eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
2.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این حال معنوی تقدیم شماخوبان👆 ✍دیدی ....بعضی وقتا آدم احساس تنهایی و بی کسی میکنه... ♥️کجا بره بهتر از اینجا بفرمایید ....دعوتین👇👇👇💌 https://eitaa.com/eltiam20/5869 کانالی پر ازحال خوب💌😍👆 پر از کلیپهای انگیزشی و مفیده❣ 💠الّلهُــم‌َّعَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــــ‌الْفَــرَج💠
4.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جوان عازم کربلا است [شرایط خاص] چله زیارت عاشورا شروع شده... 🩸امشب مهمان شهیدخرازی هستیم عجل_لولیک_الفرج تافرداشب خدانگهدارتان...یاعلی✋ ❤️کانال شهیدبرزگر هر۲۴ساعت یکبار مطلب بارگزاری میکند میزبان شب هفتم: شهیدحسین خرازی https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16554
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن کریم.صفحه 97 ...قرار هر روز ما.... جهت تعجیل درظهور امام عصر؛ هدیه به ۱۴معصوم؛ امام وشهدا؛ اموات؛ رفع گرفتاری ازامور همه ؛بویژه اعضای کانال؛ پیروزی ونجات مظلومین جهان ✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊 https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14473m/ چله زیارت عاشورا🩸فراموش نشود کانال هر۲۴ساعت یکبار فعالیت داره.
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.سلامتی آقا صلوات دلی❤️😍👌 آقــای ما ..... بی خیـالِ عــزای جـدش نمـی‌شود! نه لباس رزم داشت، نه سلاح… ‏فقط گفته بود؛ من زیر بیرق اباالفضل العباسم ‏ کاری کرد که .... تمام دنیا انگشت به دهن ماند… لبیک_امام_خامنه ای https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/1634516295
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. نخستین کاروان پیاده‌روی از جنوب عراق راه افتاد یاحسین... دشمن از اتحاد می ترسد
📗 خدا جای حق نشسته ▪️کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی می‌رفتم. صاحب مغازه مرد بسیار بی‌رحم و خسیسی بود. ▫️دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست می‌کردم و صف سنگک می‌ایستادم و کارم فقط آچار و یدکی‌آوردن برای آن‌ها بود که از من خیلی بزرگ‌تر بودند. ▪️در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کله‌پاچه و کباب می‌خوردند. ▫️وقتی برای جمع‌کردن سفره‌شان می‌رفتم، مانده نان سفره را که بوی کباب به آن‌ها خورده بود و گاهی قطره‌ای چربی کباب بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار می‌خوردم. ▪️روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ را آوردم. صاحب مغازه پیکانی را تعمیر می‌کرد که راننده‌اش خانم بود. ▫️از تکبر و برای خودنمایی پیش آن زن، گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد. زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد. ▪️آتش وجودم را گرفته بود. به‌سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم و پشت درخت توت بزرگی نشستم و زار گریه کردم. ▫️آن روز از خدا شاکی شدم. حتی نماز نخواندم و با خود گفتم: چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید، بلایی سر این آقا نیاورد؟ ▪️گفتم: خدایا! این چه عدالتی است؟ من که نماز می‌خوانم، کسی که بی‌نماز است مرا می‌زند و آزار می‌دهد و تو هیچ کاری نمی‌کنی؟ ▫️زمان به‌شدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهم‌زدنی سپری شد. همه ماجرا فراموشم شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم. ▪️روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم و خودم بین خانواده‌های نیازمند تقسیم می‌کردم. ▫️پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت می‌خواهد. ▫️گفت: در این محل پیرمردی تنها زندگی می‌کند. اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید به او بدهید. ▪️آدرس را گرفتم. خانه‌ای چوبی و نیمه‌ویران با درب نیمه‌باز بود. ▫️صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت: بیا! کسی نیست. ▪️وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم. خیلی شوکه شدم گویی سال‌ها بود او را می‌شناختم. بعد از چند سؤال فهمیدم صاحب مغازه است. ▫️گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاک‌نشین شده بود. ▪️خودم را معرفی نکردم چون نمی‌خواستم عذاب وجدانش را بر عذاب خاک‌نشینی‌اش اضافه کنم. ▫️با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت: پسرم آذوقه‌ای داشتی مرا از یاد نبر. به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان کسی گوشتی قربانی آورد خانه مرا هم نشان بده. ▪️از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و به فکر فرورفتم. شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال تیغ نادانی‌ام بردم. ▫️با خود گفتم: آن روز از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است. ▪️اگر خدا آن روز، امروزِ تو و صاحب مغازه را نشانت می‌داد و می‌پرسید: می‌خواهی کدام باشی؟ تو می‌گفتی: می‌خواهم خودم باشم. 👌 پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختی‌ها جای خودم باشم که مرا بهره‌ای است که نمیدانستم. https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16564
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عجیب دیدن خواب شهید حججی   روایت داستان تحول با دیدن تصویر شهید حججی دراسارت.... باغیرت تولدت آسمانی💌🌹😢 https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16564