سید احمد عبودتیان را حتما میشناسید...
دستیار ویژه رئیس جمهور ...
فکرش را بکن... نشستی توی دفتر مؤسسه و مشغول کار روزانه ای و یک دفعه داخل مانیتور می بینی دستیار ویژه رئیس جمهور دارد پله ها را بالا می آید، بدون برنامه ریزی قبلی و تقریبا سرزده...
تا به خودت می آیی قبل از تو به طبقه اول و استودیو دوران می رسد و با بچه ها خوش و بش میکند...
چقدر خوب و حرفه ای کارشناسانه گفت و شنید و چقدر حال خوب کن بود دغدغه هایش...
یک روزی حوالهای برای امروزمان بود.
سرزنده و سرحال
خدا به عزتت بیفزاید سیدجان.
پن :امروز و در حاشیه سفر رئیس جمهور به شهرکرد، بصورت سرزده در خدمت دستیار ویژه رئیسجمهور بودیم در مجموعه فرهنگی رسانهای اتفاق با کلی انرژی، حس خوب و قوت قلب...
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
روایت یک روز (قسمت اول)
#روایتی_از_حواشی_سفر_هیئت_دولت_به_شهرکرد
الآن دیگر وقتش شده بود
وقتی محمدعلی مرادیان (مدیرکل دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت را می گویم) تماس گرفت و گفت فردا آقای وزیر در حاشیه سفر رئیس جمهور به شهرکرد میخواهد از مجموعه شما بازدید کند، مشهد بودم و طبق برنامه به این دیدار نمی رسیدم. اما احساس می کردم که الآن وقتش بود و این دیدار آنچه می خواستیم را داشت هم کارهای همکارانم تحسین هر بیننده و شنونده ای را بر می انگیزد و هم مجموعه بحمدالله انقدر بزرگ و قدرتمند شده که می تواند گره از کارهای دولت بردارد و کمک جدی برای برنامه ها باشد.
دکتر محمدمهدی اسماعیلی را از سالها پیش می شناسم، دوستی اندک و ارادت بسیاری به ایشان داشتم.
با همه رفاقت و دوستی که داشتیم این اولین باری بود که این دوست قدیمی را در کسوت وزارت فرهنگ یعنی نزدیکترین وزارتخانه به حوزه تخصصی فعالیتم از نزدیک می دیدم و قرار بود گفتگوی دونفره ای داشته باشیم. آخرین مکالمه و چتی هم که داشتیم درست بر می گشت به شب قبل از رأی اعتماد مجلس به ایشان)
نه اینکه فرصتش پیش نیامده بود یا امکانش نبود بلکه معتقد بودم در مسیر رسیدن به اهدافی که در ذهنم برای خودم و مجموعه چیده بودم باید مستقل و بدون اتکای به روابطم پیش بروم و به آن سطح از اثرگذاری برسم که مسئولین یا برای بازدید و تحسین بیایند سمت ما و یا برای کمک گرفتن از ما...
الآن هم تقریبا همین شده بود و به نظر وقتش می آمد...
با هر سختی بود برنامه را تغییر دادم و با پرواز نیمه شب به تهران آمدم و شبانه ماشین را برداشتم و راهی شدم .درست همزمان با آقای رئیس جمهور و هیئت همراه وارد شهرکرد شدم. خیلی لب مرزی و دقیقه نودی...
بچه ها از صبح منتظر بودند ولی گویا برنامه آقای وزیر با دخالت دوستان استان تغییر کرده بود و قرار نبود سمت ما بیاید...
#ادامه_دارد👈👈
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
روایت یک روز (قسمت دوم)
#روایتی_از_حواشی_سفر_هیئت_دولت_به_شهرکرد
یک مهمان ناخوانده
بچه ها کمی ناراحت بودند و دلگیر اما حضور ناگهانی یک مهمان ناخوانده حال و هوای بچه ها را به کلی تغییر داد.
سید احمد عبودتیان دستیار ویژه رئیس جمهور سرزده و بدون قرار قبلی یک دفعه وارد دفتر شد. بدون تشریفات معمول و تیم و دوربین و ...
