✨﷽✨
⚠️چرا بعضی از دعاها مستجاب نمیشود؟
💠استاد قرائتی می فرمایند:
🌷🍃اگر به جای بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمیگیرد، دعای کسانی مستجاب میشود که در شکم آنان لقمه ای حرام نباشد.
🌷🍃در حدیث میخوانیم: من سره ان یستجاب دعائه فلیطیب کسبه ( بحار، ج 90، ص 373. )
هر کس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را حلال کند.
🌷🍃 بگذاریم که دعا به معنای طلب خیر است و بسیاری از خواستههای ما خیر نیست و ما خیال میکنیم خیر را طلب میکنیم.
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام بر ابراهیم هادی
🍃❤️🍃
🌷🍃قلب رئوف و مهربان ابراهیم به حیوانات هم محبت داشت. حتی نمی توانست ببیند که یک حیوان اذیت می شود. یک روز قرار شد که با ابراهیم، از گیلان غرب به کرمانشاه و از آن جا به تهران بیاییم. سوار مینی بوس و راهی کرمانشاه شدیم. همین که ماشین از شهر خارج شد، یکدفعه ترمز کرد و صدایی آمد.
🌷🍃راننده لحظه ای توقف کرد و به حرکتش ادامه داد. ابراهیم از شیشه نگاه کرد و متوجه شد که این توقف، به خاطر برخورد ماشین با یک سگ بود. من هم دیدم که پای آن سگ آسیب دیده بود و لنگ لنگان به آن سوی جاده رفت.
🌷🍃ابراهیم به راننده گفت: نگه دار ببینیم چی شد. راننده گفت: چیزی نیست سگ بود. ابراهیم بلندتر گفت: نگه دار، من می خوام پیاده بشم. ماشین ایستاد. ابراهیم کرایه دو نفر رو داد و پیاده شدیم. رفتیم به سراغ آن سگ.
🌷🍃حیوان زبان بسته قادر به حرکت نبود. ابراهیم جلو رفت. یک تکه چوب برداشت و با مقداری پلاستیک که کناره جاده افتاده بود، پای سگ را آتل بست.خلاصه آن سگ هم از محبت ابراهیم بی نصیب نماند. یکی از کردهای محلی که از دور شاهد این صحنه بود جلو آمد. به کار ابراهیم خیره شده بود. از این کار خیلی خوشش آمد و تشکر کرد. ابراهیم کمی پول به او داد و گفت: "مراقب این زبان بسته باش. اگر شد کمی استخوان برایش تهیه کن."
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص ۹٨
💠 پیامبر (ص) میفرمایند:
به واسطه محبت یڪ زن به یڪ سگ و آب دادن به او، گناهان آن زن بخشیده شد.
📘 کنزالعمال، ص۴۳۱۱۶
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
هدایت شده از کانال های ایتا
💯🎭😄طنز محبوب و فوق العاده دیدنیِ
دیرین دیرین به ایتا اومد 😅😜🎭💯
وِی دانا و کَلِّه تُهیان منتظرتونن 😂😆😅
💟کانال انیمیشن های زیبای دیرین دیرین💟
😂 eitaa.com/joinchat/1879048195C1605dd2684 😂
🍃🌷🌷غزل مهــدوی🌷🌷🍃
چه وقت ها که برایت دعا نکرده دلم
چه نذرها که برای شما نکرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردی😔
ولی به هیچ کدام اعتنا نکرده دلم
عجیب نیست دلم را گنه پر کرده است
دری به سمت مناجات وا نکرده دلم
مسافر سحر جاده های سجاده
بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم
نیفتد از قلم رو به آسمانی ها
به جرم کفش سلوکی که پا نکرده دلم
درست یاد ندارم که چندمین روز است
که حق چشم خودم را ادا نکرده دلم
🍃اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ🍃
---------------------
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
🔴تشرف اسماعیل هرقلی خدمت آقا امام زمان عج (قسمت اول)
✅در ايام جواني بر روي ران چپ اسماعیل، غدهاي كه آن را «قوثه» ميگويند، به مقدار يك قبضه دست انسان بيرون آمده بود،
🌿و هر سال در فصل بهار ميتركيد و چرك وخون زيادي از آن ميريخت. اين كسالت او را از همه كارها باز داشته بود. پسرش از قول پدر نقل كرد كه:
🌐 يك سال كه فشار و ناراحتيام بيشتر شده بود از هرقل به حلّه آمدم و خدمت جناب سيد بن طاووس رسيدم و از مرض و كسالتم نزد ايشان شكايت نمودم.
