🌹اکبر نسبت به ازدواج جوانان آماده ازدواج مجرد خیلی اهتمام داشت.
بعضی مواقع به شوخی می گفت: من چهل تا داماد دارم. چون واسطه ازدواج چهل نفر شده بود. با خانمش صندوق خیریه ازدواج تشکیل داده بودند تا ازدواج های آسان را ترویج کنند.
🌹یک روز بهش گفتم: حاجی! بهتر نیست اسم دفتر محل کارمان را به “سر دفتر عقد و ازدواج” تغییر بدهیم. خیلی کم اتفاق می افتاد که د ردفتر مان عقد ازدواج بچه های سپاه برگزار نشود. یک بار که آقای ناطق نوری وزیر کشور وقت به دفتر مان آمد ، سه خطبه عقد برگزار شد.
"شهید اکبر خرد پیشه شیرازی"
✍کتاب امیر دریا دل
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹سینهها با سوختن، ارزندهتر خواهند شد
شمعها در عمق شب، تابندهتر خواهند شد
امتیاز ماست مُردن! میکُشند و غافلاند
دم به دم با مرگِ ما بازندهتر خواهند شد
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" شهید توحید ملک زاده "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
امام على عليه السلام :
أصلُ الصَّبرِ حُسنُ اليَقينِ بِاللّهِ .
ريشه صبر ، داشتن يقين راستين به خداست
📚غرر الحكم، حدیث ۳۰۸۴
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹یکی از زیباترین عکس های دفاع مقدس معروف به عکس شش برادری
چرا که در عکس سه برادر بزرگتر ایستاده و سه برادر کوچکتر زیر پای برادر بزرگتر نشسته و از همه جالبتر اینکه پنج نفر به درجه رفیع شهادت و یک نفر به درجع جانبازی مفتخر گردیدند.
از سمت راست ایستاده شهید میرزا حسین رضایی و نشسته برادرش جانباز شهید بهمن رضایی. وسط ایستاده رزمنده و جانباز یونس نجفی فرد و نشسته برادرش شهید الیاس نجفی فرد. سمت چپ ایستاده شهید احمد شاهمرادی و نشسته، برادرش شهید حمید شاهمرادی.
🌹مدیون شهداییم.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊🌹🕊
مداحی و سینه زنی شهدای مدافع حرم با مداحی شهید حامد بافنده
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹میرزا کم کم محیط کارگاه خیاطی پیکر یهودی را هم عوض کرده بود.
مخالفت های میرزا با ترانه های رادیو و صحبت هایش با دوستانش متقاعدشان کرده بود که رادیو کمتر روشن باشد.
خیلی از کارگرها هم با میرزا هم نوا شده بودند و نماز ظهر را می رفتند مسجد فخر آباد که نزدیکی کارگاه بود.
🌹عکس های هنرپیشه های روی دیوار هم جایش را به آیه ای از قرآن داده بود که «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تا خودشان نخواهند تغییر نمی دهد».
پیکر یهودی خیلی عصبانی بود. چاقو می زدیش خونش نمی آمد. شروع کرد به داد و بیداد که اینجا مگر مسجد است؟
🌹میرزا گفت: ولی ما همه مسلمانیم. چطور تا دیروز که عکس هنر پیشه ها روی دیوار بود، نمی گفتی اینجا سینماست.
"شهید محمد بروجردی"
✍کتاب غریب غرب
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹یک شب دختر فراری را گرفته بودیم. حاج اکبر وقتی سادگی و خامی دختر را دید. او را تحویل همسرش داد و گفت: تا من پدرش را پیدا کنم ازش خوب مراقبت کن. می ترسم بفرستیم زندان آلوه شود و کارهایی را هم که بلد نیست یاد بگیرد. پس از چند روز پدرش را پیدا کرد و تحویلش داد.
🌹بعد از چند وقت اطلاع پیدا کردیم منزل حاجی عروسی است. دیدیم با وساطت او همان دختر به عقد یکی از رزمندگان سپاهی در آمده است. آن برادر بعدها به شهادت رسید و دو فرزند ازش باقی ماند.
"شهید اکبر خرد پیشه شیرازی"
✍کتاب امیر دریا دل
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹
ماه رمضان توی تابستان بود. علی فعالیت خیلی زیادی توی بسیج داشت.
همه وقت اذان میشد ، شروع به خوردن افطار می کردند. ولی علی میگفت : اول نماز بعدا غذا.
آن هم چه نمازی. با آرامش تمام. هیچ وقت قنوت علی رو یادم نمیره همیشه موقع قنوت کردن گردنش رو کج میکرد و با حالتی گدایی از خدا حاجت می خواست.
