eitaa logo
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
380 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
714 ویدیو
62 فایل
ـ﷽ - بیـٰادمَردان‌عآشـق‌و‌بی‌اِدعـآ•• - وَ روایَت‌هایی‌به‌قلـم‌دِل‌•• - هِدیه‌به‌پیشگاه‌ِ مولاٰوصـٰاحِبمـآن‌حَضرت‌مَھـدی‌ِفآطِمـہ (عَجل‌الله‌تعالی‌فَرجه‌الشَریٖف)••|❤ . #کپی‌باذکرصلوات‌برای‌ظھورآقاامام‌زمان‌عج‌آزاد ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود: کی بودن اینا! - آیت‌الله سیدمحمدباقرشهیدی می‌گفت: کرایه منزلم به تاخیر افتاده بود جریان را به سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید شیعیان بود گفتم. فرادی آن روز اتفاقا فرزند ایشان در حادثه ای از دنیا رفت. مایوس شدم و با خود گفتم گرفتاری مانع می‌شود که ایشان به فکر من باشد و کمکی به من بکند. اما در روز تشییع دیدم آیت‌الله اصفهانی به سمت من می‌آید، و تا به من رسید وجهی را در اختیارم گذاشت و فرمود : این را فعلا هزینه مشکلت بکن باز در خدمتت خواهم بود. نورعلم‌سال سوم ش ۴ ص ۱۰۶
- براۍ رشـد وصعود معنوی باید کسانی‌ رو تحمل‌ ڪنی ڪه با تو جور نیستن!
هدایت شده از |•• شَیٖبُ‌الخَضیٖبْ ••|💔
ختم صلوات برا شادی دل هر کی هر تعداد که می‌تونه اعلام کنه تو پیام .. این ختم صلوات تا روز حاج قاسم هستش و در آخر تعدادش رو اعلام میکنیم.. و هر روز هر کی تونست اعلام بکنه👇 https://harfeto.timefriend.net/16725836408958 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از |•• شَیٖبُ‌الخَضیٖبْ ••|💔
یه فعالیت بذاریم؟ * جمله یا کار یا رفتارِ بر روی شما چی بود؟ تا فرداشب این موضوع هست و برامون بفرستید👇 https://harfeto.timefriend.net/16725836408958
- علامه حسن زاده آملی ره: سید مجتبی همچون کبوتری که یک بالش را زخمی کردند،با یک بال اینقدر بال بال زد تا مقامش از برخی از علمای هشتاد ساله ما بالاتر رفت. ۱۱دی ماه سالروز تولدت وشهادت @Shahadat1398🕊
- لباس فرم معلم‌های زن کت‌های بلند با شلوار بود. زنگ‌های تفریح کت‌هاشون را در می‌‌آوردند و با بلوز آستین کوتاه وسط حیاط والیبال می کردند . مهدی کلاس چهارم بود. با دیدن این صحنه خیلی‌ ناراحت شد. گفت: " چرا باید این قدر راحت مسائل اسلام را زیر پا بگذارند. می‌خوام ادبشان کنم... - جواد دوید جلو و گفت: می‌خوای چی‌ کار کنی‌ نکنه دردسر بشه ! خندید و گفت : نه ، فقط می‌خوام مجبورشون کنم با چادر برند خونه... " - مهدی چادر‌های نماز خانه را برداشت؛ رفت بالای پشت بام. آهسته پرید توی حیات. کت‌های معلم ها را بدون این که متوجه شوند برداشت و جای آنها چادر گذشت... - بعضی‌ معلم‌ها که نمیتوانستند با این وضع ‌‌ جلوی روستائیان از مدرسه بیرون روند مجبور شدند چادر ها را سر کنند و به خانه روند. @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#دلنوشته‌همسرشهیدمدافع‌امنیت #سربازگمنام‌امام‌زمان‌(عج) #شهیدعلی‌نظری ❤️ #عاشـقآنه‌ای‌برای‌علـی❤