🍀سيّد بن طاووس اطباء و جراحان حله را جمع كرد و شوراي پزشكي تشكيل داد. آنها وقتي غدّه را ديدند، بالاتفاق گفتند: اين غدّه از جايي بيرون آمده كه اگر عمل شود، به احتمال قوي اسماعيل ميميرد و ما جرأت نميكنيم او را عمل كنيم.
🔆 من خيلي دلگير و متأسف بودم كه بايد تا آخر عمر با اين درد و مرض كه زندگيام را سياه كرده، بسوزم و بسازم.
✨سيد بن طاووس به گمان آنكه من براي نماز و اعمال عباديام متأثر هستم، به من فرمود:
💥خداي تعالي نماز تو را با اين نجاست كه به آن آلودهاي قبول ميكند و اگر بر اين درد صبر كني خداوند به تو اجري ميدهد و متوسل به ائمه اطهار(علیه السلام) و امام عصر(علیه السلام) بشو، تا آنكه به تو شفا عنايت كنند.
🌐من گفتم: پس اگر اين طور است به سامرا ميروم و به ائمه اطهار(علیه السلام) پناهنده ميشوم و رفع كسالتم را از حضرت بقيـةالله ـ ارواحنا فداه ـ ميخواهم.
🌹سيّد بن طاووس رأي مرا پسنديد و تأييد نمود. پس وسايل سفر را مهيا كردم و به سامرا رفتم.
✅وقتي به آن مكان شريف رسيدم اوّل به زيارت حرم مطهر حضرت امام هادي(علیه السلام) و حضرت امام عسكري(علیه السلام) مشرف شدم و بعد به سرداب مطهر حضرت وليعصر(عج) رفتم و شب را در آنجا ماندم.
💟به درگاه خداي تعال بسيار ناليدم و به حضرت صاحبالامر(علیه السلام) استغاثه كردم.
🍀صبحگاه به طرف دجله رفتم، خود و جامهام را در آب آن شستوشو دادم، غسل زيارت كردم و ظرفي را پر از آب نمودم و لباسهايم را در حالي كه هنوز خیس بود، پوشيدم به اميد آنكه تا مسير حرم مطهر كاملاً خشك ميشود.
🌴 پس به قصد زيارت به طرف حرف مطهر عسكريين(علیه السلام) حركت كردم، امّا هنوز در خارج شهر بودم كه چهار سوار را ديدم به طرف من ميآيند.
🌺وقتي چشمم به آنها افتاد، گمان كردم كه از سادات و شُرَفاء هستند، چون جمعي از آنها در اطراف سامراء خانه داشتند.
💐من كناري رفتم تا آنها عبور كنند، ولي وقتي به من رسيدند، ديدم دو جوان از آنها به خود شمشير بستهاند،
يكي از آندو محاسنش تازه روييده،
سومي پيرمردي بسيار تميز و نيزه به دست بود
💗و آخرين فرد، شخصيت با هيبتي بود كه شمشيري حمايل كرده، تحت الحنك انداخته و نيزهاي به دست داشت.
🌼 او و آن مرد نيزه به دست، وسط راه در حالي كه سر نيزه را به زمين گذاشته بودند، ايستادند و به من سلام كردند و من جواب دادم.
🌺 آن شخص به من فرمود: فردا از اينجا ميروي؟ من در خاطرم گذشت كه اينها اهل باديه هستند و از نجاست زياد پرهيز ندارند، من هم تازه غسل كردهام و لباسهايم هنوز نم دارد، اگر به من دست نمیزدند بهتر بود..
🍀در این فکر بودم که دیدم آن شخص خم شدند و مرا به طرف خود کشیدند و دستشان را بر روی جراحت و زخم نهاده،فشار دادند به حدی که احساس درد کردم،سپس دستشان را برداشتند و مانند اول روی زین اسب نشستند...
✏ادامه دارد...
