پیامبر اکرم (ص)میفرمایند :
ـ لَمّا نَزلتْ آيةُ المُباهَلة: «تعالَوا نَدْعُ أبناءنا و أبناءكم ......... » و أخذَ بيدِ عليٍّ و فاطمةَ و الحسنِ و الحسينِ عليهم السلام ـ: هؤلاءِ أهْلي .
ـ وقتى آيه مباهله: «بياييد ما فرزندانمان و شما فرزندانتان ......... را حاضر آوريم» نازل شد و پس از آن كه دست على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را گرفت فرمود : اينان خانواده منند.
بحار الأنوار : ج ۲۱ ص ۳۴۲ ح ۱۱
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
لا به لای روضه هایش از من پرسید: میدونی اِرباً اِربا که می گن یعنـی چــی؟
گفتم: مثل گلی که پرپر ڪنند و بپاشند اطراف؟!
گفت: نه! توی شرهانی وقتی بدن یه شهید هفده هجده ساله رو جدا جدا توی شعاع دویست متری پیدا می کردیم،
فهمیدم ارباً اربا یعنی چی دست و پا و جمجمه و اعضا هر کدوم یه طرف بود...
"شهیدمحمدحسین محمدخانی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
میگفت:
از پاهایی که نمیتوانند
مارا به ادای نماز ببرند
توقع نداشته باش مارا
به بهشت ببرنـد...
"شهید علا حسن نجمه"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه با نوای استاد فرهمند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
اهل دیده شدن نبود، روحیه اش این نبود که در هر جا، در هر حال، کنار هرکس بخواهد خودی نشان بدهد.
اما یک گروه بودند که حاج قاسم را متفاوت می کردند!
خانواده های شهدا هرکس نبودند، همه کس حاج قاسم بودند.
پدر شهید را می بوسید، مقابل مادر شهید سرخم می کرد، بر همسران شهید درود می فرستاد و فرزندان شهدا، آغوش گرم حاج قاسم و نگاه مهربان و لبخندهای شیرینش را هدیه می گرفتند.
تنها آن وقت بود که حاج قاسم می گذاشت آرزوی دل خانواده های شهدا بر آورده شود؛ یک عکس یادگاری با فرمانده سپاه قدس!
خود شیفته ها، مدام از خودشان تصویر می گیرند.
خدا شیفته ها، تنها جایی تصویر را به میدان می آورند که لبخندی الهی بر لب دوستان خدا بنشانند!
تصویرهایشان هم مخلصانه است !
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_دوم همان وقتی که خاله هاجر امده بود ,راجب من وعمر صحبت کند,طارق هم از راه رسید. پدرم یک نخلستا
#بخش_سوم
طارق روی تخت چوبی ونمور داخل انباری نشسته بود با خرماهایی که گذاشته بودیم خشک بشود خودش راسرگرم کرده بود ,تا اومدم اشاره کرد به کنارش وگفت:بیا بشین,یک سری حرفهایی هست که باید بشنوی تا بتونی درست تصمیم گیری کنی,اولا حتما از کشت وکشتاری که درسوریه وعراق پیش اومده شنیدی ومیدونی تمام این جنایات مربوط به گروه شیطانی به اسم(داعش)میشه که خودشون را مسلمان میدونند ,کما بیش خبرهایی هست که داخل عراق این گروه چشم طمع به موصل دارند ودوست دارند موصل مرکز وپایتختشان بشود ,اگر این اتفاق بیافته با اطمینان میگم که هیچ کدام از ماها زنده نخواهیم ماند ,اخه رفتارشان با شیعه ها که مانند خودشون مسلمانند وتوبحثهای اعتقادی باهم اختلاف دارند نشون میده که با ما چه رفتارهایی خواهند داشت,سلما خواهرم ,باورت میشه اینها شیعه ها راکه مثل خودشان مسلمانند وادعا میکنند پیامبرشان یکی هست,سرمیبرند وپوست بدنشان راجدا میکنند وانها راتکه تکه میکنند ,حالا باما که به قول انها کافرهستیم چه برخوردی خواهند داشت؟؟
ازحرفهای طارق مو بر بدنم راست شد وبا لکنت گفتم:یا ایزد پاک به توپناه ان شاالله به لطف ایزد یکتا ازشرشون درامان باشیم ,حالا این چه ربطی به خاله هاجر وپسرش دارد؟؟
طارق:ربط که زیاد داره,به همون ایزد پاک قسم میخورم که همین عمر ,پسرخاله هاجر داشت تبلیغ گروه داعش رامیکرد خودم با دوتا گوشم شنیدم وبا دوتا چشمم دیدم که سنگ حکومت اسلامی داعش رابه سینه میزد ومیگفت اگر این حکومت به مرکزیت موصل برپا بشه ,اینجا بهشت روی زمین میشه و...کلا دارن مردم شهر را برای ورود داعش تهییج واماده میکنن ,حالا حاضری باهمچین کسی زیریک سقف زندگی کنی؟؟
محکم سرم راتکان دادم وگفتم:من از قبل ازاین حرفها هم نظرمثبتی نداشتم .
طارق لبخندی زد وگفت:یه موضوع دیگه هم باید خیلی قبل ازاین بهت میگفتم اما فکرمیکردم هنوز موقعش نرسیده اما حالا بااین احوالات فکر میکنم باید بگم...راستش خیلی وقت پیش علی پسرخاله صفیه تورا از من خواستگاری کرد,اولش فکرمیکردم به خاطر رفقاتی که بین ماهست این پیشنهاد رامیدهد اما کم کم متوجه شدم ازاینا فراتره وانگار خودت رادوست داره....
