🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
احمد ارادت خاصی به ائمه اطهار داشت و دفاع از حریم اهل بیت رو وظیفه میدونست همزمان با اعزام مدافعان
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
کتاب ملاقات در ملکوت✨💔 درباره ی شهید احمد مشلب است و نویسنده این کتاب آقای مهدی گودرزی است. #شهیدان
#پایانمعرفیشھید
براےشادےروحشھیدبزرگوارصلواتےختمڪنید💔🙂
استوری سعید آقاخانی در واکنش به حادثه تروریستی چابهار
درست دوماه پیش در کنار همین عزیزان مرزبان و دریابانی در چابهار مشغول کار بودیم، اغلب بومی و بلوچ، مردانی مهربان و از جان گذشته، یک روز داخل قرارگاه دریابانی ورود ما را ممنوع کردند، گفتیم هنوز کارمان تمام نشده، گفتند ما آماده باشیم و ما را به زور بیرون کردند و خودشان ماندند، نزدیک قرارگاه کارمان را شروع کردیم که آسمان از شلیک گلوله توپ سیاه شد، دستپاچه همهچیز را جمع کردیم و از آنجا رفتیم و آنها آنجا ماندند. روحشان شاد
#حسین_دارابی
#امام_حسینم 💔
جسم من زودتر از زود رها کرد تو را ..
روح من از حرمت بازنگشتهست هنوز ..
مےگفتیہرَفیقگیربیـٰارید
ڪهباهـٰاشخۅدسـٰاز؎ڪنید
تَركگنـٰاھڪنید
دَرسبخۅنیدومبـٰاحثہڪنید(:
اگہپیداڪردید
ولشنڪنیدتـٰاشھـٰادت!🕊
#شهیدانه
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
در روایت دارد،
کسی که مؤمنی را
بی جهت اذیت بکند،
حالا زنش باشه،
بچش باشه،
رفیقش باشه،
غریبه باشد،
فرقی نمیکند،
روز قیامت توی
پیشانی اش نوشتهشده است:
این شخص مأیوس از رحمت الهیِ
و رحمت الهی شامل حال این نمیشود.
- آیت الله ناصری
13_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.44M
◘تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتـے
مستند صوتی شنود🎙
◘در بیمارستان بقیة الله تهران🙂🖤
⎙کتابش هم چاپ شده رفقا🙂🍁
توصیه میکنم حتما گوش کنید خیلی به تقویت ایمانتون کمک میکنه 🙂🍂
⛗اما قراره در این کانال هر قسمت از فایل صوتـےرو که با صدای خود فردی که تجربه کرده هست روزانه اینجا گذاشته بشه♲
⌂حتــــما حتــــما گوش کنیــــد
خیلـے تاثیر گذاره🙃🍂
قسمت¹³
◌برای گوش دادن قسمت های بعدی میتونین در کانال کمیل باشید 🍂🙂
🚫فلا دوستان ۱۳+ یا ۱۴+ به بعد گوش بدن
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
➔"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
سعدی اگه جنایات اسرائیل رو می دید،
احتمالا همچین شعری میگفت 😂🤌🏼
#فقط_فوربشه
22.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز
🎥 کلیپ حماســی از
راهــپیمایی رو جهانی قُـــدس
📍ایران-تهــران
#روز_جهانی_قدس
هدایت شده از کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
سلام بچه ها
عاقبتتون بخیر🌱!):-
باری دیگر به حول قوه ی الهی مسابقه عکس رفیق شهیدم رو داریم...😍
به این صورت که شما عکس برادر شهیدتون رو برای ادمین مسابقه ارسال میکنید و سپس کد و بنر دریافت میکنید و بنر شما در کانال قرار گرفته میشه و شما اون رو به بقیه کانال ها یا گروه ها یا مخاطبینتون فوروارد میکنید تا بازدید بخوره...🌱
به سه نفر اولی که بنرشون بیشترین بازدید بخوره هدیه های خیلی نفیس و نابی تعلق خواهد گرفت☺️
‼️و اما هدیه های زیبا و جذابمون:
نفر اول:✅
مبلغ یک میلیون وجه نقد!
نفر دوم:✅
انگشتر عقیق زیبا
نفر سوم:✅
چادر مشکی(مدل عربی)
هرکس میخواد توی مسابقه شرکت کنه به بنده یه پیام بده و عکس برادر شهیدش (رفیق شهیدش) رو ارسال کنه تا بنر رو براش بفرستم...❤️
آیدی ادمین مسابقه:
@Fadayirahbar1403
اجرتون با حضرت رقیه (س)🌻
ابتدا عضو کانال زیر بشید👇
@shahidanbabak_mostafa🕊
کدشما 128
ٻسمـِࢪَبِالنّۅرِوالذیخَلقاڶمَہـد؎....
