eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
42 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امام على علیه السلام : لا تَتَکَلَّمَنَّ إذا لَم تَجِد لِلکَلامِ مَوقِعا .  وقتى براى گفتار، زمان مناسبى نمى بینى، سخن مگو . 📚میزان الحکمه، ج ۳، ص۳۵۸ @Sedaye_Enghelab
🌹سید حمید از بچگی این گونه بود که اگر چیزی را می خواست، آن قدر تلاش و پا فشاری می کرد که به خواسته اش برسد. اگر تصمیم می گرفت حتما عملی اش می کرد. کنار یکی از میدان های شهر دیدمش. به او گفتم: تو نمی خواهی آدم شوی؟ گفت: چه طوری آدم بشوم؟ گفتم: فردا صبح قبل از هشت صبح بیا جلوی هلال احمر. می خواهیم برویم جبهه. 🌹ساعت حرکت هفت صبح بود. ساعت را کمی عقب تر گفتم که نرسد. ساعت چهار صبح بود که دیدمش. برای اینکه از سفر باز نماند، از سر شب جلوی هلال احمر، منتظر نشسته بود. "شهید سیدحمید میرافضلی" ✍پا برهنه در وادی مقدس @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 💢حاج قاسم دارد شما را از آن بالا تماشا می‌کند... ♦️مراقب باشید در این ثانیه‌های سرنوشت ساز شرمنده خون او نشوید! ✍️ میثم مطیعی @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹مهدی در شناسائی ها سنگ تمام می گذاشت.  با یک موتور تریل تا عمق پنجاه کیلومتری نیروهای دشمن نفوذ می‌کرد.  می‌گفت: نزدیکی ارتفاعات کمر سرخ و کی شکن  که می رسیدم، موتور را خاموش می کردم تا عراقی ها متوجه نشوند.  دو سه کیلومتر که از آنها دور می‌شدم،  دوباره روشنش می کردم.  خیلی جاها داخل گودال ها و شیار ها می ماندم و وضعیت عراقی ها را مشاهده می‌کردم. 🌹شناسایی هایش  در عملیات فتح المبین راهکارهای پیش پای حسن باقری  گذاشت و گره عملیات را باز کرد. "شهید مهدی زین الدین" ✍کتاب شهید مهدی زین الدین @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊🌹🕊 به حاج قاسم گفتیم از ما عکس بگیر.. "روایتی از صمیمیت ولبخند شهید سلیمانی ونیروهایش" @Sedaye_Enghelab
🌹مرتضی از همان کودکی به مکتب و درس و مدرسه نگاه دیگری داشت. یکی از نیمه شب های تیرماه بود. هوا هم صاف و مهتابی. از خواب که بیدار شدم مرتضی را ندیدم. فکر کردم دستشویی است؛ اما آنجا هم نبود. همه جا را گشتم. اول صبح در زدند. یکی از اهالی در حالی که مرتضی را بغل کرده بود، گفت: بچه ‌تان پشت در مکتب‌خانه چمباتمه زده بود. 🌹مرتضی می گفت: بیدار شدم دیدم هوا روشن است فکر کردم صبح شده و باید برم مکتب خانه. "شهید مرتضی مطهری" ✍کتاب مرتضی مطهری @Sedaye_Enghelab
🌹 ای شقایق‌ها! ایثار از آن شماست که دنیا را گوشه‌ای افکندید و با پرواز عاشقانه خود، بر روز‌های ما نسیم بهشت پاشیدید. ⭐️🌙 شادی روح شهید والا مقام " شهید عبدالکریم پرهیزگار " فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم امام حسین علیه السلام : مَن أحَبَّکَ نَهاکَ ، ومَن أبغَضَکَ أغراکَ هر کس دوستت دارد ، تو را [از کار زشت ]باز مى دارد و هر کس دشمنت دارد ،  تو را [به آن] بر مى انگیزد 📚بحار الأنوار، ج ۷۸ ص ۱۲۸ @Sedaye_Enghelab
🌹عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود. می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم. 🌹جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات کربلای پنج داخل آب شهید شد. بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم. طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد. با همان لبخند روی لبش. "شهید عیسی حیدری" ✍کتاب عیسای حیدری  @Sedaye_Enghelab
🕊🌹🕊🌹🕊 محمدحسین بدون اینکه کسی ناراحت بشه، شوخیای قشنگی میکرد ی بار که توسنگر نشسته بودیم با خنده گفت: « علی آقا ! یوقت از دست ما ناراحت نشی، تقصیر خودم نیست که گاهی ی حرفی می‌پرونم، اینا همه اش اثرات اون خونهاییست که تو بیمارستان به من زدند، هیچ معلوم نیست که خون چه کسایی به من تزریق شده» "شهید محمدحسین یوسف الهی" ✍حسین پسر غلام حسین @Sedaye_Enghelab
🌹علی طلبه بود و بی سیم چی من. در منطقه عملیاتی کربلای چهار پشت موانع گیر افتاده بودیم. یک عراقی در پنج متری ما مستقر شده بود و به سمت ما با تیر بار گشوده بود. حدود ۱۰۰ تیر به سمت من انداخت به طوری که تمام سیم های سیم خاردار قطع شد. خشاب اسلحه ام هم کنده شده بود و تیر اندازی نمی کرد. اشهد خودم را خواندم. در عجب بودم چطور از آن همه تیر یکی هم به ما نمی خورد. به سمت راست خودم نگاه کردم.  🌹شیخ علی دست به آسمان برده بود و خاضعانه دعا می کرد. عراقی هم از ما بیشتر متعجب بود. در آخر یک نارنجک انداخت جلوی شیخ علی. نارنجک منفجر شد؛ اما علی هم چنان دست به دعا بود و هیچ زخمی هم برنداشت. عراقی به ناچار اسلحه اش را انداخت و جیغ زنان فرار می کرد و ۳۰ نفر دیگر هم همراهش فرار کردند. 🌹در عرض پنج دقیقه خط ۷۰۰ متری را تصرف کردیم. اینجا اسلحه نبود که کارایی داشت، اسلحه دعا کار کمک کارمان بود. "شهید علی زنگی آبادی" ✍کتاب رندان جرعه نوش @Sedaye_Enghelab