رزمندگان سپاه اسلام، صبح روز ۲۸ خردادماه سال ۱۳۶۱ در میدان صبحگاه پادگان زبدانی سوریه منتظر نشسته بودند تا از زبان فرمانده خود کسب تکلیف کنند. متوسلیان پشت میکروفن قرار گرفت و آخرین سخنرانی رسمی خود را برای قوای محمد رسول الله(ص) ایراد کرد:
« هر شهرى که توسط اسرائیلىها محاصره شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط مىکشانیم. روزى اسرائیل چنان بترسد و در فکر باشد
که مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید.»
کمتر از ۲۰ روز بعد در ۱۴ تیرماه حاج احمد متوسلیان به همراه سه تن دیگر به نامهای سید محسن موسوی، تقی رستگارمقدم و کاظم اخوان توسط فالانژهای لبنانی در حوالی بیروت ربوده شدند.
"حاج احمد متوسلیان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹در روز ۱۶ آذر ۳۲ ، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا از ایران و نیز از سرگیری روابط ایران با انگلستان، تجمعی داشتند که در آن میان سه دانشجو به نام های
۱- مصطفی بزرگنیا
۲- احمد قندچی
۳- مهدی شریعت رضوی
به دست نیروهای امنیتی شهید شدند
#روزدانشجو بر سربازان علم و دانش مبارک باد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🔸تاریخ ولادت: ۱۳۷۰
🔸محل ولادت: هریس_آذربایجان شرقی
🔸تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲۸
🔸محل شهادت: حلب_سوریه
✍فرازی از وصیت_نامه
اينجانب، بنده گناهكار درگاه خداوند از شما امت شهيد پرور تقاضا دارم كه مطيع محض ولايت حضرت امام خامنه ای(مد ظله) نه در حرف، بلكه در عمل، اينگونه نباشيد كه به خاطر حرف اين و آن و و عده ای منحرف، حرف ولی بر زمين بماند يا اگر حرف ولی را مخالف با ميل شخصی ديديم، به آن عمل نكنيم.
حال كه دست بنده از دنيا كوتاه است و زمان ظهور حضرت وليعصر(عج) را نديديم، اگر ايشان را ديديد و زمان ظهور را درك كرديد، سلام بنده را به ايشان برسانيد، در پايان از همه بستگان، دوستان، همسفران و كسانی كه با آنها معاشرت داشتم، طلب حلاليت دارم.
"شهـید محمدرضا فخیمی"🌷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹بعد از جنگ علی با برادرش مغازه کابینت سازی زدند. کار و بارشان خوب بود. در آمد خوبی هم داشت ، بی درد سر. اما ول کرد و رفت منطقه. زن و بچه را هم با خودش برد. با حقوق ناچیز. توی آن گرما بدون هیچ امکاناتی. آن هم با ان بچه مریض.
بهش گفتم: چرا با این وضعیت جسمی و بچه مریض آمدی تفحص؟
🌹گفت: یک وقتی به دستور فرمانده مجبور بودم عقب نشینی کنم و رفقایم را جا بگذارم. اما الان دست خودم است. می خواهم همسنگرهایم را به خانواده های شان برسانم.
"شهید علی محمودوند"
✍کتاب یادگاران
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 تو که مسافر اوجی در آسمان هستی
منی که روی زمینم، غمین و نالانم
تویی که فصل بهاری،تویی که بارانی
منی که خاکِ سیاهم،گدای بارانم
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" شهید سید محسن طاهری "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
امیرالمؤمنین علی عليه السلام:
لاتَصفُو الخُلَّةُ مَعَ غَيرِ أديبٍ
دوستى، جز با شخص با ادب، خالص نمى شود
📚غررالحكم حدیث ۱۰۵۹۹
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹شبها تا دیر وقت، زیر نور چراغ فانوس مشغول خواندن و نوشتن بود. می گفت: می خواهم زود خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا روضه خوان امام حسین (علیه السلام) شوم. محرم که می شد مردم را جمع می کرد و برایشان روضه می خواند.
🌹وقتی شهید شد، ۱۸ روز روی ارتفاعات کردستان مانده بود و ۲۸ روز بعد از شهادت آوردندش برای تشییع. بدن سالم سالم بود و بوی عطر می داد.
نُه سال بعد از شهادتش هم، وقتی شدت باران قبرش را خراب کرده بود، سنگ لحد را که برداشتیم، جنازه سالم بود. خواستند بیاورندش بیرون دست هایشان خونی شد.