#اعمال.قبل.از.خواب 😴 ‼
✅حضرترسولاڪرمفرمودندهرشبپیشاز
خواب↯
¹قرآنراختمـ ڪنید
«³بارسورھتوحید»
²پبامبرانراشفیعخودگࢪدانید
«¹بار=اللھمصلعلۍمحمدوآلمحمد
وعجلفرجھم،اللھمصلعلۍجمیع
الـانبیاءوالمرسلین»
³مومنینراازخودراضۍڪنید
«¹بار=اللھماغفرللمومنینوالمومنات»
⁴یڪحجویڪعمرھبہجاآورید
«¹بار=سبحاناللہوالحمدللہولـاالہالـاالله
واللهاڪبر»
⁵اقامہهزاررڪعتنماز
«³بار=یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِہِ»
آیاحیفنیستهرشببہاینسادگۍازچنین خیر پربرکتی محروم شویم؟(:"
⊱ #اعمال_شب_رفاقت
⊱ #اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
‹بِٮـــمِاللّٰھالرَّحمٰـنِْالرَّحیـٓم›
#اَلسَـلآمُعَلَیڪَیـٰآحُـسیٖنبنعَـلۍ🖐🏻!
#ذِکـرروزیڪشَنـبِہ..👀✋🏻••
«یـٰاذَالجَـلالِوَالاِڪرآم'🔗📓'»
‹اۍصـٰاحِبشُڪوهوَبُزرگـوارۍ..'🖤🗞'›
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
-دعاي روزِ بیستوششم ماهِ مبارك رمضان🌙:)! الـتماس دعــآ💙🌼^^ "@Sarbazeharamm" _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭ
-دعاي روزِ بیستوهفتم ماهِ مبارك رمضان🌙:)!
الـتماس دعــآ💙🌼^^
"@Sarbazeharamm"
_کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
خداوندا! فرموده بودی که بر بندگان، رئوف و مهربانی و بر گنهکاران، عطوف و بخشنده؛ولی من هیچگاه این حقیقت را به خوبی اکنون درنیافته بودم.
آری! من در مرداب غفلت و لجن زار دوری از تو، غوطهور بودم که ناگهان، ندای ملکوتی؛«یاعلیُّ یا عظیم، یا غفور یا رحیم»مرابه خود آورد و به کوثر زلال رمضان رهنمون شد..💞
▿ #خدا🫀
مهربانم؛
وقتی نمیدانم از هجوم دردها به کجا پناه ببرم،
وقتی کسی صدایم را نمیشنود...
ناگهان آرام میشوم..
ندایی درقلبم به من نهیب میزند،
+یَسمعونَ کَلامي🥲💓
▿ | #خدا_جانم💞|
وصـفتچہنویسـم؟!
کہمـلامتنـڪندعشــق!
حُسـینتوخیالاستکہتصویرندارد(:
هَمیـنچآدرےڪِہبرسَـرتُوسـت،،
دَرڪَربلا،حتّـۍباسَخـتگیرےهـٰاے
یَزیـد،ازسَـرزیـنَـبۜنیوفـتـٰاد
پَـساَزامـٰانـتزَهـراۜحفاظَـتڪُن...シ🤍!'
#یـٰادگارمادرمونھ
185_58463487453992.mp3
4.02M
🔺تحدیر (تندخوانی) جزء بیستو هفتم قرآن کریم
👤 استاد معتز آقایی
_التماس دعا♥️
☘️🍀🍃☘️🍀🍃
🌸پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اگر كسى در اين ماه يك آيه از قرآن تلاوت كند، ثوابش مثل كسى است كه در غير ماه رمضان يك ختم قرآن كرده است.
روزےکهمسئولیناینکشور
خداینخواستهخویِکاخنشینی
پیداکنند،فاتحهاین
انقلابرابایدبخوانیم...
🕊«#چریکی
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙💍
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
#قسمت54
بعد از کلاس در محوطهی دانشگاه چند بار روبروی هم قرار گرفتیم، ولی توجهی به من نکرد. مشخص بود که از عمد این کار را می کند. همین که می بیند من می آیم یا من هستم. خودش را مشغول صحبت با دوستهایش نشان میدهد.
پس صبح هم سر کلاس متوجهی من شده بود.
حتما توقع داشته من هم مثل دخترهای کلاس بروم جلو وبرایش مراسم خوش آمد گویی راه بیندازم. حالا که نرفتهام دلخورشده است. شایدهم چون جواب پیامش را ندادهام و بی اعتنا بودم به غرورش برخورده و الان درحال تلافی است.
اصلا چه بهتر اینطوری من هم راحت تر می توانم فراموش کنم.
چرا باید از بی محلیاش ناراحت باشم من که خودم می خواستم، اینطوری اوهم ناخواسته به نفع من کار می کند. باید ممنونش هم باشم.
با این فکرها دوباره بغضم گرفت. رفتم سرویس تا آبی به صورتم بزنم و از این فکرهابیرون بیایم.
شیر آب را که باز کردم، با خودم گفتم:
"وضو بگیرم بهتراست، آرامش بیشتری پیدامی کنم."
بعد از این که وضو گرفتم نشستم سر کلاس، هنوز بچه ها نیامده بودند. تسبیحم رادرآوردم و برای آرامش خودم و آرش شروع به صلوات فرستادن کردم.
