eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت: عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد.💐 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
✍از عالمـــــۍ پـــــرسیدند: بالاترین چند ڪیلو است ڪه یه نفـــــر بزنه بهش بگـــــن پهلوان؟! عالم در جواب گـفتن بالاترین وزنه یه نیم یا 1ڪیلویی است ڪه یه نفر بتواند هنگام نماز صــــبح از روی خــــود بلند ڪند هرڪی بتــونه اون وزنه رو بلند ڪند باید بهـــــش گفت . 👈رسول الله فرموده اند ترڪ↶↶ نـــــماز صــبح : نور صورت نـــــماز ظهـــر : بركت رزق نـــــماز عصــر : طاقت بدن نـــــماز مغرب : فايده فرزند نـــــماز عـشاء : خواب را از بين میبـــــــــــــــــــــــــــــــــــرد "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| آقای کَرَم وقتی که کلافه و در به درم هر طوری شده میام تا به حرم مگه من چندتا دارم... •حاج رضا عرفانیان "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
❣خاطرات شهیدبرزگر 📚کتاب ازقفس تاپرواز ✨طلبه ناشناس از تیپ امام جعفرصادق (ع)به جبهه اعزام شدم.برادرم محمد درکاشان طلبگی میخواند. به منطقه که رسیدم یکی ازدوستان برادرم رادیدم اومیگفت:با محمدآمده! با اوسراغش رفتیم.محمدبا گروهی از رزمندگان دریک سنگر مشغول گفتگو بودند.وقتی رسیدم درآغوشم کشید. ازاوپرسیدم:چرا بالباس طلبگی نیامدی؟گفت:اینطورمرا به خط مقدم نمی برند.تا این را گفتم؛رزمنده ها یکی یکی اطرافمان حلقه زدندکه چه گفتی اخوی؟!داش ممد طلبه است؟!جان مابگودرست شنیدیم؟ گفتم:بله.چطور؟گفتند:چرا تابحال خودش را طلبه معرفی نکرده! اولی گفت:پس بگوچراهرکس مسئله شرعی که برایش پیش می آیدسراغش میرود.پیرمردی گفت:او راچون فرزندم دوست دارم؛بجای سالخورده ها نگهبانی میدهد؛سر وصورتمان را اصلاح می کند؛لباسمان رامیشوید. سومی گفت:آقامحمدباماقران کارمی کند عجب مدیحه سرایی میکند؛چه عارفانه نمازشب میخواند؛ازصدای هق هق نیمه شبش برای نمازشب بیدارمیشویم. چهارمی گفت:درگردان هرکس بااوکشتی گرفته حریف اونشده.نوجوانی گفت: چقدرکاربا انواع سلاح راخوب میداند وبه تازه کارهابادقت آموزش میدهد. پنجمی گفت:درحمله سرنترسی دارد ازتخریب گرفته تاخط مقدم.باداش ممد که آشنا شدم ترسم ازسربازی درمنطقه جنگ ریخت حتی باما فوتبال والیبال بازی میکندمیخواهم بعدسربازی به خدمتم درمنطقه ادامه دهم. آنقدرصدای همهمه بلندشد که رزمنده ای دادزد:والله کاکاممد آچار فرانسه است. خدایی میدان رزم را تبدیل کرده به میدان بزم.بیچاره دشمن. همه خندیدنداِلّا محمدکه باپیشانی خیس مدام بعداستغفار بحث راعوض میکرد روایتگر:هیبت الله برزگر 🌷سمت چپ اول نفرنشسته شهیدبرزگر
گنجشکی با نوک کوچکش آب به آتش میریخت. به اوگفتند:تو نمی‌توانی !!! گفت؛شایدنتوانم آتش را خاموش کنم اما وقتی خدا می پرسد زمانی که دوستت در آتش میسوخت چه کردی؟ میگویم«هر چه از من بر می آمد.» ‌ ‌ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: هرکس که خواهد خانه اش به نعمت آبادان باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد: ❶ اول آنکه در آغاز هرکار بگوید: 〖بسم الله الرحمن الرحیم.〗 ❷ دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد، بگوید: 〖 الحمدالله رب العالمین.〗 ❸ سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید: 〖استغفرالله ربی و اتوب الیه.〗 ❹ چهارم آنکه چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید : 〖لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.〗 ❺ پنجم آنکه چون تدبیرکار کند،گوید: 〖ماشاالله.〗 ❻ ششم آنکه چون از ستمگری هراسی کند بگوید: 〖حسبناالله و نعم الوکیل〗 . ‌ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸حرف بزن... اما طوری حرف بزن که بدانی خدایت راضی است و به تو لبخند میزند! 🌸گوش کن...ا اما طوی گوش کن که مطمئن باشی اگر خدایت از تو پرسید گوشَت چه چیزهایی شنیده ، شرمسار نباشی... 🌸نگاه کن... اما طوری نگاه کن ، که چشمهایت آیینه ای از وجود خدا باشد! پر باشد از خدا و هرچه می بینی خدا را یادت بیاورد... 🌸فکرکن ... اما به کسی و به چیزی فکر کن که خدا را از یادت نبرد... طوری فکر کن که آخرش یک سر نخی از خدا پیدا کنی! 🌸عاشق باش... اما طوری عاشق باش که هم به دست آوری و بتوانی از دست بدهی! طوری که معنای عشق واقعی را گم نکنی! 🌸عاشق زمینی ها باش! اما نه طوری که زمین گیرت کند و از رسیدن به آسمان و آن عشق ابدی باز مانی!... "عاشق خدا باش".تا"شهدا"اوج گرفتن رو یادت بِدَن❤️ امسال که بهم پست جدید دادند. این کلیپ یادم اومد....😔 همه چیز زودگذره رفیق... فقط نام نیک وعمل نیک هست که راهگشاست خدایا کمکم کن هیچوقت ازچشمت نیفتم... ‌ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نقل میکنند که در بغداد قصابی بود که با فروش گوشت زندگی میگذرانید... او پیش از طلوع خورشید به مغازه ی خود میرفت و گوسفند ذبح میکرد و سپس به خانه باز میگشت و پس از طلوع خورشید به مغازه میرفت و گوشت میفروخت... یکی از شبها پس از آنکه گوسفند ذبح کرده بود به خانه باز میگشت، در حالی که لباسش خون آلود بود... در همین حال از کوچه ای تاریک فریادی شنید... به سرعت به آن سو رفت و ناگهان بر جسد مردی افتاد که چند ضربه ی چاقو خورده بود و خون از او جاری بود و چاقویی در بدنش بود...چاقو را از بدن او درآورد و سعی کرد به او کمک کند در حالی که خون مرد بر لباس او جاری بود، اما آن مرد در همین حال جان داد...مردم جمع شدند و دیدند که چاقو در دستان اوست و خون بر لباسش و خود نیز هراسان است... او را به قتل آن مرد متهم کردند و سپس به مرگ محکوم شد... هنگامی که او را به میدان قصاص آوردند و مطمئن شد مرگش حتمی است با صدای بلند گفت: ای مردم، به خدا سوگند که من این مرد را نکشته ام، اما حدود بیست سال پیش کس دیگری را کشته ام و اکنون حکم بر من جاری میشود...سپس گفت: بیست سال پیش جوانی تنومند بودم و بر روی قایقی مردم را از این سوی رود به آن سومیبردم...یکی از روزها دختری ثروتمند با مادرش سوار قایق من شدند و آنان را به آن سو بردم... روز دوم نیز آمدند و سوار قایق من شدند...با گذشت روزها دلبسته ی آن دختر شدم و او نیز دلبسته ی من شد... او را از پدرش خواستگاری کردم اما چون فقیر بودم موافقت نکرد...سپس رابطه اش با من قطع شد و دیگر او و مادرش را ندیدم...قلب من اما همچنان اسیر آن دختر بود... پس از گذشت دو یا سه سال...در قایق خود منتظر مسافر بودم که زنی با کودک خود سوار قایق شد و درخواست کرد او را به آن سوی نهر ببرم...هنگامی که سوار قایق شد و به وسط رود رسیدیم به او نگاه انداختم و ناگهان متوجه شدم همان دختری است که پدرش باعث جدایی ما شد... از ملاقاتش بسیار خوشحال شدم و دوران گذشته و عشق و دلدادگیمان را به اویادآورشدم...اما او با ادب و وقار سخن گفت و گفت که ازدواج کرده و این پسر اوست... اما شیطان تجاوز به او را در نظرم زیبا جلوه داد... به او نزدیک شدم، اما فریاد زد و خدا را به یاد من آورد...به فریادهایش توجهی نکردم... آن بیچاره هر چه در توان داشت برای دور کردن من انجام داد در حالی که کودکش در بغل او گریه میکرد... هنگامی که چنین دیدم کودک را گرفتم و به آب نزدیک کردم و گفتم: اگر خودت را در اختیار من قرار ندهی او را غرق میکنم... او اما میگریست و التماس میکرد... اما به التماس هایش توجه نکردم... سپس سر کودک را در آب کردم تا هنگامی که به مرگ نزدیک میشد سرش را از آب بیرون می آوردم او این را میدید و میگریست و التماس میکرد اما خواسته ی من را نمی پذیرفت... باز سر کودک را در آب فرو بردم و به شدت راه نفس او را بستم و مادرش این را میدید و چشمانش را می بست... کودک به شدت دست و پا میزد تا جایی که نیرویش به پایان رسید و از حرکت ایستاد... او را از آب بیرون آوردم و دیدم مرده است؛ جسدش را به آب انداختم... سراغ زن رفتم... با تمام قدرت مرا از خود راند و به شدت گریه کرد...او را با موی سرش کشیدم و نزدیک آب آوردم و سرش را در آب فرو بردم و دوباره بیرون آوردم، اما او از پذیرفتن فحشا سرباز میزد...وقتی دستانم خسته شدند سرش را در آب فرو بردم... آنقدر دست و پا زد تا آنکه از حرکت افتاد و مرد... سپس جسدش را در آب انداختم و برگشتم...هیچکس از جنایت من باخبر نشد و پاک و منزه است کسی که مهلت میدهد اما رها نمیکند... مردم با شنیدن داستان او گریستند... آنگاه حکم بر وی اجرا شد.. 👈{وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ۚ}» (ابراهیم/۴٢) و خدا را از آنچه ستمگران انجام میدهند غافل مپندار "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا