eitaa logo
❣️ شهادت نامه ی عشاق❣️
347 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
13 فایل
❣️بدون توسل خارج نشو ❣️بدون صلوات خارج نشو ❣️بدون توجه به زندگی یکشون خارج نشو ❣️بدون قول به خود؛که کمی شبیه شون شی خارج نشو ❣️ وقتی حسشون کردی دیگه خارج شو............. از تمام خانواده های شهدا عذرخواهم که این کانال گویای زندگی زیبای عزیزانشون نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5996976863044438193.mp3
3.2M
💠 🔹 بازخوانی های شهدا 🔸 فرازهایی از وصیت نامه روحانی شهید «مصطفی ردانی پور» @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️۳۸ سال بدون خواب!♦️ در گوشه‌ای از همین حوالی شهر مشهد در روستای «قرقی» مردی زندگی می‌کند که 33 سال است چشمانش رنگ خواب را ندیده‌اند، تصورش برایم سخت بود، چرا که این دفعه با جانبازی روبه رو می‌شدم که برای دفاع از ارزش‌های اسلام و انقلاب نه دست و پایش نه چهره ظاهری‌اش بلکه رگ خوابش را می‌دهد تا ما امروز آرامش را احساس کنیم هر چند او دیگر آرامشی ندارد. سال‌ها است جنگ تمام شده ‌و او رگ خوابش را در سنگر جا گذاشته است اما هیچ کجای دنیا رگ خواب مصنوعی و پیوندی وجود ندارد. رجب رشیدی نسب جانباز 25 درصد، متولد 1344 شهرستان فریمان، روستای گلستان که سال 61 در سن 16 سالگی عازم جنگ می‌شود و بر اثر اصابت ترکش به سرش، رگ خواب خود را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند خواب را در چشمانش احساس کند. @ShahadatNameOshagh
•• ✍️ سردار شهید نورعلی شوشتری: _دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم... آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز، دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.... جبهه بوی ایمان می‌داد واینجا ایمانمان بو می‌دهد.... آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست؛ الآن می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.... الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.... 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
شیعه انگلیسی یادمه با اقا کمیل رفته بودیم نمایشگاه شهید کاظمی نمایشگاه خیلی جامع و کاملی بود، صحنه های جنگ و انقلاب با دقت فراوان طراحی شده بود و خیلی زیبا بود آقا کمیل اصولا ادم پر احساسی بودند تو هر غرفه ای که وارد میشدیم ایشون نقش شهید یا فرمانده یا راننده ماشین رو با مهارت تمام بازی میکردند یکی از غرفه ها مربوط به شاخه های انحرافی ادیان بود ایشون تو غرفه شیعه انگلیسی توقف زیادی کردند و خیلی از کتاب ها و سی دی های اون غرفه رو خریداری کردند و مطالعه کردند چون فرقه انحرافی شیعه انگلیسی افکار پلیدی داره که دقیقا برای ضربه زدن به اسلام و تشیع طراحی شده و شیعه باید دشمن شناسی عمیق و دقیق داشته باشه و این سیره شهداست که در هر زمانی دشمن شناسی قوی دارند بنابراین در هر کار یا عملی که این فرقه(شیعه انگلیسی ) تاکید بر انجامش داره باید با تردید و دقت بازنگری کرد و قمه زنی هم از این امر مستثنی نیست. 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6001058915926673616.mp3
2.92M
💠 🔹 بازخوانی شهدا 🔸 شماره دو: مناجات شهید علی چیت سازیان @ShahadatNameOshagh
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ ◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم. ◽️سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت ⚪️ قرآن را کامل حفظ کرده بود، ⚪️ زبان انگلیسی می‌دانست ⚪️ برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🌷حسین می گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🌷بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم. این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم. حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... 🍃🕊 🌹شادی روحش شاد🌹 @ShahadatNameOshagh
پایی که بسته شد ! تا بماند و بایستد و بجنگد ... "علی‌حسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه می‌شود نیروهای خودی در کمین و محاصره‌ی دشمن قرار گـرفته‌ اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به پایه‌‌ی دوشکا می‌بندد تا بایستد و بجنگد ، تا یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند. از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها ۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود، در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است. «دوشکاچی» عنوان کتاب خاطرات علی‌حسن احمدی مهر ۱۳۶۳ ؛ ایلام منطقه عمومی میمک عکاس: محمد عبدالحسینی 🍃🌹 @ShahadatNameOshagh