خودش بود به همراه آقا جمال و شیخ عابدین و آقا پوریا که از رفقای شهرکرد بودند...
سید را هم خیلی سال بود میشناختم . از زمان تشکیل بنیاد خاتم و جبهه فرهنگی حوالی سال ۹۰-۹۱.
با همان روحیه جهادی اش مثل حاج حسین یکتا یک یک بچه ها را تفقدی کرد و گفتگویی و به قول حاج حسین مشتی زد پشت بچه ها...
خودش به تنهایی برای بازگرداندن حال و هوای بچه ها کفایت می کرد ولی وقتی فهمید همکاران از تغییر برنامه جناب وزیر دلخورند گوشی را برداشت و چند تلفن زد و پیگیر وزیر شد. نامه های بچه ها را هم گرفت و پاراف کرد و ارجاعات لازم داد. بعد یک گفتگوی حال خوب کن و بعضا تخصصی و گاهی چالشی کلی تشکر و قدردانی کرد از عظمت کار بچه های مجموعه و با کلی قول و راهکار و تعریف برنامه مشترک خداحافظی کرد و رفت.
خیلی از رفتن سید نمیگذشت که بچهها را جمع کردم و توضیح بدهم که در برنامه های اینچنین و سفرهای مسئولین چنین مسأله هایی پیش می آید و ... که گوشی را دادند دستم...
مرادیان بود و پیگیر نتیجه بازدید وزیر...
گفتم که رفقای استان اعلام کردند برنامه وزیر تغییر کرده و سمت ما نمی آید. پرسید خود وزیر گفته یا دیگران!؟ گفتم اطلاع ندارم. بلافاصله قطع کرد و چند ثانیه بعد زنگ زد.
- تا چند دقیقه دیگه زمان دقیق حضور وزیر را اطلاع می دهند. برنامه بازدید قطعی است...
#ادامه_دارد 👈👈
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
روایت یک روز (قسمت سوم)
#روایتی_از_حواشی_سفر_هیئت_دولت_به_شهرکرد
این مرحله در جمهوری اسلامی هم قفل بود
همان هم شد که مرادیان گفت. تماس گرفتند که وزیر حدود ساعت ۱۵ می آید.
ساعت کاری بخشهایی از مجموعه ما تمام شده بود و خیلی از همکاران رفته بودند. به بچهها که گفتم بعد از ساعت کاری آقای دکتر می آید، همه گفتند می مانیم. خودشان تماس گرفته بودن با همکاران دیگر و بعضی ها برگشتند...
این شور و شعف بچه ها برایم جذاب بود. شاید آنها هم مثل من فکر میکردند: امروز آنقدر بزرگ و اثرگذاریم که باید ما را ببینند. باید ببینند که با دست خالی داریم کار بزرگی میکنیم آن هم این گوشه در یک شهر کوچک...
پیام احمدی -مدیر کل ارشاد استان- تماس گرفت که ما نزدیک فروشگاهیم.
با تعجب پرسیدم :چرا آنجا!؟
-پس کجا!؟
-خوب معلومه دفتر مجموعه اتفاق...
آدرس را نداشت. برایش توضیح دادم. چند دقیقه نگذشته بود که رسیدند. ماشینها به اشتباه انتهای خیابان ایستاده بودند و همه پیاده شدند. تماس گرفتم که اشتباه رفتید و باید بیاید این سمت خیابان...
صحنه پرشوری بود که تا پیش از این ندیده بودم...
وزیر جمهوری اسلامی پیاده شده بود و ۲۰-۳۰ نفر از مسئولین کشوری و استانی هم پشت سرش به سمت یک مجموعه مردمی می آمدند.
آن لحظه به این فکر می کردم که ای کاش همه بچههای مؤسسه که نه همه اهالی کتاب جبهه انقلاب دم در بودند و این صحنه را می دیدند. فکرش را بکن چقدر انرژی و امید میگرفتند.
فکر کنم تا قبل این دولت این مرحله حتی در جمهوری اسلامی هم قفل بود و کلیدش در دست یک دولت مردمی و انقلابی بود و حالا سید ابراهیم این قفل را باز کرده بود...
#ادامه_دارد 👈👈
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046