«اَبی»؛ دختر مسیحی که اخبار غزه مسلمانش کرد
«اَبی» یک دختر مسیحی است که با دیدن ویدئوهای اخیر مردم فلسطین، ذهنش درگیر این سوال میشود: «این مردم چه دین و ایمان قوی دارند؟» برای پاسخ به این سوال سراغ کدام میرویم؟ کارشناسان؟ مستندات تاریخی؟ ممکن است هر کدام از اینها، پاسخهای درخوری برای این سوال داشته باشند، اما اَبی زمانی که میفهمد مردم فلسطین مسلمان هستند برای پیدا کردن جوابش، سراغ «قرآن» میرود.
«اَبی» زن جوان آمریکایی که ساکن دوبی است، اولین بار با انتشار ویدئویی گفت:«خیلی کنجکاو بودم درباره اینکه این چه ایمانی است که مردم فلسطین دارند! بنابراین روز بعد شروع به خواندن قرآن کردم و قسم میخورم که دقیقاً سوالات درون مغز من درباره اینکه در #فلسطین چه اتفاقی رخ میدهد را پاسخ داده است.
اَبی پس از آنکه مدتی خود را «دختر مسیحی که قرآن میخواند» معرفی میکرد، بالاخره طاقتش تمام شد و اعلام کرد مسلمان شده است و حالا مدتی است که بعضاً با حجاب مقابل دوربین ظاهر میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موج #اسلام آوردن غربیها با مطالعهی قرآن ادامه دارد؛
صحبتهای جالب این جوان آمریکایی رو بشنوید . .
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
-
+فاطمیه یعنی؛
پاۍ ولایت بمانیم تا شهادت
همچون حضرت مادر فاطمه زهرا 'س'
♦️آتش بس موقت در غزه اجرایی شد
🔹آتش بس ۴ روزه در غزه در چهل و نهمین روز جنگ غزه از صبح امروز اجرایی شد.
🔹سرانجام بعد از گذشت نزدیک به ۵۰ روز از جنگ علیه غزه آتش بس موقت چهار روز در غزه برقرار شد.
🔹این آتش بس قرار بود روز پنج شنبه ساعت ۱۰ به وقت محلی در غزه اجرایی شود که به دلیل آنچه مسائل فنی و لجستیک عنوان شده با یک روز تاخیر از امروز در غزه اجرایی شد.
🔹بر اساس آتشبس ۴ روزه قرار است طی آن هرگونه اقدام نظامی دو طرف در طول ایام آتشبس متوقف شود.
🔹همچنین قرار است در مقابل هر اسیر اسرائیلی، ۳ اسیر زن و کودک فلسطینی آزاد شوند.
🔹طی ۴ روز آتشبس موقت ۵۰ اسیر اسرائیلی آزاد خواهند شد.
🔹همچنین قرار است روزانه ۲۰۰ کامیون مواد غذایی و تجهیزات پزشکی برای همه مناطق در نوار غزه ارسال شود.
🔹بر اساس این توافق، روزانه ۴ کامیون سوخت و گاز مایع ( برای پخت و پز) به غزه ارسال خواهد شد.
#بدون_تو_هرگز 14
قسمت چهارم : "عشق تحصیل"
🔷 یه بار زینب، شش هفت ماهه بود، علی رفته بود بیرون، داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه😍
🔸 نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ...📚
چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم 😌
عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ...
حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش !!!
🔸حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم 😊
منم با دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم...
چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
🔸 چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ...🙄 یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ...
- می خوای بازم درس بخونی؟ ☺️
🔸 از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ؛ زینب رو چی کارش کنم؟🙄
- نگران زینب نباش، اگه بخوای کمکت می کنم.👌🏼
🔸ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ...
🔸 علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود .
🔷خودش پیگیر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد.
مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...
💢اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه!!!
📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . .
⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