✍🏻 برگرفته از کتاب علی بیخیال
" شهید علی حیدری "
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" شهید حسن محبوبی "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
امام على عليه السلام :
دَوامُ العِبادَةِ بُرهانُ الظَّفَرِ بالسَّعادَةِ .
دوام عبادت ، دليل دست يافتن به خوشبختى است .
📚ميزان الحكمه ج ۵ ، ص ۳۰۳
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹شهید مهدی طیاری مرخصی هم که می آمد برای ما نبود. همیشه به نیروهایش سر می زد و مثلا اگر یکی شان می خواست خانه ای بسازد، خودش را به آب و آتش می زد، تا برایش مصالح و سایر وسایل مورد نیاز را فراهم کند.
همیشه به خانواده شهدا سر می زد و به کارهای شان رسیدگی می کرد.
🌹همسر شهیدی برایم نقل کرد که روزی شهید طیاری به منزل ما آمد و دو فرزندم را روی پایش گذاشت. روی سرشان دست می کشید و گریه می کرد. می گفت: هر کاری دارید، به من بگویید تا انجام دهم.
بعد از شهادت مهدی هم، سر مزارش نشسته بودم و در حال خودم بود. همسر یکی از شهدای جیرفت آمد سر قبر شهید و شروع کرد به گریه کردن. طوری گریه می کرد که گویی برادرش باشد.
به من گفت: شما برای شهید طیاری گریه نکن؛ بگذار من گریه کنم.
گفتم: چطور؟
🌹گفت: شهید هر وقت که از جبهه به مرخصی می آمد به خانه ما سر می زد و حال بچه ها را می پرسید و مبلغی پول هم می آورد.
"شهید مهدی طیاری"
✍کتاب در کنار دریا
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹در دوران بارداری و شیر دهی، جلال تأکید فراوانی بر دائم الوضو بودن و تلاوت قرآنم می کرد.
فائزه را بغل می کرد و مقابل عکس امام قرار می گرفت. عکس را نشانش می داد و می گفت: ای خودت فدای امام، بابا فدای امام شود.
🌹می خواست از همان ابتدا کودکش با عشق امام (رحمة الله علیه) بزرگ شود.
"شهید جلال افشار"
✍کتاب جلوه جلال
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹خط قرمز حمید گناه بود. با حمید نیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسی مان گناه نباشد، سه روز روزه بگیریم.
در شکل مراسم هم خیلی همراهی می کرد. تمام سعی اش این بود که از مراسم راضی باشم. همیشه می گفت اگر این را دوست نداری بگو عوضش کنیم.
🌹تنهاترین اصرارش این بود که عروسی بدون گناه باشد. برای غذا کوبیده به همراه سالاد سفارش داده بودیم. حساس بود که غذا به اندازه؛ اما بدون اسراف باشد.
مراسم خیلی خوب برگزار شد. هم راضی بودیم و هم ساده بود و هم بدون گناه و دلخوری.
"شهید حمید سیاهکالی مرادی"
✍کتاب یادت باشد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🕊🌹🕊🌹
#استورے
بـه جوانان بگـویید چشـم شهـیدان به شماست بـرخـیزیـد خـود و اسـلام را دریـابید
شهید محمد ابراهیم همت
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹حسن روی رضایت پدر و ماردش خیلی تأکید داشت. وقتی داشت مغازه نانوایی اش را می ساخت، وزارت اطلاعات می خواستند جذبش کنند.
با توجه به ۴۰۰ ساعت آموزش حفاظت اطلاعاتش، نیروی خبره به حساب می آمد. گزینش هم رفت و قبول شد.
پدرم راضی نبود. می گفت: تو با روحیه بسیجی، شاید آنجا کم بیاوری. آمدند پیش پدرم رضایت بگیرند. گفت: اگر خودش بخواهد، بیاید؛ ولی من راضی نییستم.
🌹به احترام پدرش پا روی خواسته قلبی اش گذشت و نرفت.
"شهید حسن قاسمی دانا"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 آتش افتاده باز در سخنم
آه در حال شعله ور شدنم
نیمه آذر است و میسوزم
در غم توست بال و پر زدنم
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" شهید احمد کشوری "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
امام سجاد عليه السلام:
إنّ الكريمَ يَبتَهِجُ بفَضلِهِ ،و اللَّئيمَ يَفتَخِرُ بمُلكِهِ
انسان بزرگوار به بخشش خود مى بالد، و انسان پست به دارايى خويش مى نازد
📚ميزان الحكمه ج ۱۰ ، ص ۹۴
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹واسطه ازدواج که استاد مشترک شان بود، در معرفی جلال به خانواده عروس گفت: او از مال دنیا چیزی ندارد، اما در آخرت خیلی چیزها دارد.