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅
📕سيد ابوالحسن مهدوي
ماهنامه موعود شماره 97
🔴وقتی که نماز قضا بشود،چه میشود؟!
✳️هشام جواليقى گويد:
امام صادق(عليه السلام) روايت كرد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:
❄هر كس نماز واجب خود را نخواند تا وقت آن بگذرد آنگاه آن را قضا كند ...
💥آن نماز تيره و تار بالا رود و گويد: خدا تو را ضايع كند همچنانكه مرا ضايع ساختى!
🔴(لذا گاهی گرفتاری ها و مشکلاتی برایمان پیش می آید که نمیفهمیم منشا آن از کجاست! آن ها ناشی از نفرین نماز است.)
🌺بعد فرمود: اوّلين چيزى كه در ايستگاه قيامت در پيشگاه خداوند متعال درباره آن از انسان سؤال شود نماز است،
و هرگاه نماز در آن روز، پاك (و شايسته) بود باقى اعمال نيز پاك و شايسته باشد، و چنانچه نماز شايسته نبود باقى اعمال نيز پاك و شايسته نخواهد بود.
🔴نماز اگر قبول نشود بر فرق صاحبش كوبيده مى شود
✳️ ابوبصير گويد: امام صادق(عليه السلام) فرمود: براى نماز فرشته اى گمارده شده كه كارى جز آن ندارد،
✅ هنگامى كه بنده اى از نماز فارغ شود آن فرشته آن را برگيرد و به آسمان برد و هرگاه از قبول شدنيها باشد پذيرفته گردد، و گر نه فرشته را گويند: آن را به صاحبش بازگردان!
✨ پس فرشته با آن نماز فرود آيد، و آن را بر روى صاحبش بكوبد، و گويد: اف بر تو باد كه همواره از تو عملى صادر مى شود كه مرا به زحمت مى اندازد.
🔵 نکته: این امر نباید مانع از قضا کردن نمازهایمان بشود زیرا که کیفر نخواندن نماز به مراتب بسیار بیشتر از قضا کردن نماز است...
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️💠❄️
📒منبع کتاب:آرزوى جبرئيل يا هفت خصلت ممتاز
نوشته:ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى
🔴آثار و فواید بی شمار گریه بر امام حسین علیه السلام....
✳️به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کردهاند که گفت:
🌟روزی از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که:
❤ یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین(علیه السلام) را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟
🌹حضرت علیه السلام فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو...
🌺 به درستی که حسین بن علی(علیه السلام ) با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی میکنند.
❤️گاهی بر جانب راست عرش آویخته و میگوید: پروردگارا! وفا کن به عهدی که با من بستهای و نظر میکند بر زیارت کنندگان خود،
ایشان را با نامهایشان و نام پدرانشان میشناسند.
❤️ و نظر میکنند به سوی آنهایی که بر او گریه میکنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان میخواهند که برای آنها استغفار کنند
و میگویند: ای گریه کننده بر من! اگر بدانی خدا چه جیزی برای تو مهیا کرده از ثوابها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.
❤️آن بزرگوار از حق تعالی درخواست میکند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد.
🔵انقدر اشک بر امام حسین علیه السلام قیمتی هست که:
✨قطرهای از آن اگر در جهنم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش میکند.
✨ملائکه خود آن اشکها را گرفته و در شیشهای ضبط میکنند.
(توجه شود: حقایق برتر از این مسائل است، اما این چنین گفتهاند تا مخاطب عادی بتواند بفهمد)
✨برای هر عملی ثواب محدودی است، جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.
🔵ارزش چشم گریان در عزای امام حسین(علیه السلام):
✨آن چشم در نزد خداوند از تمام چشمها محبوبتر است.
✨همه چشمها در روز قیامت گریانند، مگر چشمی که بر امام حسین(علیه السلام) گریه کرده باشد.
✨آن چشم را ملائکه تبرّک میکنند و اشک را خود از آن پاک میکنند.
🔵خواص گریه برای امام حسین علیه السلام:
✨-مساعدت و یاری حضرت زهرا(سلام الله علیها) است، زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش میگرید.
✨-گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء، ملائکه و عباد الصالحین خداوند است.