..🌹 - اهتمام فوق‌العاده‌ای نسبت به کارش داشت. اگر کاری را شروع میکرد حتما تا نتیجه‌گیری و سرانجام رساندنش رهایش نمی‌کرد. - صبح بود ، چند روز قبل از شهادتش ، که در محل کار دیدمش.. تازه از یک برگشته بود و کلی کاغذ دستش بود.. این درحالی بود که شب قبلش بخاطر تامین ما مردم تا صبح نخوابیده بود. بیداری‌های او تنها آن شب نبود، آن ایام خیلی از شب‌ها را تا صبح بیدار بود و مابقی روز و شب‌ها هم تا دیر وقت سرکار بود.💔 آن روز میتوانست دیرتر بیاید محل کار اما با تمام خستگی‌اش آمد.. چشمای زیبایش از خستگی و کم‌خوابی قرمز بود.. اما او در مقابل خستگی‌ها سرخم نمیکرد.. گفتم: دیشب که تا صبح بیدار بودی لااقل کمی استراحت میکردی بعد می‌آمدی.. با همان آرامش همیشگی‌اش گفت: " نمی‌شود بگذاری کار روی زمین بماند، باید به سرانجام برسانی‌اش.." -جواب قانع کننده بود ولی چشم‌ها حکایت از خستگی‌اش را رخ ما میکشید که به این آسانی نمیشد از آن فارغ شد..💔 -نمیدانستیم چند روز بعدش بالاخره بعد از ۵۰ روز فشار کاریِ سنگین قرار است سر راحت به زمین بگذارد و استراحتِ کل این ایام را بعداز انجام دهد.🕊❣ و آنجا بود که فهمیدم: " او خستگی‌را هم خسته کرده‌بود.." (آقای م.ب) 🚫 برای‌این‌پست @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
‌ #اوخستگی‌را‌هم‌خسته‌ڪرده‌بود..🌹 - اهتمام فوق‌العاده‌ای نسبت به کارش داشت. اگر کاری را شروع میکرد
آدم بی‌تفاوتی نبود. نه تنها نسبت به بچه‌های اطرافش بلکه حواسش به همه بود. بارها شده بود که مستقیم به بچه‌ها سفارش میکرد.. بعضی موقع‌ها نکته‌ای میگفت و گاهی اوقات هم نگاه میکرد تا اگر نیاز شد کمک بچه‌ها بکند، اگر هم نمیشد خودش مستقیم بگوید به کس دیگری می‌سپرد که به فلانی بگو مراقب خودش باشد و حواسش را جمع کند مبادا اتفاقی برایش بیفتد. - حتی ظهر روز که بچه‌ها درگیر یک مسئله شده بودند چندبار تماس گرفت.. هم جویای وضعیت میشد و هم میگفت مراقب خودتان باشید و احتیاط کنید.. به شوخی به یکی از بچه‌ها گفته بود: " تیپت خیلی تابلوئه داد میزنه که چکاره‌ای. اصلا نزدیک نرو وگرنه کتک سیری بهت میزنن هاااا... "😅 " قلباً نگران جان بچه‌ها بود.. " - رفتن علی حال همه‌مان را گرفت.. اما او مزد سالها از خودگذشتگی و ایثارش را گرفت.. آنقدر عاشقش شده بود که دیگر نیاز به مرز و سوریه و غیره نبود و علی‌ مارا در شهر خودش به آغوش کشید.. - اینکه انتظار نداشته باشیم شهید بشود، نبود.. چون واقعا لایقش شده بود.. ولی فکر نمیکردیم حالا و اینقدر زود.. کاش می‌دانستیم و او را بیشتر نگاه میکردیم.. کاش میدانستیم و او را بیشتر در آغوش میکشیدیم.. اما پرواز سرخش همه را شوک عظیمی داد.. هنوز جایش‌خالیست و باورمان‌ نمیشود..💔 (آقای م.ب) ... ‌🚫 برای‌این‌پست @Shahadat1398🕊