مراسم ساده شان در روزنامه جمهوری اسلامی منعکس شد. مهریه مورد تقاضای عروس مهریه حضرت زهرا (س) بود، اما داماد، مهریه بیشتر را پشنهاد کرد. تمام مهریه در قالب یک فقره چک، فی المجلس دریافت شد. عروس خانم، همه مهریه را به فرمانده سپاه پاسداران انقلاب ، جهت مخارج پاسداران اهدا کرد.
🌹خرید ازدواج آنها عبارت بود از یک حلقه، قرآن، نهج البلاغه، یک دوره تفسیر المیزان و سفره عقدشان فقط قرآن بود و سجاده نماز.
او زندگی را با وسایل ساده شروع کرد: یک یخچال، قفسه کتاب و یک موکت به جای فرش.
🌹در شب عروسی، جلال گفت: اول باید نماز جماعت بخوانیم. همه به صف جماعت ایستادند و بعد از پذیرایی، دوستان جلال یک نماشنامه طنز اجرا کردند.
"شهید جلال افشار"
✍کتاب جلوه جلال
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
رزمندگان سپاه اسلام، صبح روز ۲۸ خردادماه سال ۱۳۶۱ در میدان صبحگاه پادگان زبدانی سوریه منتظر نشسته بودند تا از زبان فرمانده خود کسب تکلیف کنند. متوسلیان پشت میکروفن قرار گرفت و آخرین سخنرانی رسمی خود را برای قوای محمد رسول الله(ص) ایراد کرد:
« هر شهرى که توسط اسرائیلىها محاصره شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط مىکشانیم. روزى اسرائیل چنان بترسد و در فکر باشد
که مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید.»
کمتر از ۲۰ روز بعد در ۱۴ تیرماه حاج احمد متوسلیان به همراه سه تن دیگر به نامهای سید محسن موسوی، تقی رستگارمقدم و کاظم اخوان توسط فالانژهای لبنانی در حوالی بیروت ربوده شدند.
"حاج احمد متوسلیان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹در روز ۱۶ آذر ۳۲ ، دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا از ایران و نیز از سرگیری روابط ایران با انگلستان، تجمعی داشتند که در آن میان سه دانشجو به نام های
۱- مصطفی بزرگنیا
۲- احمد قندچی
۳- مهدی شریعت رضوی
به دست نیروهای امنیتی شهید شدند
#روزدانشجو بر سربازان علم و دانش مبارک باد
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🔸تاریخ ولادت: ۱۳۷۰
🔸محل ولادت: هریس_آذربایجان شرقی
🔸تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۲۸
🔸محل شهادت: حلب_سوریه
✍فرازی از وصیت_نامه
اينجانب، بنده گناهكار درگاه خداوند از شما امت شهيد پرور تقاضا دارم كه مطيع محض ولايت حضرت امام خامنه ای(مد ظله) نه در حرف، بلكه در عمل، اينگونه نباشيد كه به خاطر حرف اين و آن و و عده ای منحرف، حرف ولی بر زمين بماند يا اگر حرف ولی را مخالف با ميل شخصی ديديم، به آن عمل نكنيم.
حال كه دست بنده از دنيا كوتاه است و زمان ظهور حضرت وليعصر(عج) را نديديم، اگر ايشان را ديديد و زمان ظهور را درك كرديد، سلام بنده را به ايشان برسانيد، در پايان از همه بستگان، دوستان، همسفران و كسانی كه با آنها معاشرت داشتم، طلب حلاليت دارم.
"شهـید محمدرضا فخیمی"🌷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹بعد از جنگ علی با برادرش مغازه کابینت سازی زدند. کار و بارشان خوب بود. در آمد خوبی هم داشت ، بی درد سر. اما ول کرد و رفت منطقه. زن و بچه را هم با خودش برد. با حقوق ناچیز. توی آن گرما بدون هیچ امکاناتی. آن هم با ان بچه مریض.
بهش گفتم: چرا با این وضعیت جسمی و بچه مریض آمدی تفحص؟
🌹گفت: یک وقتی به دستور فرمانده مجبور بودم عقب نشینی کنم و رفقایم را جا بگذارم. اما الان دست خودم است. می خواهم همسنگرهایم را به خانواده های شان برسانم.
"شهید علی محمودوند"
✍کتاب یادگاران
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹 تو که مسافر اوجی در آسمان هستی
منی که روی زمینم، غمین و نالانم
تویی که فصل بهاری،تویی که بارانی
منی که خاکِ سیاهم،گدای بارانم
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" شهید سید محسن طاهری "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
امیرالمؤمنین علی عليه السلام:
لاتَصفُو الخُلَّةُ مَعَ غَيرِ أديبٍ
دوستى، جز با شخص با ادب، خالص نمى شود
📚غررالحكم حدیث ۱۰۵۹۹
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹شبها تا دیر وقت، زیر نور چراغ فانوس مشغول خواندن و نوشتن بود. می گفت: می خواهم زود خواندن و نوشتن را یاد بگیرم تا روضه خوان امام حسین (علیه السلام) شوم. محرم که می شد مردم را جمع می کرد و برایشان روضه می خواند.