✨-ادای مزد رسالت پیامبر است،ترک آن جفا به آن حضرت است.
✨تسلی دهنده دل از جمیع گریهها و اندوهها است.
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃🌼🌾🍃
📘بحارالانوار، ج44، ص289
بحارالانوار /278/44/
امالی صدوق مجلسی 17/ ص68
منتهی الآمال ، ج 1، ص 538
منتهی الآمال ، ج 1، ص 539 و....
🔴تشرف اسماعیل هرقلی خدمت آقا امام زمان( عج)
(قسمت آخر)
✅ آن پيرمرد كه در طرف راست ايشان بود، به من گفت: «افلحت يا اسماعيل؛ يعني اي اسماعيل رستگار شدي» و از زخم و جراحت اين غده نجات پيدا كردي.
🍀من كه هنوز آنها را نميشناختم، فكر كردم دارد دعايي در حق من مينمايد، لذا در جواب گفتم: «افلحتم؛ شما هم رستگار باشيد».
❗در ضمن تعجب كردم كه آنها اسم مرا از كجا ميدانند؟ در اينجا بود كه آن پيرمرد گفت: «اين امام زمان است، امام!!»
♻من با شنيدن اين جمله دويدم و پاي مقدس و ركابش را بوسيدم، امام(علیه السلام) به آرامي حركت كردند و من در ركابشان ميرفتم و جزع مينمودم.
🌺 به من فرمودند: «برگرد».
❄من عرض كردم: هرگز از شما جدا نميشوم.
🌺باز به من فرمودند: «برگرد، مصلحت تو در برگشتن است».
❄من باز گفتم هرگز از شما جدا نميشوم.
✅ آن پيرمرد گفت: اي اسماعيل، شرم نميكني امام زمانت دوبار به تو فرمودند برگرد و تو اطاعت نميكني؟؟
⚡من ايستادم، آنها چند قدم از من دور شدند.
🌷حضرت صاحب الزمان عج ايستادند، رو به من كردند و فرمودند: «وقتي به بغداد
رسيدي، مستنصر (خليفه عباسي) تو را ميطلبد و به تو عطائي ميكند، از او قبول نكن.
🌸و به فرزندم «رضي» بگو كه نامهاي به علي بن عوض دربارة تو بنويسيد، و من به او سفارش ميكنم كه هر چه بخواهي به تو بدهد. من همانجا ايستادم و به سخنان آن حضرت گوش دادم. آنگاه بعد از اين كلمات حركت كردند و رفتند و من در حالي كه چشم به آنها دوخته بودم، آنها را نگاه كردم تا از نظرم غائب شدند.
🍀ديگر نميتوانستم از كثرت غم و اندوه به طرف سامرا بروم، همان جا نشستم و مدتي گريه كردم و از دوري آن حضرت اشك ميريختم.
🌀 بالاخره پس از ساعتي حركت كردم و به سامرا رفتم، جمعي از اهل شهر كه مرا ديدند گفتند: چرا حالت متغير است؟ با كسي دعوا كردهاي؟! گفتم: نه، گفتند، مشكلي داري؟ گفتم ولي شما بگوييد اين اسب سواران كه از اينجا گذشتند چه كساني بودند؟
🔷 گفتند: ممكن است سادات و بزرگان اين منطقه باشند. گفتم نه آنها از بزرگان اين منطقه نبودند، بلكه يكي از آنها ـ حضرت(علیه السلام) ـ را معرفي كردم. گفتند: زخمت را به او نشان دادي؟ گفتم بلي، او خودش آن را فشار داد و درد هم گرفت. تازه به ياد زخم پايم افتادم.
🔶آنها ران مرا باز كردند، امّا اثري از آن زخم نبود. من خودم هم تعجب كردم و به شك افتادم و گفتم شايد پاي ديگرم زخم بوده، لذا پاي ديگرم را هم باز كردم و اثري نبود!! وقتي مردم متوجه شدند، پيراهنم را پاره كردند. اگر جمعي مرا از دست آنها خلاص نميكردند، زير دست و پاي مردم از بين ميرفتم.