"شهید عبدالنبی یحیایی"
✍کتاب خط عاشقی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
حاج یدالله به مسایل عبادی مانند نماز ,روزه ,خمس , زکات زیاد اهمییت میداد.بر نمازشب ونماز اول وقت خیلی تاکید داشت.
برخوردش بااهل خانه خیلی خوب بود واگر یکی از بچه ها مریض میشد,تا وقتی سلامت کامل خود رابدست نمی اورد,ایشان ارام نمیگرفت.
وقتی به ایشان میگفتم بیا خانه راتعمیرکن,میگفت:ما نباید خانه ای بهتراز خانه ی امام داشته باشیم.
همیشه ساده زندگی میکرد وان رابرهمه چیز مقدم میدانست.
به خورد وخوراک خود اهمییت نمیداد واز وصیتهایش این بود که همیشه پرچم سبزی بر سردر خانه اش برافراشته باشد.
راوی همسر شهید
" شهید یدالله افزا"🌷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹شغل آقا مهدی جمع کردن ضایعات و نان خشک و پلاستیک و این طور چیزها بود. همیشه کلیه درد داشت. محکم می بستشان. ضایعات را از دوره گردها می خرید و عمده ای می فروخت. اصلا بابت کارش حجالت نمی کشید. می گفت: نان حلال در آوردن که خجالت ندارد.
🌹یک شب دعوت شده بودیم تالار طلاییه برای عروسی. خیلی مرتب و شیک سوار نیسان شدیم و حرکت کردیم. توی راه چشم آقا مهدی به مقداری بطری نوشابه خالی افتاد که له شده وسط خیابان افتاده بود. سریع ترمز کرد و دنده عقب گرفت و می خواست با آن لباس ها پیاده شود برای برداشتن شان و پیاده هم شد. می گفت: مگه میشه از اینا گذشت.
هر چه اصرار کردم که لباس هات کثیف می شود، زیر بار نرفت. می گفت: شماها نمی دونید اینا همش پوله.
گفتم: اگه پشت ماشین ضایعات باشه تالار راهمون نمیدن. می خندید و می گفت: ناراحت نباش. میریم ضایعات تالار هم جمع می کنیم.
"شهید مهدی قاضی خانی"
✍کتاب بابا مهدی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹کاظم همیشه امید و انگیزه می داد. ماه رمضان بود و می خواستیم برای دیدار خانواده هامان راهی تهران شویم. آن روز می خواستم غذای خوبی تحویل کاظم دهم. دستور کباب بشقابی را از خواهرم اعظم شنیده بودم. طبق همان دستور، پختم. وقتی نگاه کردم، وار رفته بود، با دیدن این صحنه من هم وا رفتم و شروع کردم به گریه کردن. آن قدر حال خراب بودم که آمدن کاظم را متوجه نشدم.
وقتی فهمید برای چه ناراحتم، خنده اش گرفته بود. مرا برد حیاط. نشستیم. زل زد توی صورتم و اشکم را پاک کرد.
🌹خانم به این کدبانویی! هر وقت می آیم چای و میوه اش به راه است. غذایش آماده و خانه تر و تمیز… .
کلی دل داری ام داد و آرامم کرد.
اگر تو از غذاهای پادگان ما خبر داشتی که فقط می خوریم تا زخم معده نگیریم، آن وقت قدر غذاهای خودت را می فهمیدی.
دوباره می خواستم بروم آشپزخانه، نمی گذاشت.
🌹به شوخی گفت: نوکرتم! تو فقط بنشین. الان می روی می بینی کته ات هم خمیر شده، باز هم بالای جنازه اش گریه می کنی.
وقتی رفتم سر غذا با کمال ناباوری دیدم کباب ها به هم چسبیده اند و صدای خنده ام بلند شد.
"شهید کاظم نجفی رستگار"
✍نیمه پنهان ماه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
فرازی از وصیت نامه شهید :
امیدوارم در جهاد علیه کفار جهانی به فیض شهادت برسم تا شاید ایثار قطرات خون ناقابلم خدمتی به اسلام باشد و تا انشاءالله ابر جنایتکاران با ایثار های حماسه آفرینان لشکر اسلام و مجاهدت های آن ها نابود شوند.
" شهید رمضانعلی سقر جوقی فراهانی "
✍🏻 کتاب آیینه حماسه صفحه ۱۰۵
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab