2.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برمشامم میرسانی عطروبوی کربلا؟
گربمیرم یک سلام ازجانبم سوی شما
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💫پارت(95)
جلد دوم کتاب از قفس تاپرواز
خاطرات شهید محمدعلی برزگر🌷
📝سیب بهشتـــــی♡
🌷روزتدفین و خاکسپاری شهیدمان بود و از دور و نزدیک،غریبه و آشنا،هم محلیها؛ هم درس ،ها هم رزمها و ... همه آمده بودند ودر میان همۀ دوستانش، طلبۀ جوانی به نام آقای مودّت هم بود
این طلبه هم حجرۀ محمد بوده که از ابتدای تحصیل درحوزۀ علمیّۀ فاروج با یکدیگر آشنا شدند و پس از آن محمد با ایشان و یک نفر دیگر برای ادامۀ تحصیل به شهرستان کاشان مهاجرت کردند.
🌷ایشان از روز اول در مراسم شرکت کرد . از وقتی پایش به روستا رسید مدام از محمد میگفت و بی قرار بود و موقع تدفین لحظه ای آرام نمیگرفت، نگران وضعیتش بودم ولی او اهمّیت به گفتۀ کسی نمی داد و به محض به هوش آمدن دوباره گریه را از سر می گرفت و باز از نفس می افتاد، حواسّم به سمت او بود ،چند نفر را مأمور کمکش کردم ولی فایده ای نداشت، خودم سراغش رفتم و بلندش کردم چند قدمی عقب تر نشست،
🌷 همین که شهید را داخل قبر گذاشتیم دوباره از حال رفت، مستأصل شده بودم، مشغول مراحل خاکسپاری شدیم. دیگر ناله هایش به گوشم نمیرسید، اولش فکر کردم که دوستان او را به منزلمان برده اند ، اطرافم را نگاهی انداختم
🌷 با کمال تعجب ایشان را دیدم که کنار قبر نشسته فاتحه میخواند، او را به منزل بردیم ولی نه تنها دیگر از گریه های مکرر خبری نبود ،بلکه روز سوم با آرامش دیگران را تسلی میداد .
حیرت زده بودم زمانی که مراسم به پایان رسید، ذهنم درگیر این مسأله بود که چرا در عرض لحظاتی آن همه بیقراری تبدیل به آرامش شده بود.
🌷چندشب گذشت تا اینکه شهید به خوابم آمد و به معمای پیچیدۀ خیالم جواب داد. در عالم رویا محمد را دیدم که کنارم نشسته وبا من گفت وگو می کند، دلیل آرامش دوستش راپرسیدم:
محمد پاسخ داد: روز تدفین وقتی دوستم از شدت گریۀ بسیار مدام از حال میرفت، دست به کار شدم و برای تسلی دادنش سیبی بهشتی را که همراه داشتم، جلوی شامۀ او قرار دادم،
🌷 وقتی عطر و بوی سیب بهشتی به مشامش رسید گریه هایش پایان پذیرفت و آرامش پیدا کردبرای همین در روز های بعدی رفتارش حالت طبیعی به خود گرفت.
برادرم شما هم آرام باش و به دیگران بگو :اگر میدانستی چه جایگاهی دارم هرگز برای رفتنم غصه دار نمی شدید.
🌷از خواب بیدار شدم
کلام محمد در ذهنم می پیچید، انرژی مضاعفی گرفتم و خودم نیز با دیدار شهید آرامش یافته بودم.
روایتگر:هیبت الله برزگر
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
31.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفینامه شهیدمحمدعلی برزگر
به مناسبت سی وهفتمین سالگرد شهادتش
دوستانی که درخواست کردندبفرمایید.
🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
تو با روزهای سختی که داشتی تعریف نمیشوی.
تو با اشتباهات گذشتهت تعریف نمیشوی.
تو با آنچه که در انجامش شکست خوردی تعریف نمیشوی.
تو با آنچه بقیه در موردت گفتن تعریف نمیشوی.
تو از آنچه فکر میکنی قویتر هستی.
تو این همه راه را طی کردی و جایی که قبلاً قرار داشتی نیستی.
با وجود اینکه زندگی سخت و دشواره، تو سعی می کنی بهترین خودت را ارائه بدهی و این تنها چیزی ست که حائز اهمیته...
وتو با آنچه که خدا برایتان خواسته است تعریف میشوی و
خدا برای همه بندگان خود خیر و خوبی میخواهد
🌴 اللهم عجل لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا:
عاقبت هممون رو تقرب به امام زمانمون قراربده...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#داستان_آموزنده
🔆مال حرام
❄️صاحب منتخب التواریخ می نویسد در کربلا عطاری که مشهور به تقوا بود مریض می شود و مرضش طولانی می گردد یک نفر از دوستان به عیادتش می رود و می بیند از وسائل زندگی و خانه چیزی برایش نمانده، حصیری زیر پایش و متکائی زیر سرش هست، این آقای تاجر به چنین روزی افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر برای نسخه امروز پول نیست تا دوا بخرم، متکای زیر سرش را به او داد و گفت: این را هم ببر و بفروش ببینم راحت می شوم یا نه؟
❄️دوست عیادت کننده پرسید مطلب چیست؟ گفت: من در کربلا نمایندگی فروش آبلمیوی شیراز داشتم، آبلیمو وارد می کردم به مبلغ گزاف می فروختم، ناگهان در کربلا تب حصبه عمومی شد و طبیبها مداوای عام کردند که آبلیمو نافع است، روز اول کاری نکردم، از فردا به خودم گفتم چرا آبلیمو را ارزان بفروشم حالا که خریدار فراوان دارد، دو برابر و بعد چند برابر کردم، مردم بیچاره هم ناچار می خریدند بعد دیدم آبلیمو دارد کم می شود و هر چه گران می کنم می خرند ولی تمام می شود، شروع کردم آب در آبلیمو کردن و سپس آبلیموی مصنوعی و تقلبی درست کردم، مال فراوانی به دست آوردم، لیکن چندی بعد بستری شدم، در اثر این بیماری آنچه پول آبلیمو به دست آوردم دادم تا امروز که دیدی همین متکا باقی مانده بود این را نیز دادم ببینم راحت می شوم یا نه؟ فاعتبروا یا اولی الابصار(1).
1-قلب قرآن، 176
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کجاییدای شهیدان خدایی...🕊🕊
#سردارشهیدمحمودکاوه❤️
فرمانده شهیدمحمدعلی برزگربودند
منطقه حاج عمران-عملیات کربلای۲
ارتفاعات۲۵۱۹-
تاریخ شهادت:۱۱'۶'۱۳۶۵
سالروزشهادت...🌹
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فاطمه اسدی کیست؟
بیاییدبامعرفی بانوان شهیده سرزمینمان آنهارا ازغربت درآوریم تاسهمی درجهادتبیین داشته باشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
به نام خدا شهیده فاطمه اسدی نخستین بانوی شهید مفقود الاثر کشور است ایشان در ۱۱ مرداد ۱۳۳۹ در روستای باقرآباد شهرستان دیوان دره در استان کردستان به دنیا آمد همسرش چاه کن بود و برای آبرسانی به چند روستا با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری کردوقتی که گروهک دموکرات فهمید وی را اسیر کرد، فاطمه اسدی ۲۲ ساله بودبا نوزاد پسر و دختر سه ساله اش به دنبال همسرش رفت تا دموکرات او را آزاد کند، دموکرات از او پول خواست او با فروش گوسفند و تمام وسایل خانه ۲۰۰ هزار تومان جمع کرد و دوباره به آنجا بازگشت آنها پول را از وی گرفتند خودش را هم اسیر کردند وی که حاضر به همکاری با گروهک مزدور نشد پس از تحمل یک. ماه شکنجه با دستان بسته شهید شد در همان زمان هم نوزادش فوت کرد پس از ۳۷ سال پیکر مطهر ایشان در ارتفاعات کوه چهل چشمه پیدا شد و در سال ۱۴۰۰ پیکر ایشان را در جوار امامزاده هاجر خاتون خواهر امام رضا به خاک سپرده شد.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65