گفته شغل ایجاد میکنه، شاید با انتخاب دوباره اش یه فرجی هم واسه این بیکاری من شد. الانم واسه تبلیغات یه چندر غاز بهم دادند.
آهی کشیدم و گفتم:
–کاش بیشتر فکر کنی.
سعیده پوفی کردو گفت:
–آدم تو این دوره زمونه نمی دونه رو حرف کی حساب کنه. اصلا معلوم نیست کی درست میگه کی غلط.
چرا جای دور بریم اصلا همین آرش خان، همچین خودش رو واسه تو به آب و آتیش میزد من گفتم دیگه اگه خودش رو واست نکشه، حتما بهت نرسه دیگه تیمارستان رفتن رو شاخشه. دیدی؟ همین که دوتا شرط براش گذاشتی رفت پشت سرشم نگاه نکرد.
باتعجب نگاهش کردم.
–این موضوع چه ربطی به موضوع صحبت ما داشت؟ بعدشم فعلا زوده واسه قضاوت کردن.
ــ قضاوت چیه؟ خب تو بگو ببینم واسه چی ازوقتی شرط گذاشتی دیگه خبری ازشون نیست. حتی تو دانشگاهم که تحویلت نمی گیره. پس شک نکن یه کلکی تو کارشون بوده دیگه... بعد دیدن، نه، خانواده دختره زرنگ تر از این حرفها هستند.
نمی دانم چرا از حرف هایش خنده ام گرفت و گفتم:
– وای سعیده خیلی بامزه شدی. خوبه حالا خودت اول از همه اصرار داشتی من جواب بله رو بدم.
همون دیگه، وقتی میگن چندتا عقل بهتر از یه عقل کار می کنه واسه اینه. مشورت واسه اینجور وقت ها خوبه دیگه.
وقتی همگی نشستیم فکر کردیم نه حرف من شد نه حرف خاله نه حرف تو...
– حرف هیچ کس نشد اونام کلا بی خیال شدن.
سعیده خودش هم خنده اش گرفت وگفت:
–نه خب، یه چیزی بین نظر های هممون شد دیگه...
اشاره ای به پوستری که به شیشهی ماشین چسبانده بود کردم.
–تو با چند نفر در موردش مشورت کردی؟
–مشورت که نه... اون هنر پیشه هه بود خیلی قبولش داشتم.
–خب؟
–ازش حمایت کرده، وقتی هنرپیشه ی به اون معروفی میگه بهش رای بدید کارش درسته دیگه، خب منم چون خیلی قبولش دارم کاری رو که گفته انجام میدم.
–یه جوری میگی، انگار به هنرپیشه ها وحی میشه، اونم یه آدمه مثل من و تو. فقط شغلش طوریه که جلوی چشم دیگرانه. خودت میگی نمیدونم کی درست میگه. اونوقت از پشت لنز دوربین اونقدر شناخت از این هنرپیشه پیدا کردی که چشم بسته حرفش رو قبول میکنی؟
((نویسنده:لیلا فتحی پور🌝))
با اندکی ویرایش ✅
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙
چند روز قبل از شهادت به دوستش میگه:
شهادت زمانی قشنگه که جون و خون ما تحولی تو مملکت ایجاد کنه...❤️
به قول حاج حسین یکتا دعا کنید شهید موثر بشید...🌿
#شهید_دانیال_رضازاده
#رفیق_شهیدم | #خاطره
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
کسب رتبه ۱۳ تولید علم سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی در جهان توسط ایران
🔹 دبیر ستاد توسعه فناوریهای پزشکی بازساختی و سلولهای بنیادی: با توجه به کسب رتبه ۱۳ تولید علم سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی در جهان، تولید علم و دانش در حوزه سلولهای بنیادی ایران با رشد ۷۰ درصدی همراه بوده است.
🔹 ایران در جایگاه سیزدهم تولید دانش در حوزه سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی قرار گرفته اما در منطقه خاورمیانه و شرق مدیترانه رتبه نخست را دارد.
🔹 در برنامه جامع راهبردی ۱۰ ساله ستاد، چند هدف کلان تعریف شده که دسترسی ایران به رتبه ۱۰ تولید دانش سلول بنیادی یکی از اصلی ترین اهداف بوده است.
