『سردِارانبـےادعــٰا』
السلام علیک یااباصالح المهدی(ع) سلام امام زمانم 🌸 کندوی باغ هستی بی تو عسل ندارد بی تو کتاب عاشق
رحمت به روح صائب شیرین سخن که گفت:
عالم پُر است از تو و خالی است جای تو ...
#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی
#رهبرانه
تو مثل باران هستی
بارانی از گل
بارانی از مهر
بارانی از لبخند
بارانی که به زندگی کویر جان بخشید.
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
سرلشکر سلامی:
حاج قاسم با میل امام خود قدم برمیداشت و آهنگ قدمهای حاج قاسم با آهنگ کلام رهبر تنظیم میشد و این موزونترین حرکت یک مرد در روی زمین بود.
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
چه کسی می گویـد
بهشت همیشه بایـد سرسبز باشد
اینجـا بهشت خاکی ست
خـاکیِ خـاکی
مثلِ چـادر مـادرمان ...
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
خندان چو بـرق رفتى
حيران چو ابـر ماندم
ديدم كه بـرنگشتى
ناچار گریـه كردم ..
|سردارقلبم❤️|
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
4_5841352610019279824.mp3
5.95M
🎼خداحافظ ای شعر شبهای روشن
🎤احسان خواجه امیری
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
ولی محبوب ترینِ شما نزد خداوند،
پرتقواترین ِ شماست
نه پر فالوورترین !
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
"قسمت ششم"🌱 «#تنهامیانداعش» خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما
"قسمت هفتم"🌱
«#تنهامیانداعش»
تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم
همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص
کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به
لکنت بیفتد :»اومده بودم حاجی رو ببینم!« حیدر قدمی به
سمتش آمد، از بلندی قد، هر دو مثل هم بودند، اما قامت
چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه
گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود! از
کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم
و وحشت زده ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف
دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :همنیجا مثِ
سگ میکُشمت!!!ضرب دستش به حدی بود که عدنان
قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه اش از ترس و
عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست
به دامان غیرت حیدر شد :»ما با شما یه عمر معامله
کردیم! حالا چرا مهمون کُشی میکنی؟؟؟« حیدر با هر دو
دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید
که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار
گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :»بی غیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟« از آتش غیرت و
غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری
دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم
:»حیدر تو رو خدا!« و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه،
بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و
استخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط
کشید :»ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!« نگاه حیدر
به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم
۲۱ دی سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن گرامی باد...
♦️کسانی که ثمرات خون شهداء و دانشمندان هسته ای رو زیر خروارها بتن دفن،،،
و عزت ملی را لگدمال کردند،،،
👈باید پاسخگوی این خسارت عظیم باشند.....
#اللهم_الرزقناتوفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#یادشهدا_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