🌹وقتی شهید شد، ۱۸ روز روی ارتفاعات کردستان مانده بود و ۲۸ روز بعد از شهادت آوردندش برای تشییع. بدن سالم سالم بود و بوی عطر می داد.
نُه سال بعد از شهادتش هم، وقتی شدت باران قبرش را خراب کرده بود، سنگ لحد را که برداشتیم، جنازه سالم بود. خواستند بیاورندش بیرون دست هایشان خونی شد.
"شهید عبدالنبی یحیایی"
✍کتاب خط عاشقی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
حاج یدالله به مسایل عبادی مانند نماز ,روزه ,خمس , زکات زیاد اهمییت میداد.بر نمازشب ونماز اول وقت خیلی تاکید داشت.
برخوردش بااهل خانه خیلی خوب بود واگر یکی از بچه ها مریض میشد,تا وقتی سلامت کامل خود رابدست نمی اورد,ایشان ارام نمیگرفت.
وقتی به ایشان میگفتم بیا خانه راتعمیرکن,میگفت:ما نباید خانه ای بهتراز خانه ی امام داشته باشیم.
همیشه ساده زندگی میکرد وان رابرهمه چیز مقدم میدانست.
به خورد وخوراک خود اهمییت نمیداد واز وصیتهایش این بود که همیشه پرچم سبزی بر سردر خانه اش برافراشته باشد.
راوی همسر شهید
" شهید یدالله افزا"🌷
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹شغل آقا مهدی جمع کردن ضایعات و نان خشک و پلاستیک و این طور چیزها بود. همیشه کلیه درد داشت. محکم می بستشان. ضایعات را از دوره گردها می خرید و عمده ای می فروخت. اصلا بابت کارش حجالت نمی کشید. می گفت: نان حلال در آوردن که خجالت ندارد.
🌹یک شب دعوت شده بودیم تالار طلاییه برای عروسی. خیلی مرتب و شیک سوار نیسان شدیم و حرکت کردیم. توی راه چشم آقا مهدی به مقداری بطری نوشابه خالی افتاد که له شده وسط خیابان افتاده بود. سریع ترمز کرد و دنده عقب گرفت و می خواست با آن لباس ها پیاده شود برای برداشتن شان و پیاده هم شد. می گفت: مگه میشه از اینا گذشت.
هر چه اصرار کردم که لباس هات کثیف می شود، زیر بار نرفت. می گفت: شماها نمی دونید اینا همش پوله.
گفتم: اگه پشت ماشین ضایعات باشه تالار راهمون نمیدن. می خندید و می گفت: ناراحت نباش. میریم ضایعات تالار هم جمع می کنیم.
"شهید مهدی قاضی خانی"
✍کتاب بابا مهدی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
🌹کاظم همیشه امید و انگیزه می داد. ماه رمضان بود و می خواستیم برای دیدار خانواده هامان راهی تهران شویم. آن روز می خواستم غذای خوبی تحویل کاظم دهم. دستور کباب بشقابی را از خواهرم اعظم شنیده بودم. طبق همان دستور، پختم. وقتی نگاه کردم، وار رفته بود، با دیدن این صحنه من هم وا رفتم و شروع کردم به گریه کردن. آن قدر حال خراب بودم که آمدن کاظم را متوجه نشدم.
وقتی فهمید برای چه ناراحتم، خنده اش گرفته بود. مرا برد حیاط. نشستیم. زل زد توی صورتم و اشکم را پاک کرد.
🌹خانم به این کدبانویی! هر وقت می آیم چای و میوه اش به راه است. غذایش آماده و خانه تر و تمیز… .
کلی دل داری ام داد و آرامم کرد.
اگر تو از غذاهای پادگان ما خبر داشتی که فقط می خوریم تا زخم معده نگیریم، آن وقت قدر غذاهای خودت را می فهمیدی.
دوباره می خواستم بروم آشپزخانه، نمی گذاشت.
🌹به شوخی گفت: نوکرتم! تو فقط بنشین. الان می روی می بینی کته ات هم خمیر شده، باز هم بالای جنازه اش گریه می کنی.
وقتی رفتم سر غذا با کمال ناباوری دیدم کباب ها به هم چسبیده اند و صدای خنده ام بلند شد.
"شهید کاظم نجفی رستگار"
✍نیمه پنهان ماه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab