•••
✍️ سردار شهید نورعلی شوشتری:
_دیروز از هر چه بود گذشتیم،
امروز از هر چه بودیم گذشتیم...
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز،
دیروز دنبال گمنامی بودیم
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود....
جبهه بوی ایمان میداد
واینجا ایمانمان بو میدهد....
آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یا حسین فرماندهی از آن توست؛ الآن مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید....
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم،
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
آزادمان کن تا اسیر نگردیم....
#سردارشهیدنورعلیشوشتری🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
شیعه انگلیسی
یادمه با اقا کمیل رفته بودیم نمایشگاه شهید کاظمی
نمایشگاه خیلی جامع و کاملی بود، صحنه های جنگ و انقلاب با دقت فراوان طراحی شده بود و خیلی زیبا بود
آقا کمیل اصولا ادم پر احساسی بودند تو هر غرفه ای که وارد میشدیم ایشون نقش شهید یا فرمانده یا راننده ماشین رو با مهارت تمام بازی میکردند
یکی از غرفه ها مربوط به شاخه های انحرافی ادیان بود
ایشون تو غرفه شیعه انگلیسی توقف زیادی کردند و خیلی از کتاب ها و سی دی های اون غرفه رو خریداری کردند و مطالعه کردند
چون فرقه انحرافی شیعه انگلیسی افکار پلیدی داره که دقیقا برای ضربه زدن به اسلام و تشیع طراحی شده
و شیعه باید دشمن شناسی عمیق و دقیق داشته باشه و این سیره شهداست که در هر زمانی دشمن شناسی قوی دارند
بنابراین در هر کار یا عملی که این فرقه(شیعه انگلیسی ) تاکید بر انجامش داره باید با تردید و دقت بازنگری کرد و قمه زنی هم از این امر مستثنی نیست.
#شهیدکمیلقربانی🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
4_6001058915926673616.mp3
2.92M
💠 #چراغ_راه
🔹 بازخوانی #وصیت_نامههای شهدا
🔸 شماره دو: مناجات شهید علی چیت سازیان
@ShahadatNameOshagh
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد
خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان حسین لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی و آخرین اسیری که آزاد شد.
وقتی بازگشت از او پرسیدند:
این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟
◽️و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
◽️سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت
⚪️ قرآن را کامل حفظ کرده بود،
⚪️ زبان انگلیسی میدانست
⚪️ برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🌷حسین می گفت:
از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم!
🌷بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود!
عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم. حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
#شهیدحسینلشگری🍃🕊
🌹شادی روحش شاد🌹
@ShahadatNameOshagh
پایی که بسته شد !
تا بماند و بایستد و بجنگد ...
"علیحسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی
در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه میشود
نیروهای خودی در کمین و محاصرهی دشمن
قرار گـرفته اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به
پایهی دوشکا میبندد تا بایستد و بجنگد ، تا
یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند.
از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها
۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود،
در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است.
«دوشکاچی»
عنوان کتاب خاطرات علیحسن احمدی
مهر ۱۳۶۳ ؛ ایلام
منطقه عمومی میمک
عکاس: محمد عبدالحسینی
#رزمندهعلیحسناحمدی🍃🌹
@ShahadatNameOshagh
💌 #ڪــلامشهـــید
🍀خواهران من!
حجاب را به شما توصیه میکنم.
مانند عروسک نباشید؛❌
این حجاب شما بزرگترین سلاح شماست🧕
حتی از بمبهای اتمی و نوترونی هم
برای دشمن خطرناکتر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید.
#شهیدیعقوبشرافت🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
@ShahadatNameOshagh
🌼 همسایه بهشتی حاج قاسم
🇮🇷یادم است یک بار با محمدحسین در گلزار شهدا بودیم،او یک به یک قبرهای دوستان شهیدش را نشان میداد و خاطرات مختلفی از آنها نقل میکرد.
آنجا هنوز این قدر وسعت پیدا نکرده بود. همینطور که میان قبرها میگشتیم، یک مرتبه محمدحسین ایستاد.
رو به من کرد و گفت:
«هادی! میخواهم چیزی بهت بگویم.»
گفتم: «خب بگو!»
گفت: «من شهید می شوم و مرا توی این ردیف دوم خاک می کنند.»
من آن روز متوجه نبودم و نفهمیدم که محمد حسین چه میگوید.
حدود دو سال بعد از شهادتش، وقتی به زیارت قبرش رفته بودم، یک مرتبه یاد حرف آن روز افتادم.
دیدم قبرش دقیقاً همان نقطه ای است که اشاره کرده بود.
با توجه به اینکه انتخاب محل دفن شهدا در اختیار خانواده هایشان نبود و بنیاد شهید طبق نقشه و برنامه ای که داشت، قبرها را تعیین میکرد،
خیلی عجیب بود که پیش بینی محمدحسین کاملاً درست از آب در آمد...
#شهیدمحمدحسینیوسفالهی🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
#شهید_امام_رضایی
خیلی امام رضایی بود. تقریبا همه کسانی که او را می شناختند، این را می دانستند. آنقدر زود دلش برای امامش تنگ میشد که هنوز عرق سفرش خشک نشده، دوباره راهی می شد. می گفت: "امام رضا(ع)
خیلی به من عنایت داشته و کم لطفی است اگر به دیدارش نروم...
●" هميشه باب الجواد را برای ورود انتخاب میکرد... می گفت اگر اذن دخول خواندی و چشمت تر شد یعنی آقا قبولت کرده.مانند خیلی از بزرگان حرم را دور می زد و از پایین پاوارد حرم می شد. مدتی در صحن می نشست و با امام درد و دل می کرد.