تصمیم گرفتم من هم همین روش بی محلی را ادامه بدهم. به نظرم خوب جواب میدهد.
بعد از چند دقیقه از صدای خودش و دوست هایش متوجه شدم آمد. ولی اصلا سرم را بلند نکردم. تسبیحم را داخل کیفم انداختم و گوشیام را درآوردم و خودم را مشغول کردم تا استاد بیاید.
ولی مگراین فکر خیره دست بردار است، به انتهای کوچهی خیال که می رسد دوباره دور میزند و تکتک پنجره های خانه ی وَهم و گُمان را از نو برای دیدنش وارسی می کند تاشاید پشت یکی از آنها به انتظارنشسته باشد، بایدگوشش را محکم بپیچانم.
کلاس های بعدیم با آرش نبود ولی دور محوطه یک بار از دور دیدمش، فوری تغییر مسیر دادم تا با هم رو در رو نشویم.
بعد از دانشگاه از سوگند پرسیدم:
–می تونی بیای بریم بیرون؟
ــ آخه من هنوز یه کلاسم مونده. تازه تو خونه ام کلی کار خیاطی رو دستمه، دم عید دیگه... بعد شانهای بالا انداخت و گفت:
–ولش کن، فقط تو بگو کجابریم؟
سرم راپایین انداختم و گفتم:
–یه جایی که سبک شم.
ــ بریم تجریش؟ امام زاده صالح. تازه تو حیاطش شهدای گمنامم داره.راست کار خودته. اونقدر باهاشون نوبتی حرف بزن و دردل کن که اونا سرسام بگیرن وبگن بابا این چی میخواد، بدین بهش بره مخ ماروخورد. وزنشم بیارید پایین سبک شه بره.
لبهایم کش آمد و گفتم:
–حالا اونقدرم سبک نشم که معلق شم رو هواها.
–خوبه که...اونجوری دیگه غصه ترافیک رو نداری یه باد میزنه میری خونه...یه باد میزنه میای دانشگاه...
هر دو خندیدیم.
–یدونهای سوگند، فقط الان گرسنهام هستم.
ــ قیافهی بامزهای گرفت و گفت:
– اونم حله...میریم همونجا آش و حلیماش محشره...خب مشکل بعدی...
لبخندتلخی زدم و گفتم:
– کاش همه چی اینقدر راحت حل میشد.
لپم را کشید و گفت:
–ای خواهر، راحت تر از این حرف هاست، ما بزرگش می کنیم و سخت می گیریم.
دستم را انداختم دورشانه اش.
– حرف هات آرامش بخشه ولی یه کم رویاییه. من می خوام به مشکلم فکر نکنم ولی نمیشه.
ــ چون خودت نمی خوای.
مثلا همین چند دقیقه که با هم حرف زدیم به مشکلت فکر کردی؟
ــ خب نمیشد که...داشتم به حرف های تو گوش می دادم.
ــ خب پس فکر کن ببین چیکار کنی که نشه، فکر کنی به چیزهایی که از پا درت میاره. اصلا بیا پیش خودم یه کم خیاطی کن، کمر درد و گردن درد اصلا نمیذاره به چیزی دیگه ای فکر کنی. بعدآهی کشید.
–میدونی کلا ماها ناشکریم، انگار همش دنبال یه بهونه می گردیم بشینیم غصه بخوریم. وقتی تو اوج گرفتاریها و ناراحتیا به اونایی فکر کنیم که خیلی بدبختر از ما هستند. جز شکر دیگه حرفی نداریم بگیم.
بعد رو به من کرد.
–آخه دختر خوب عاشق شدنم مشکله؟ یادت رفته قضیهی عشق و عاشقی من رو، اون موقع خودت بهم گفتی پا رو دلم بذارم، ولی من نتونستم و الان تنهایی شد نصیبم. پس عبرت بگیر دیگه به جای بیتابی کردن.
اینقدر بدم میاد اینا که تا به مشکلی بر میخورن فوری میرن امام زاده و چند ساعت گریه میکنن. اصلا دلم واسه اون امام زاده می سوزه. بابا بیچاره افسردگی گرفت از دست شماها.
بعد صورتم را با دست هایش قاب کرد.
–بخند راحیل، برو به امام زاده بگو ممنونم گرفتارم کردی تا یادت بیوفتم. خودتم بهم صبرش رو بده. بگو خدایا من راضیم و شکر.
با دوتا دستم دستهایش را گرفتم و گفتم:
–پس بیا بریم با امام زاده، چندتا جوک بگیم دور هم بخندیم.
نمی دانم این دل لعنتی از چه جنسی ساخته شده این حرفها رانمی توانم حتی با مته و دریل درونش جای دهم. حرف حرف خودش است. ولی گاهی در اعماق ذهنم انگار صدای ضعیفی می شنوم که می گوید تو می توانی...
((نویسنده:لیلا فتحی پور🌝))
با اندکی ویرایش ✅
💙
💍💙
💙💍💙💍
💍💙💍💙💍💙
💙💍💙💍💙💍💙