💌 🍀خواهران من! حجاب را به شما توصیه می‌کنم. مانند عروسک نباشید؛❌ این حجاب شما بزرگترین سلاح شماست🧕 حتی از بمب‌های اتمی و نوترونی هم برای دشمن خطرناک‌تر است؛ پس حجاب‌تان را حفظ کنید. 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6003323677951657582.mp3
2.11M
💠 🔹 بازخوانی های شهدا 🔸 شماره سه : شهید "حسن باقری" @ShahadatNameOshagh
🌼 همسایه بهشتی حاج قاسم 🇮🇷یادم است یک بار با محمدحسین در گلزار شهدا بودیم،او یک به یک قبرهای دوستان شهیدش را نشان میداد و خاطرات مختلفی از آنها نقل میکرد. آنجا هنوز این قدر وسعت پیدا نکرده بود. همینطور که میان قبرها میگشتیم، یک مرتبه محمدحسین ایستاد. رو به من کرد و گفت: «هادی! میخواهم چیزی بهت بگویم.» گفتم: «خب بگو!» گفت: «من شهید می شوم و مرا توی این ردیف دوم خاک می کنند.» من آن روز متوجه نبودم و نفهمیدم که محمد حسین چه میگوید. حدود دو سال بعد از شهادتش، وقتی به زیارت قبرش رفته بودم، یک مرتبه یاد حرف آن روز افتادم. دیدم قبرش دقیقاً همان نقطه ای است که اشاره کرده بود. با توجه به اینکه انتخاب محل دفن شهدا در اختیار خانواده هایشان نبود و بنیاد شهید طبق نقشه و برنامه ای که داشت، قبرها را تعیین میکرد، خیلی عجیب بود که پیش بینی محمدحسین کاملاً درست از آب در آمد... 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ میشد که هنوز عرق سفرش خشک نشده، دوباره راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع) خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم... ●" هميشه باب الجواد را برای ورود انتخاب میکرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد. ●سفر کربلا را هم از گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد... 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنبه است شادی همه ی اموات و ارواح طیبه شهدا شهدای شهدای شهدای شهدای شهدای شهدای شهدای صلوات هدیه کنیم 👇👇 https://eitaabot.ir/counter/fza روی لینک آبی بزنید و تعداد صلوات رو تایپ کنید ...حتی با یک صلوات شریک بشید ❤️اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍️ پابوس مادر ▫️خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره‌ای از او دلخور و ناراحت می‌شدم به هر طریقی دلم رو به دست می‌آورد، حتی پشت پاهامو می‌بوسید، هر روز صبح وقتی می‌خواست بره اداره میومد و پای منو می‌بوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟ گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب می‌زنم یک وقت خجالت نکشه. 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(آخرین وصیت شهيد حاج محمد كيهانی) زمانی که فهمید کاملا" در محاصره داعش افتاده و شهادتش قطعی است. و شاید دیگر هرگز فرصتی برایش نباشد. این کلیپ را لحظاتی قبل از شهادت برای خانواده اش فرستاد. {همه ما مخاطب شهید هستیم} 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
🌹✨کارت عروسی✨🌹 می‌خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه. اول رفته بود سراغ اهل‌بیت (علیهم‌السلام). یک کارت نوشته بود برای (علیه‌السلام) به مشهد، یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه. شب حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده، شهید ردانی‌پور به ایشان می‌گوید: «خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط می‌خواستم احترام کنم.» حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پاسخ می‌دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟» 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6005575477765343175.mp3
4.37M
💠 ▪️بازخوانی وصیت نامه های شهدا ▪️شماره چهار : شهید ناصرالدین باغانی @ShahadatNameOshagh
"بخشـــی از وصیــت نامه تخــریــب چـــی شهیـــد نوجوان "کاظم مهـــدی زاده" 🔸️مــی خواستــم بـزرگ بشـــم درس بخــونــم مهنــدس بشـــم خاکمــــو آبــاد کنـــم زن بگیــــرم مادر و پــدرمــو ببــــرم کربــلا دختـــرمـــو بـزرگ کنــــم ببـــرمــش پارک تو راه مــدرسه با هـــم حرف بزنیـــم خیلـــی کارا دوسـت داشتــــم انجـــام بـــدم خــب نشــــد ...! ... 🔸️بایـــد مــی رفتـــم از مـــادرم، پـــدرم، خاکم، نامـوســـم، دختــــــرم و … دفاع کنــــم. رفتـــم که دروغ نباشـــه احتـــــرام کم نشــه همــدیگـــرو درک کنیـــم ریــا از بیـــن بــره دیگـــه توهیـــن نباشـــه محتــاج کســـی نبــاشیــم! 🍃🕊 🌹شادی روحش صلوات🌹 @ShahadatNameOshagh