●سفر کربلا را هم از #امام_رضا گرفته بود. موقع برگشت روی یکی از سنگ های حرم تاریخ سفر
بعدی اش را می نوشت و امام هم هر دفعه آن را امضا می کرد...
#شهیدمحمدپورهنگ🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
✍#پنج شنبه است
شادی همه ی اموات و ارواح طیبه شهدا
#امام_شهدا
شهدای #دفاع_مقدس
شهدای #گمنام
شهدای #غدیر
شهدای #هسته_ای
شهدای #مدافع_حرم
شهدای #مدافع_امنیت
شهدای #مدافع_سلامت
صلوات هدیه کنیم 👇👇
https://eitaabot.ir/counter/fza
روی لینک آبی بزنید و تعداد صلوات رو تایپ کنید ...حتی با یک صلوات شریک بشید
❤️اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍️ پابوس مادر
▫️خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذرهای از او دلخور و ناراحت میشدم به هر طریقی دلم رو به دست میآورد، حتی پشت پاهامو میبوسید، هر روز صبح وقتی میخواست بره اداره میومد و پای منو میبوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟
گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب میزنم یک وقت خجالت نکشه.
#شهیدامیرلطفی🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(آخرین وصیت شهيد حاج محمد كيهانی)
زمانی که فهمید کاملا" در محاصره داعش افتاده و شهادتش قطعی است. و شاید دیگر هرگز فرصتی برایش نباشد.
این کلیپ را لحظاتی قبل از شهادت برای خانواده اش فرستاد.
{همه ما مخاطب شهید هستیم}
#شهیدحاجمحمدکیهانی🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
🌹✨کارت عروسی✨🌹
میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه.
اول رفته بود سراغ اهلبیت (علیهمالسلام).
یک کارت نوشته بود برای #امام_رضا (علیهالسلام) به مشهد،
یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فداه) به مسجد جمکران
و یک کارت هم به نیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه.
شب حضرت زهرا سلاماللهعلیها را در خواب میبیند
که به عروسیاش آمده، شهید ردانیپور به ایشان میگوید:
«خانم! قصد مزاحمت نداشتم، فقط میخواستم احترام کنم.»
حضرت زهرا سلاماللهعلیها پاسخ میدهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم، به کجا برویم؟»
#سردارشهیدمصطفیردانیپور🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
4_6005575477765343175.mp3
4.37M
💠 #چراغ_راه
▪️بازخوانی وصیت نامه های شهدا
▪️شماره چهار : شهید ناصرالدین باغانی
@ShahadatNameOshagh
"بخشـــی از وصیــت نامه تخــریــب چـــی شهیـــد نوجوان "کاظم مهـــدی زاده"
🔸️مــی خواستــم بـزرگ بشـــم
درس بخــونــم
مهنــدس بشـــم
خاکمــــو آبــاد کنـــم
زن بگیــــرم
مادر و پــدرمــو ببــــرم کربــلا
دختـــرمـــو بـزرگ کنــــم ببـــرمــش پارک
تو راه مــدرسه با هـــم حرف بزنیـــم
خیلـــی کارا دوسـت داشتــــم انجـــام بـــدم
خــب نشــــد ...!
...
🔸️بایـــد مــی رفتـــم از مـــادرم، پـــدرم، خاکم، نامـوســـم، دختــــــرم و … دفاع کنــــم.
رفتـــم که
دروغ نباشـــه
احتـــــرام کم نشــه
همــدیگـــرو درک کنیـــم
ریــا از بیـــن بــره
دیگـــه توهیـــن نباشـــه
محتــاج کســـی نبــاشیــم!
#شهیدکاظممهدیزاده🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
✍️ دست مرا گرفت و بوسید
▫️یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از آن که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: برای چه مصطفی؟ گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید. گفتم: از من تشکر میکنید؟ خب، این که من خدمت کردم مادر مــن بــود، مــادر شــما نبــود، کــه ایــن همــه تشــکر میکنیــد. گفت:دســتی کــه بــه
مـادرش خدمـت کنـد مقـدس اسـت و کسـی کـه بـه مـادرش خیـر نـدارد بـه هیـچ کـس خیـر
نـدارد . مـن از شـما ممنونـم کـه بـا ایـن همـه محبـت وعشـق بـه مادرتـان خدمـت کردیـد.
📚 به روایت همسرش غاده
#شهیدمصطفیچمران🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh
*شهیدی که از بی کسی برای آب نامه می نوشت*
🌹شهید *«یوسف قربانی»* در خانوادهای مستضعف در زنجان متولد شد.
یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد.
در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثهای ازدنیارفت ویوسف و برادرش راباهمه دردهاو رنجهایشان تنها گذاشت.بعد همراه برادرش به تهران رفت.
با پیروزی انقلاب وسپری شدن دوران ستمشاهی،یوسف نیز همراه دیگرفرزندان مستضعف امام پابه عرصه انقلاب گذاشت.
در همین سالهابرادریوسف در حادثهای درگذشت.
همرزم یوسف میگوید:هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد.
باخودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه مینویسد؟
آن هم هر روز...
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، داخل آب ریخت.چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت:من برای آب نامه مینویسم.کسی را ندارم که!!
اوسرانجام درعملیات کربلای پنج، درشلمچه به شهادت رسید.
چند دقیقه قبل ازعملیات،یکی از همرزمان خبرنگارش ازاوپرسیده بود:آقایوسف!
غواص یعنی چی؟
اوپاسخ داده بود:غواص یعنی
مرغابی امام زمان عجالله
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهیدیوسفقربانی🍃🕊
🌹شادی روحش صلوات🌹
@ShahadatNameOshagh