✅وقتی جنجال و سر و صدا به گوش ناظر بينالنهرين رسيد، آمد و ماجرا را با تمام خصوصيات سؤال كرد و رفت، تا ماجراي مرا به بغداد بنويسد. شب را همانجا ماندم. صبح جمعي از دوستان مرا مشايعت كردند و دو نفر را همراهم نمودند و به طرف شهر بغداد حركت كردم.
⭕روز بعد به بغداد رسيدم. جمعيت زيادي نزد پل بغداد جمع شده بودند، و هر كه را از راه ميرسيد، از اسم و خصوصياتش ميپرسيدند، گويا منتظر كسي بودند. چون مرا ديدند و نام مرا پرسيدند، مرا شناختند، بر سرم هجوم آوردند و لباسي را كه تازه پوشيده بودم پاره كردند و بردند. نزديك بود كه مرا هلاك كنند امّا سيّد رضي الدين با جمعي رسيدند و مرا از دست آنها نجات دادند...
پایان
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅🌺🔅
📕سيد ابوالحسن مهدوي
ماهنامه موعود شماره 97
سلام بر ابراهیم :
✨﷽✨
🌷🍃کتابهای بزرگان اخلاق را بسیار خوانده ام. ادعا دارم که ابراهیم یک انسان کامل بود. برای این حرف دلیل دارم.
🌷🍃یکبار همراه ابراهیم داشتیم باعجله از میدان خراسان عبور میکردیم. یکباره ایستاد و گفت: یواش بریم..
گفتم: ما عجله داریم چرا باید یواش بریم؟
🌷🍃به روبروی ما اشاره کرد و گفت: اون جوان فلج را ببین. اگه ما تند از مقابلش عبور کنیم ممکنه ناراحت بشه.
🌷🍃همراه با ابراهیم از کوچه ی مجاور عبور کردیم. او راضی نشد حتی دل یک معلول از دست او ناراحت شود.
📚کتاب سلام بر ابراهیم 2.
🌷🍃از جبهه بر می گشتم. وقتی رسیدم میدان خراسان دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم . اما مشغول فکر الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم!؟
سراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم اما او هم وضع خوبی نداشت.
🌷🍃سر چهار راه عارف ایستاده بودم . با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند من اصلاً نمی دانم چه کنم!
در همین فکر بودم که یکدفعه دیدم ابراهیم سوار بر موتور به سمت من آمد. خیلی خوشحال شدم. تا من را دید از موتور پیاده شد مرا در آغوش کشید.
🌷🍃چند دقیقه ای صحبت کردیم. وقتی می خواست برود اشاره کرد حقوق گرفتی؟!
گفتم نه هنوز نگرفتم ولی مهم نیست.
دست کرد توی جیب ویک دسته اسکناس در آورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمی گیرم خودت احتیاج داری.
🌷🍃گفت: این قرض الحسنه است . هروقت حقوق گرفتی پس می دی. بعد هم پول را داخل جیبم گذاشت و سوار شد و رفت.
آن پول خیلی برکت داشت. خیلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم.
خیلی دعایش کردم. آن روز خدا ابراهیم را رساند. مثل همیشه حلال مشکلات شده بود.
📚کتاب سلام بر ابراهـیم ص93
ڪــانـــال امـــام زمـــღـــانـــی ام❣👇
@Emamzamaniam313
#قاتل
جنايت کاری که یک آدم کشته بود، خسته و کوفته و در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر از گرد و خاک، دست و صورت کثیف، به یک دهکده رسید.
چند روزی ميشد كه چيزي نخورده بود بسیار گرسنه بود. او جلوی یک مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد. اما بی پول بود ... بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.
دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و ... پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی خواد !
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه فروش ظاهر شد. این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت.
فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقالها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد.
میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت. عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت.
زیر عکس او با حروف درشت نوشته شده بود قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت.
پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود. دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند.
او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
زماني که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت: آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان. سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد.
میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت.
بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد!!!!!
@Emamzamaniam313
🔴انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است...
✅ آیت الله مجتهدی ره:
✳یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می کنند و شانه هایشان از شدت گریه تکان می خورد...
🌿 رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده اید؟
🌹ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:
🍀« آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!
و من از گلایه امام زمان(عج) به گریه افتادم ...
*کانال امام زمانی ام*
@Emamzamaniam313
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