170_59318998491157.mp3
3.22M
مجردا گوش بدن😂🤌🏼
قیمت پراید کاری کرده که
باید بگیم زنده باد ژیان
- حق می نوازی آقای نریمانی😔😂
#فقط_فوربشه
#مولودی_طنز
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
ٻسمـِࢪَبِالنّۅرِوالذیخَلقاڶمَہـد؎....
#اعمال.قبل.از.خواب 😴 ‼
✅حضرترسولاڪرمفرمودندهرشبپیشاز
خواب↯
¹قرآنراختمـ ڪنید
«³بارسورھتوحید»
²پبامبرانراشفیعخودگࢪدانید
«¹بار=اللھمصلعلۍمحمدوآلمحمد
وعجلفرجھم،اللھمصلعلۍجمیع
الـانبیاءوالمرسلین»
³مومنینراازخودراضۍڪنید
«¹بار=اللھماغفرللمومنینوالمومنات»
⁴یڪحجویڪعمرھبہجاآورید
«¹بار=سبحاناللہوالحمدللہولـاالہالـاالله
واللهاڪبر»
⁵اقامہهزاررڪعتنماز
«³بار=یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِہِ»
آیاحیفنیستهرشببہاینسادگۍازچنین خیر پربرکتی محروم شویم؟(:"
⊱ #اعمال_شب_رفاقت
⊱ #اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
˼ بِـسْمِ رَبِّ الحُسِینْ ˹
#اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّھ...♥️'!
#ذِکـرروزچھـٰارشَنـبِہ..👀✋🏻••
«یـٰاحَۍُیـٰاقَیـُوم'🖤🗞'»
‹اۍزِندِهوَپـٰایَـنده..'📓🔗'›
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
33.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 #مندخترایرانم!
🎥 نماهنگ «دختر ایران ۲» در آستانه ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر منتشر شد.😍
#ولادت_حضرت_معصومه
#روز_دختر
محکمترازقبل
مصممترازقبل
قشنگترازقبل
روۍسرمنگهتمیدارم
یادگاࢪِحضرتِزهرا ( :
دشمنانبدانند'!
اگرازسرهایمانڪوههاهم بسازندهرگزاجازھنمیدهیمكفرزندانمان
درتاریخبخوانند'خامنهایتنھاماند . ..
▿ #رهبرجانم
#حق_الناس یعنی👇🏻
.
حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست!
حق الناس فقط #کلاهبرداری و #اختلاس نیست!
.
گرفتن آرامش روان، پاکی چشم و قلب مردان،
گرفتن آرامش خاطر زنان و نابودی تعهد و #عشق بین همسران،
سرد شدن گرمای خانه ها و تنوع طلب کردن مردان،
افزایش بی سابقه #طلاق و...
.
همه حق الناس هایی است که به واسطه #بی_حجابی و دلبری های خیابانی بر گردنِ ماست!!!
.
و این را بدانیم و فراموش نکنیم که،
خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشار پستثوابـــــــجاریهدرپیدارد
#ترک_گناه
#تلنگرانه
#باذکرصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان دهه هشتادی....
#رهبرانه
#جوان_مومن_انقلابی✌🏻🇮🇷
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « ❊ » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ ִֶָ
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُـــکـــمآنچـهـتُـوگــویـــی...
▿ #رهبرانه
ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « ❊ » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
حُـــکـــمآنچـهـتُـوگــویـــی... ▿ #رهبرانه ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ « ❊ » ـــــ ـ ـ ـ ـ ـ
دشمن خوب بداند
هفت آسمان و اوج فلک را که رد کند
قدش نمیرسد سید علی را رصد کند
.
پایان آدمیزاد ؛
نه از دست دادن رفیق است ،
نه رفتن یار ، نه تنهایی !
هیچکدام پایان آدمی نیست .
آدمی آن هنگام تمام میشود که
خدا فراموشش کند :)❤️🩹!'
اگه یکی بهت بگه : [ اون وقتی که آیتاللهبهجت زنده بودن ، گفتن: بعد از یکی از نمازام یهلحظع یاد ِفلانی افتادم ] ، چهحالی بهت دست میده ؟
چه شوقی وجودت رو میگیره ؟
حالا اگه بفهمی خدای ِآیتاللهبهجت همیشه بهیادته ، چیکار میکنی ؟
- جلد ِچهارم مجموعهی ِطعمشیرینخدا ،
آقای ِمحسنعباسیولدی .
.