اگر خودت موافقی,یه سری حرفها هست که باید باحضورعلی بشنوی....حالا چی میگی؟؟
وااای از این حرف طارق گر گرفتم وسرخ شدم...اخه حرف دلم را زد....
سرم را پایین انداختم و...
ادامه دارد.....
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با شهدا گم نمی شویم
#بخش_سوم طارق روی تخت چوبی ونمور داخل انباری نشسته بود با خرماهایی که گذاشته بودیم خشک بشود خودش را
#بخش_چهارم
بعدازغروب افتاب بود وپدرم امد ,مادر بساط شام راحاضرکرد وسفره راانداختیم,پدرم مثل همیشه عماد را روی زانوش گرفته بود از تکه های میوه ای که مامان سرسفره گذاشته بود دهانش میکرد,خیلی نگران بود توخودش بودکه مادرم گفت:چی شده ابوطارق,چرا درهمی؟
پدر:خبرایی که ازاطراف میاد خیلی ترسناکه,ازاینده خودم واین بچه ها میترسم,این داعشیا هرجا که پامیذارن ,زمین اون منطقه را ازخون مردمش سیراب میکنن,خبرایی پیچیده که به همین زودی وارد موصل میشن,امروز ابوعلی شوهرخواهرت صفیه رادیدم ,میگفت هرچی که میشده نقدکردن فروختن احتمالا فردا از موصل میرن...
یکدفعه نان پرید توگلوی مادرم وباسرفه گفت:کجااا اخه تمام اقوام واشنایانمون اینجان,جایی راندارن که برن؟
پدر:منم همین رابهش گفتم ,اما ابوعلی میگه,حفظ جان ازهمه چیزواجب تره,میگفت خونه شان رابه امان خدا میگذارن ومیرن سمت نجف وکربلا ,فکرمیکرد اونجا امن ترین جایی هست که میشه رفت,اخه داعشیا همه رااز دم تیغ میگذرونن اما شیعه ها را زجرکش میکنن....
مادرم اهی,کشید وگفت:ابوطارق,بهترنیست,خودمون هم بریم ؟؟
هنوز پدرم چیزی نگفته بود که طارق با تمسخرگفت:عه مادر اگه با داعشیا پیوند بخورین که کاری باهاتون ندارند
پدرم باتعجب یه نگاه به طارق ویه نگاه به مادرم کرد وگفت:طارق چی میگه هااا؟؟پیوند؟؟داعش؟؟
طارق:اره پدر عزیزم.....امروزخاله هاجر دخترت سلما رابرای عمر خواستگاری کرده...
پدرم عمادرااز روی زانوش برداشت وگذاشت زمین:خواستگاری؟؟؟این پسره چندروزه تو بازار سنگ داعش رابه سینه میزنه واز برکات وجود حکومت اسلامی داعش نطقها میکنه.....مگه من بلانسبت خرشدم که دخترم راتسلیم ابلیس کنم.....
تا قبل ازاینا اگه حرفی میزدند شاید به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم واحترام همسایگی باهم وصلت میکردیم اما الان نه نه محاله..
وبعدازسرسفره بلندشد ورفت گوشه اتاق وتوافکار خودش غرق شد...
پدرم خیلی مهربان وخانواده دوست بود وازاون مردهای متعصب عرب,که حتی اگر راه داشت به ما میگفت روی حیاط خونه خودمان هم روبنده ونقاب بزنیم.میدونستم که الان تمام ذهنش درگیر ماست...
ادامه دارد ...
#قلم_پاک_ط_حسینی
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
با مسائل فانی و زود گذر دنیا همدیگر را آزار ندهید.
دنیا را برای اهل آن که همانا غافلان هستند واگذارید.
در برابر مشکلات صبر داشته باشید.
توسل را فراموش نکنید.
هموطنان ، اطاعت از ولایت فقیه را فراموش نکنید ، از ولی فقیه عقب نمانید که هلاک می شوید و جلوتر نروید که گمراه خواهید شد....
"شهید محمدرضا حقیقی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
من از این دنیا با همه ی زیبایی اش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به خداوندی خدا و به ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب یقه تان را میگیرم اگر امام خامنه ای را تنها بگذارید.
اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روی نسل های بعدی در کتاب تاریخشان بخوانند امام خامنه ای مثل جدش حسین (ع)تنها ماند
"شهیدمحمد امین کریمیان"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab
امام صادق علیه السلام میفرمایند :
حَصِّنوا أموالَكُم وأهليكُم، وَأحرِزوهُم بِهذِهِ وقولوها بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ الآخِرَةِ: «اُعيذُ نَفسي وذُرِّيَّتي وأهلَ بَيتي ومالي، بِكَلماتِ اللّهِ التّامَّةِ، مِن كُلِّ شَيطانٍ وهامَّةٍ، ومن كُلِّ عَينٍ لامَّةٍ »، وهِيَ العوذَةُ الَّتي عَوَّذَ بِهِا جَبرَئيلُ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما.
اموال و خانواده خود را با اين دعا نگهدارى كنيد، و آن را بعد از نماز عشا بگوييد: «خودم را و فرزندانم را و خانواده ام را و اموالم را از گزند هر شيطان و گزندهاى و از هر چشمِ بدى، در پناه كلماتِ تامّ خداوند، در مىآورم». اين، تعويذى (دعايى) است كه جبرئيل عليه السلام براى حسن و حسين ـ كه درودهاى خدا بر ايشان باد ـ فراهم كرد.
طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص ۱۱۹
#حدیث_روز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab