eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
60 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹 بعضي اوقات درباره رفتن به جبهه با بنده صحبت مي کرد مي گفت : مادر من ارزوي شهادت دارم و مي خواهم تا گناهانم زيادنشده شهيد شوم زيرا پايان زندگي مرگ است چه بهتر که با افتخار شهيد شوم . دانش آموز شهید " سهیل ادیبی " @Sedaye_Enghelab
🌹یاد بدن‌هایی که بی سر بین دشت است یا در دل اروند رفته بر نگشته است ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام "شهید سید رسول اشرف" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام على علیه السلام : حُسنُ الظَّنِّ یُخَفِّفُ الهَمَّ، و یُنجِی مِن تَقَلُّدِ الإثمِ . خوش بینى، اندوه را مى کاهد و از افتادن در بند گناه مى رهاند . 📚میزان الحکمه، ج ۶ ،ص ۵۶۸ @Sedaye_Enghelab
🌹راز سه شنبه های زیبا تا شهادت فاش نشد شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال ۶۳ به گردان ما آمد و بعد از صحبت‌هایی که بین‌مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده‌‌ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می‌کنم، باید بی سیم‌چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می‌خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می‌کرد؛ بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی‌کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه‌شنبه‌ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. 🌹مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط می‌گذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌روی؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از این جا می‌رم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم. با تعجب نگاهش می‌کردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را می‌رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می‌گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می‌کردم. می‌گفت: یک بار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم. "شهید محمدرضا تورجی زاده" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 برادران نگذارید وجود بیگانگان و یا فرهنگ آنها به میهن اسلامیمان سرایت کند زیرا فرهنگ آنها از اساس با اسلام مخالف است. " شهید مسلم آشتاب "🌷 @Sedaye_Enghelab
‏شهیده فاطمه اسدی، پس از اسارت همسرش توسط تروریست‌های دموکرات کردستان، برای آزادی او همه اموال خانواده را فروخت و به دل دشمن رفت تا بهای آزادی شوهر را فراهم کند؛ اما مصطفی هجری که امروز دبیرکل این حزب مدعی خلق کرد است، این ‎ را بعد از یک ماه شکنجه تیرباران کرد ‏پسر شیرخواره این شهیده بزرگوار، پس از شهادت مظلومانه مادر و اسارت پدر به دلیل بی سرپرستی و عدم رسیدگی فوت کرد. شهید شاه محمد محمودی، همسر آزاده‌ی این شهیده نیز، ۳۷ سال بعد در قامت شهید مدافع سلامت به همسر شهیدش پیوست... ✍ سید پویان حسین پور @Sedaye_Enghelab
‏آمدن و رفتنت در پاییز بود ولی رشد و بالندگی بهار را آوردی.اقتدار موشکیمان که خواب صهیونیستها را آشفته کرده مدیون تو هستیم. تهرانی مقدم در زهد و پارسایی در دفاع از آرمانهای انقلاب و در ولایت پذیری مقدم بودی کسی تا شهادت نامت رانشنیده بود چرا که در گمنامی هم مقدم بودی،تو از تبار مردان بی ادعا بودی ✍م.قنواتی @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*رفاقت به سبک شهدا* *رفاقت‌های زمان دفاع مقدس* *(روایتی از سردار سلیمانی در مورد سرداران شهید گردان ۴۱۱ لشکر ثارالله)* *رفاقت‌های زمان جنگ عجیب بود؛ یک فرمانده گردان به نام «ماشاءالله رشیدی» داشتیم، او شب عملیات «کربلای 5» می‌خواست وارد عملیات شود؛ دم خط ، به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. رشیدی فرمانده گروهانی به نام مسعود زکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی می‌گفت: من و زکی‌زاده باهم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید، دیشب زکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: «ماشاءالله مرا دم در بهشت نگه داشتی چرا نمی‌آیی؟!» وقتی رشیدی این موضوع را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه داشتم اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد.* @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹خیلی درس می خواند، هلاک می کرد خودش را. هربار که بهش می گفتم: بسه دیگه. چرا این قدر خودت رو اذیت می کنی؟ 🌹 می گفت: اذیتی نیست. اولا خیلی هم کیف میده، ثانیا وظیفمونه. باید این قدر درس بخونیم که هیچ کس نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند. "شهید محمدعلی رهنمون" @Sedaye_Enghelab