eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
45 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از دوران نوجوانی در مسجد و اقامه نماز به جماعت بسيار مقيد بود به نماز اول وقت بسيار اهميت می داد هيچ گاه نماز شبش ترک نشد و دائم الذکر بود به طوری که در شب هنگام خواب هم لبانش در حال ذکر گفتن بود. از دروغ ، غيبت ، تهمت ، سخن چيني بيزار بود و از اين نظر در بين قوم و خويش و دوستان الگو بود . با عجيب مأنوس بود. "شهید حبیب روزی طلب" @Sedaye_Enghelab
🌷حضور داوطلبانه در نیروی قدس سپاه که یکی از پر مخاطره ترین رده هاست عمق اعتقاد و ارادت خود رابه آرمانهای انقلاب نشان داد ودریکی ازتخصصی ترین و موثرترین فعالیتها اشتغال داشت.. شهیدعلی طی ده سالی که در این نیرو مشغول خدمت به اسلام و انقلاب بود هر چه در توان داشت درطبق اخلاص می گذاشت تا بتواند فرد مفیدی برای نظام اسلامی باشد.در این دوران شهید علی نه تنها از آموخته های دانشگاهی خود استفاده میکرد بلکه در هر زمینه ای که فکر میکرد برای ادامه وتحقق اهداف خود نیاز است وارد میشدو علم آن را می آموخت .آنچه ازاو وخدماتش در این نیرو درذهن همکارانش باقیمانده روی باز،شوخ طبعی،سختکوشی و پرکاری ایشان است . ✍راوی دوست شهید "شهید مدافع حرم علی یزدانی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسیار مهربان و شوخ‌طبع بود و تا جایی که در توان داشت به دیگران کمک می‌کرد. هادی،  زمانی که در منزل بود کارهای خانه را انجام می‌داد و به جای اینکه کمک من باشد من به او کمک می‌کردم، هم آشپزی هم نظافت، همه کارها را خیلی خوب انجام می‌داد. اگر آقا هادی نبود من نمی‌توانستم کاری کنم، کمکم می‌داد تا من درس بخوانم. ✍راوی همسر شهید "شهیدمدافع حرم هادی جعفری" @Sedaye_Enghelab
🌷خون تو را دیدم که می‌ریخت، چون خون عاشورا برادر خون تو فریاد سحر بود، وای از سکوت ما، برادر بیدار کن ما خفتگان را ،بیدار کن ما را برادر بازآ که بی تو شهر مجروح جان می‌دهد، بازآ برادر ✨🌙 شادی روح شهید اقلیت البرز والا مقام "علی خلیلی" فاتحه و صلواتی هدیه کنیم. عاقبت‌همتون‌ختم‌بخیروشهادت‌ان‌شاء‌الله @Sedaye_Enghelab
🕊 🌷 بســــــــــم رب الشــهــــداء 🌷 🕊 (( زیارتنامه شهدا )) بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ⚘️اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🤲 🪻 📧 @Sedaye_Enghelab
امیرالمؤمنین علی علیه السلام 💠احذروا عبادلله الموت و قربه! و أعدّوا له عُدّته... و أنتم طُرداء الموت، أن أقمم له أخذكم، و أن فررتم منه أدرككم، و هو ألزم لكم من ظلكم. الموت معقود بنواصيكم؛ و الدنيا تطوى من خلفكم. اى بندگان خدا! از مرگ و زود فرارسيدنش بترسيد و زاد و توشه راه را فراهم سازيد... و شما رانده شدگان مرگيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر بگريزيد به شما مى رسد، مرگ از سايه شما به شما نزدیک تر است و در پيشانى شما مهر مرگ زده شده و دنيا طومار عمرتان را در مى نوردد. 📖 نامه ۲۷ 🪻 📧 @Sedaye_Enghelab
🌷روزها از پی هم می‌گذشت و به بهار نزدیک می‌شدیم. نوروز آن سال حال و هوایی دیگر داشت؛ چون اولین عید پس از پیروزی انقلاب بود. ظرف سبزه‌های ماش و عدس را که تازه جوانه‌زده بودند، روی تاقچه پنجره، زیر نور آفتاب گذاشتم. 🌷داوود به خانه‌مان آمد؛ بعد احوال‌پرسی، چشمش به سبزه‌ها افتاد، باکمی تأمل گفت: -«وقتی آدمای زیادی هستند که نمی‌تونن همين ماش و عدس رو بخورن، به نظرت این سبزه گذاشتن شما درسته؟» 🌷با این حرف به فکر فرورفتم که شاید راست می‌گوید؛ او ادامه داد: - «از خانم مومنی مثل شما این اسراف ها بعيده...» صورتم سرخ شد، نمی‌دانم چرا آن لحظه احساس شرمندگی می‌کردم! "شهيد داوود شوشتری رضوانی" 🪻 📧 @Sedaye_Enghelab
🌷همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم. وقتی تربت امام حسین علیه السلام را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد. 🌷همانجا گفتم: می‌خواستی در آخرین لحظه، "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟ همه اینها را می‌دانم. من با تو زندگی می‌کنم مصطفی. "شهید مصطفی صدر زاده" ✍راوی همسر شهید @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا