eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو شهید با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ 🍁🕯خاطره ای تکان دهنده از یکی از اعضای تفحص شهدا طی عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید⚘️پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت. ‏معلوم بود که شهيدِ درازکش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است؛ ۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها باهم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که باهم خیلی رفیق بودند، باهم می رفتند پلاک می گرفتند. برای یافتن اسامی، مراجعه کردیم به کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر و آن شهیدی که درازکش است، پسر است 💔 پدری سر پسر را به دامن گرفته است... 🥀🕊 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدربود و 🥀🕊 شهید سید حسین اسماعیل زاده موسوی پسر اهل روستای باقر تنگه بابلسر "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادمه یه روز که با خانومم رفته بودیم خرید، تو شلوغیه بازار یه نفر که داشت باعجله راه می‌رفت محکم بهم برخورد کرد و با اینکه اون مقصر بود شروع کرد به داد و فریاد و فحش دادن!!! ولی من فقط سکوت کردم، همسرم که خیلی ناراحت شد بهم اشاره کرد که تو هم چیزی بگو ولی من سکوت کردم تا اون مرد رفت. رفتار همسرم سرد شد، شاید تو دلش می‌گفت چه شوهر ترسو و بی بخاری دارم!!! شب که رسیدیم خونه شروع کرد به گله و کنایه که شوهر ترسو بدرد نمی‌خوره و آدم باید به مردی تکیه کنه که شجاع باشه!!! وقتی دیدم باسکوتم قانع نمیشه جای یه زخم عمیق که سالهاقبل از یه حادثه درسرکار برام به وجود آمده بود رو بهش نشون دادم و گفتم به نظرت اگه با اون مرد درگیر میشدم صدمه ای عمیق تر از این میتونست بهم بزنه؟!!! گفت: نه گفتم: اگه من اونو میزدم چی؟ کمی باخودش فکر کرد و سکوت کرد!!! گفتم اگه جلوی اون مرد سکوت کردم به این خاطر بود که نمی‌خواستم بجای اینکه تو خونه‌ی گرممون باشیم تو راهروهای دادگاه و زندان باشیم!!! از اون موقع خانومم حتی به زخم دستم هم افتخار می‌کنه... ✍کمی با تفکر رفتار کنیم... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
. سوال فرشتگان از خداوند وقتی آیات ۱۵ و ۱۶ سوره مباركه اعراف نازل شد برای فرشتگان سوالی پیش آمد : آیه ۱۵: شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست که آیین توست گمراه گردانم. آیه۱۶: آنگاه از پیش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ ایشان در می آیم تا بیشتر آنان شکر نعمت به جای نیاورند. فرشتگان از پروردگار سوال کردند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلط است پس چگونه انسان نجات می يابد ؟ خداوند در جواب فرشتگان فرمود : راه بالا و پایین باز است : راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. منبع : بحارالانوار-ج۶-ص "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه شهیدی که مادرش رو ازنجف تاکربلا برد... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
┄═﷽═┄ 🍉روزی گروهی از شاگردان مرحوم سید هاشم حداد در سامرا در معیت ایشان به حرم مطهر عسکریین مشرف شدند 🍉بعد از زیارت در صحن مطهر دور هم نشسته سفره ای پهن کردند تا غذایی بخورند چون هوا گرم بود یکی از حضار آنجا میگوید چقدر خوب است که در سفره امروز یک هندوانه هم باشد. 🍉 حضرت استاد مبلغی را به یکی از حاضرین میدهد و میگوید بیرون از حرم در فلان مکان،هندوانه میفروشند آن فرد به آدرسی که آقا فرموده بود میرود و از مغازه هندوانه فروشی یک هندوانه میخرد. 🍉وقتی همه هندوانه را میل میکنند از حلاوت و شیرینی اش تعجب میکنند و متوجه میشوند که مزه این هندوانه غیر از هندوانه هایی است که تا به حال خورده اند. 🍉یکی از حاضرین میگوید چه خوب است یک هندوانه دیگری باشد و میل کنیم. وقتی دوباره به آن محلی که آقای حداد الله گفته بود میرود، نه مغازه ای می بیند و نه هندوانه فروشی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ِ•💚⃟✨•💚⃟ٖٜٖٜ✨ زیارت اربعین به نیابت از حضرت عشق 💖امام خامنه ای💖 🌹این کار زیبا را هرچقدر میتونید منتشر کنید🙏 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☘. عجب جملات قشنگی:☘ 1.گاهی باید فرو ریخته شوی برای ” بنای جدید” 2.بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است 3.همیشه خودت باش… دیگران به اندازه کافی هستند… 4.روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمی توان خواب پرواز دید… 5.انسانهای خوب همانند گلهای قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند! 6.بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن! .7.ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ… ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ… 8.طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد...روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود… سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی! 9.ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون....کسی رو لبریز نکنیم... 10.داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند… برای انسان بودن باید شعور داشت... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اواخر شب بود و على علیه السلام همراه فرزندش حسن علیه السلام كنار كعبه براى مناجات و عبادت آمده بودند. ناگاه على (ع) صداى جانگدازى شنيد. دريافت كه شخص دردمندى با سوز و گداز در كنار كعبه دعا می‌كند و با گريه و زارى خواسته اش را از خدا می‌طلبد. على (ع) به حسن (ع) فرمود: نزد اين مناجات كننده برو و ببين كيست و او را نزد من بياور. امام حسن (ع) نزد او رفت. ديد جوانى بسيار غمگين با آهى پرسوز و جانكاه مشغول مناجات است. فرمود: اى جوان، اميرالمؤمنين على علیه السلام تو را می‌خواهد ببيند، دعوتش را اجابت كن. جوان لنگان لنگان با اشتياق وافر به حضور امیرالمؤمنین آمد. على علیه السلام فرمود: چه حاجت دارى؟ جوان گفت: حقيقت اين است كه من به پدرم آزار می‌رساندم، و او مرا نفرين كرده و اكنون نصف بدنم فلج شده است. امام على (ع) فرمود: چه آزارى به پدرت رسانده اى؟ جوان عرض كرد: من جوانى عياش و گنهكار بودم، پدرم مرا از گناه نهى می‌كرد. من به حرف او گوش نمی‌دادم، بلكه بيشتر گناه می‌كردم؛ تا اينکه روزى مرا در حال گناه ديد. باز مرا نهى كرد، سرانجام من ناراحت شدم. چوبى برداشتم و طورى به او زدم كه بر زمين افتاد. پس با دلى شكسته برخاست و گفت: اكنون كنار كعبه می‌روم و براى تو نفرين می‌كنم. كنار كعبه رفت و نفرين كرد. نفرين او باعث شد نصف بدنم فلج گرديد (در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد) بسيار پشيمان شدم، نزد پدرم آمدم و با خواهش و زارى از او معذرت خواهى كردم و گفتم: مرا ببخش و برايم دعا كن. پدرم مرا بخشيد و حتى حاضر شد كه با هم به كنار كعبه بيائيم و در همان نقطه اى كه نفرين كرده بود، دعا كند تا سلامتى خود را بازيابم. با هم به طرف مكه رهسپار شديم. پدرم سوار بر شتر بود. در بيابان ناگاه مرغى از پشت سر سنگى پراند، شترم رم كرد و پدرم از بالاى شتر به زمين افتاد. بر بالينش رفتم، ديدم از دنيا رفته است. همان جا او را دفن كردم و اكنون خودم با حالى جگر سوز به اينجا براى دعا آمده ام. امام على علیه السلام فرمود: از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براى دعا در حق تو می‌آمد، معلوم می‌شود كه پدرت از تو راضى است. اكنون من در حق تو دعا می‌كنم. امام بزرگوار، در حق او دعا كرد، سپس دستهاى مباركش را به بدن آن جوان ماليد، همان دم جوان سلامتى خود را باز يافت. سپس امام على علیه السلام نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود: بر شما باد، نيكى به پدر و مادر 📗جامع النورين، صفحه ۱۸۵ 📒داستان دوستان، جلد پنجم، صفحه 176 - 177 ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65