🌹خبر آوردند عده ای از هواداران شاه دارند با چوب و چماق به روستا نزدیک می شوند.
🌹آنها در مسیرشان به هر آبادی که رسیده اند، با کفش وارد مسجد شده و عکس امام خمینی (ره) را از دیوار کنده و پاره کرده اند.
مردم تصمیم گرفتند از روی پشت بام ها آنها را سنگ باران کنند.
🌹حسن بی هیچ خستگی دامن کوچکش را پر از سنگ می کرد و می برد بالای پشت بام.
🌹چماق دارها که وارد روستا شدند، حسن تند تند سنگ می داد دست بزرگ ترها تا آنها پرتاب کنند به طرف مهاجمان.
🌹طولی نکشید که آنها دمشان را گذاشتند روی کولشان و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
"شهید حسن نوابی"
✍راوی:مادر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹محمدعلی وصیت کرده بود: وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند.
به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج میشه.
آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند.
🌹اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم.
به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند.
حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند
و دیگه خونی ازش نریخت.
🌹به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.
"شهید محمدعلی نیکنامی"
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹ايشان مانند رودي خروشان و دريايي متلاطم در تکاپو و تلاش و حرکت بود.
🌹اساس جديت او، ايمان، عشق و علاقه به اسلام، انقلاب، امام و مردم مستضعف و مظلوم بود.
🌹وی فردي خاکي، مردمي، خوش برخورد، متواضع، خودماني، صريح اللهجه، انتقادپذير و در کار و مسئوليت جدي، قاطع، صبور و مقاوم بود. هيچ گاه به واسطه مشکلات، از زير بار مسئوليتها شانه خالي نمي کرد و سعي مي کرد با مشکلات دست و پنجه نرم کند.
🌹او عموماً به تدبير، راه حل مناسبي جهت رفع موانع پيدا مي کرد. زود از کوره در نمي رفت و کمتر ديده مي شد که عصباني شود، همواره چهره اي خندان و بشاش داشت.
🌹کارهايش را روي نظم و انضباط انجام مي داد و براي بيت المال اهميت و حساسيت خاصي قايل بود.
🌹نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد. نسبت به والدين خود احترام و محبت وافري داشت و هيچگاه جلوتر از آنها قدم برنمي داشت.
✍ روای یکی از مسئولان
"شهید سید کاظم کاظمی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Engelab
🌹 گلهی شترهایمان گم شده بود. با محمدرضا رفتیم پیدایشان کنیم همهی کوه و کمر را گشتیم، اثری از آنها نبود. هوا داشت تاریک می شد.
🌹کم کم ترس بر من غلبه کرد.
- رضا! بیا برگردیم. من ... من می ترسم.
نگاهی به صورت ترسانم انداخت و گفت: «داداش! اگه برگردی کی شترامونو پیدا کنه و اونا رو برگردونه؟ این کار خودمونه!» ولی من نمی رفت. محمدرضا این را فهمید.
🌹- تو همین جا بمون. من میرم اونارو پیدا می کنم. و رفت توی جنگلی که تاریکی شب داشت بر آن مستولی می شد.
🌹 ساعتی بعد صدای زنگ شترها ترس را از من گرفت.
محمدرضا بود و گلهی شترهای گمشده.
"شهید محمدرضا جعفری بروانلو"
✍راوی برادر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹ای برادران عزیزم، پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید و تمامی فرامین امام را به جان دل پذیرا باشید که زمان حسین است و ایام عاشورا. ای خواهران عزیزم،حجاب و عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خود قرار دهید و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید.
"شهید امرالله نریمانی "
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
⭐️🌙
شادی روح شهدا والا مقام
" شهید سید کاظم کاظمی"
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مراسم تشییع شهید خادم الرقیه کربلایی پاسدار«محمد اسلامی»،که سحرگاه امروز چهارشنبه ۲ شهریور در ماموریتی به فیض عظیم شهادت نائل آمد به همراه همرزمش شهید«محمد سجادی زاده» فردا پنجشنبه سوم شهریورماه در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) برگزار
می شود.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
#نهجالبلاغه
امام علی علیه السلام:
🌹الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ
حكمت گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد.
📚نهجالباغه :حکمت ۸۰
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹از بازار برگشته بودیم و داشتیم با ذوق و شوق لباس هایی را که برای محمد حسین خریده بودیم، به تنش پرو می کردیم. گشاد بود و به تنش زار می زد.
🌹 از تماشای صورت گرد و کوچولویش توی آن لباس های گل و گشاد خنده مان گرفته بود. بالاخره یکی اندازه درآمد. سورمه ای بود با گل های قرمزی روی سینه.
🌹ناگهان مریم یک دستش را با دست دیگر محکم گرفت و ناله کرد.
- آخ دستم! آخ! ... آخ! دستمو بگیر! خیلی درد می کنه! با پریشانی دستش را گرفتم و شروع کردم به ماساژ دادن آن.
ناله ی مریم دوباره بلند شد.
🌹- حسين! ... مطمئنم که دست حسین طوری شده... نکنه جن توی دستش منفجر شده... آخ! خدا! دستم... ماتم برد.
🌹همه ی فامیل می گفتند مریم و حسین یک روحاند در دو بدن. ولی من باور نمی کردم.
🌹در بیم و امید به سر می بردیم که مادر آمد. شکمان داشت به یقین تبدیل می شد. او آمده بود بگوید حسین در جین آموزش نارنجک در دستش منفجر شده و مریم و پسر کوچولویش - محمد حسين - را تنها گذاشته است.
"شهید حسین زینلی"
✍راوی: خواهر همسر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
مادرشهید پاشاپور به"فرمانده شهید" میگوید: هماهنگ کن فرزندم بیاید ایران
فرمانده میپرسد: فرزند شما چه کاره است؟
او میگوید:در سوریه لباس میدهد دستِ رزمنده ها
فرمانده پاسخ میدهد: اصغر نباشد چه کسی لباس بدهددستِ رزمنده ها؟
تا روزِ شهادت کسی نمیدانست نصفِ محورهای سوریه دستِ اصغر است
#شهید_اصغر_پاشاپور
✍اقای تحلیلگر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab