32.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍معجزه شهید
روایت سردار حسنی سعدی مدیر گلزار شهدای کرمان از کرامت شهیدی که خواهرش را شفا داد شهید کریم شور آبادی...
#شهید_کریم_شورآبادی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12777
💫پارت(90)
جلددوم کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝قطره خون🩸
🌷چند ماهی می شد که از محمدم خبری نداشتم، شاید برخی بگویند شما چندین فرزند داشته ای!!؟
ولی انسانی که ده انگشت دارد اگر بر اثر حادثه ای یک انگشت او قطع شود ،نُه انگشت باقی مانده نمی توانند نبود او را جبران نمایند .
🌷باور کنید مادران شهدا فرزندان خود را همچون سایر مادران دوست میدارند ،
وقتی پای ارزشهای اسلامی در میان باشد باید سکوت اختیار کردو رضایت به رفتن داد، اگر راضی به رفتنش نمی شدم ارادتم به اهل بیت جز شعار چیزی نبود، انسان با عمل است که در امتحانات پیروز میشود.
روزهای گمنامی محمدعلی برایم بسیارسخت وجانکاه بود؛
به پایگاه خواهران می رفتم وخدمات تدارکات جبهه راانجام می دادیم؛
🌷اغذیه بسته بندی میکردیم ؛ ....
چندین ماه گذشت ولی خبری نشد، هرجا که روزنۀ امیدی داشتیم رفتیم ، و سراغ گرفتیم ولی بی فایده بود بیقرارتر از هر روز به پایگاه میرفتم.
تاشایدنشانی ازفرزندم بیابم.
🌷تا اینکه یک شب خواب دیدم؛ شخصی نورانی(ثارالله) با صورتی پوشیده به طرفم آمد و دستش را مقابلم گشود و گفت :در مُشتم توجه کن ....
وقتی مشتش را باز کرد خون در کاسۀ مشتش می جوشید رو به من کرد و گفت : پسرت در زمین فرو رفته بود ولی به خواست خداوند به سوی تو باز میگردد .
پرسیدم:ولی پسرم مفقود الاثر است.
دوباره گفت: دستت را کاسه وار زیر دستم بگیر تاامانتت را تحویل دهم. به فرمایش ایشان عمل کردم و او کاسۀ مشتش را خم کرد و تنها یک قطره خون در دستم گذاشت و رفت.
🌷از صدای اذان صبح بیدار شدم، نماز خواندم، کارهای روزانه ام را انجام داد م ولی باز فکرم درگیر رؤیای دیشب بود قلبم تندتند میزد از حیاط بیرون زدم و همسایه ای که محرم اسرارم بودرا ملاقات کردم
ولی نمی دانم چرا خوابم را فاش نکردم، پرسید: چرا بیقراری ؟
🌷گفتم: دلم برای محمدم تنگ شده .
گفت: این که غصه ندارد، همین الان جمعی از زنان محل را خبردار می کنم
به حرم امامزاده وگلزارشهداکه برویم خود به خود آرام میشوی.
قبول کردم و به حرم امامزاده رفتیم و بیتوته کردیم.در آنجا همسایه ام خواب عجیبی دید و گفت : دیدم توسط یک نامه خبر از شهید آوردند.
🌷آنچه دیده بودم واقع شد دانستم که پسرم در راه برگشت به خانه است.
چند روز بعد خواب هر دو همسایه تعبیر شد و گروه تفحص فرزندم رابا پیکری سالم ازخاک اربابش حسین (ع)پیدا نمودندو بالاخره پس از ماهها چشم انتظاری محمدم را به آغوش کشیدم.
🔰کتاب ازقفس تاپرواز
راوی:مادرشهید
"۳۷سال از تفحص شهیدبرزگر گذشت.
بزرگوارانی که مایل هستند در چله روز سالگردتفحص شهید[شب قدر]شرکت نمایند
به زودی[شب قدر] اعلام میکنیم درجریان باشید.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12778
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اگر کسی افطار و سحر را با این سوره آغاز کند اجر شهیدی را دارد که در خون خود غلطیده باشد....
#دکتر_رفیعی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12779
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.👌کاری که👆👆👆👆👆👆
ماه رمضان با قلب ما میــــــــــــــــــــــــــــــکنه
💠🔹↶ دل نــ💌ــامــه ↷🔹💠
یک عمر دنبال رفیق گشتم
اما هیچکس نبود
تا اینکه در «جوشن کبیر»
پیدایش کردم
《یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَه》
و اینجا بود که تازه فهمیدم
یک رفیق دارم اسمش خداست
حسابش از همه جداست
کاش من هم همان بودم
که او میخواست
《یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَه》
ــــــــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12780
28.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زندگی علیرضا نبی
بسیار عالی حتما ببینید 👌
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12781
روزهشتم....به عشق امام رئوف...
این پست تقدیم شما....
💠 #خاکریز_خاطره
⚪️ شوخی طبعی دستواره
▫️ خودش تعریف می کرد:👇
برای عمل جراحی سرم را تراشیدند. رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂
آن آقا گفت: یعنی چی؟😐
گفتم: مال خودم است دیگر؛ بزن کاریت نباشه.🤨
ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سید (پدرم) را سر کار بگذارم.😈
روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سید بیاید.
بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت.
گفتم: سید کجا میری؟😄
_بندهزاده مجروح شده آمدم ببینمش.
_آقازادهتان کی باشن؟🤔
_آقا سیدرضا دستواره.
_اِ، آقا رضا پسر شماست؟😅 عجب بچه شجاع و دلیری دارید شما. تو فامیلتون به کی رفته؟ ویلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا.
و باهم راهی اتاق شدیم.🤭
گفتم:حاج آقا میدانی کجای آقا رضا تیر خورده؟🤔
_نه، اولین باره میروم او را ببینم.🙁
_نترس دستش کمی مجروح شده.
_خدا رو شکر.☺️
_حاج آقا دست راست رضا قطع شده اگه نمیترسی.😈
_خدایا راضیام به رضای خدا.😥
_حاج آقا دست چپش هم قطع شده.😈
_خدا رو شکر؛ خدایا این قربانی را قبول کن.😢
در آسانسور صحبت را به جایی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم.😂 بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد.😓 تا بالای تخت که رسیدیم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد دید...😈
کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.😭
_حاج آقا خیلی باحالی؛ بچهات ۱۰ دقیقه پیش شهید شد او را بردند سردخانه.🤭
این بار دیگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ایستاد و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.😭
با خنده گفتم: بابا، خیلی بیمعرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت؟!🤣
پدرم یک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته اینجا هم دست از شیطنت برنمیداری؟!»😠😡
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🗓 ۱۸ اسفند --ایام ولادت محمدرضادستواره- جانشین لشکر27محمدرسولالله(ص)
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12782
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افتخارکن به ایرانی بودنت ...
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12784
دختران غرب گرا ⁉️دختران اصل گرا!!
♦️نتیجهٔ زیست مجازی با زندگی حقیقی ارتباط مستقیمی داره!
♨️دختری که پای ضدارزشها بزرگ بشه، سبک زندگی غربی و سگبازی بهجای فرزندآوری برایش ارزش میشه!
📲مراقب باشیم
مادران آینده را مادران مجازی ضدارزشها تربیت نکنند!!
❌ از ترویجکنندگان ابزارهای شیطان بزرگ (آمریکا) نباشیم!
#⃣ #صیانت_از_کودکان
جبههٔ انقلاب اسلامی درفضای مجازی✊🏻
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12787
👌زحمت نشرباشما
701.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴در اتفاق ناگوار که در بندرانزلی رخ داد، دو سرباز وظیفه نیروی دریایی به نامهای امین همتی و مهدی نظربین هنگام نصب پرچم ایران جان خود را از دست دادند.😔
🔹 این دو سرباز در حین انجام مأموریت، در اثر برخورد میله پرچم با کابل فشار قوی برق دچار حادثه شدند و متأسفانه جان خود را از دست دادند.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12784
جانم فدای ایران....🇮🇷
فرق است بین کسی که برای پرچمش جان میدهد🩸و یکی که بخاطر دوهزار فضای جوگیرانه پرچم میسوزاند🔥
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌حکایت پند آموز
« فقیری به در خانه بخیلی آمد،
گفت:
شنیده ام که تو قدری از مال خود را
نذر نیازمندان کرده ای
و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده
بخیل گفت:
من نذر کوران کرده ام.
فقیر گفت:
من هم کور واقعی هستم،
زیرا اگر بینا می بودم،
از در خانه خداوند
به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/12787
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سوال روز هشتم
نهضت زندگی با آیه ها
🔸جوایز:
1️⃣ در پایان هر روز به قید قرعه 5 نفر از کسانی که پاسخ صحیح دادند برگزیده خواهند شد و کارت هدیه به مبلغ 5 میلیون ریال در پایان ماه مبارک در مراسمی اهدا خواهد شد.
2️⃣ در پایان ماه مبارک رمضان از بین کل افرادی که جواب صحیح ارسال کرده اند به قید قرعه کمک هزینه سفر به کربلای معلی اهدا خواهد شد.
🔻 مهم مهم مهم
👈 این مسابقه ويژه استان خراسان شمالی است
👈 هم استانی های عزیز می توانند پاسخ صحیح را به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۵۲۱۳ ارسال نمایند.
☘️☘️☘️☘️☘️
https://eitaa.com/tablighateslamifaroj/3852
پدر پنج شهید دفاع مقدس( شهیدان افراسیابی) در زمانی که آخرین فرزندش را به خاک میسپردند، تقاضا کرد یک بار دیگر فرزندش را ببیند. وقتی کفن را باز کردند او خطاب به آخرین فرزند شهیدش گفت؛ به آقا اباعبدالله سلام برسان و بگو عذر میخواهم اگر دیگر پسری ندارم تقدیمت کنم🥺.
گفت،شما در کربلا تمام عزیزانت را در راه خدا دادی....😭
چگونه شرمسار این عزیزان نباشیم...؟!
🆔@shahidBarzegar65