محمدعلی هر وقت از کاشان مرخصی میومد اول میگفت: مادر پاشو ببرمت
حرم امام رضاجان ع
یه رسمی داشت: حتما برای کبوترای حرم گندم می خرید ؛ می داد دستم
میگفت: مادر : من نیت میکنم؛
شما برام دعا کن؛؛؛؛
میگفتم: آرزوت چیه مادر....؟!!!
با لبخندمیگفت؛
خب معلومه عاقبت بخیری؛
منِ خوشخیال فکرمیکردم
منظورش ازدواجه...برای همین
باذوق گندم ها رو به کبوترها میدادم و آمین میگفتم....
عاقبت بخیری از نظر من و محمد
زمین تا آسمون تفاوت داشت😔😢
🌹خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
به روایت مادرشهید
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17635
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشکر و خداقوت به خدام موکبهای
ایرانی و عراقی..
.سفره پربرکت اربعین جمع شد
فقط یک فرصت باقیست
بزرگوارانی که مایل هستند در حد توان
در تهیه پذیرایی موکبداران مسیر زائران پیاده حرم امام رضا ع سهیم باشند.
💰 هر مبلغی ، حتی اندک ، میتونه دل یه زائر رو گرم کنه. بفرمایید💌
📲 برای واریز و هماهنگی کمکها :👇
5859831182020296
فاطمه لعل
🔴 افسانه نیست
" پوست ۳ پاسدار را کندند
🔹در تاریخ 22 مرداد سال 61 با دستگیر شدن یک دزدِ خودرو توسط مردم و تحویل او به پلیس، پرده از یکی از فجیعترین جنایتها در تاریخ انقلاب اسلامی ایران برداشته شد.
🔹او مأموران دادستانی انقلاب و پاسداران کمیته را به بیابانهای باغفیض (شمالغرب تهران) برد و سه جنازه زنده به گور شده را که حاصل این «مهندسی» وحشیانه بودند، به نیروهای انقلاب نشان داد.
🔹اصدقی: مسعود قربانی(عضو منافقین) و من قرار شد بالای سر -شهید- #محسن_میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه سراغ -شهید- #طالب_طاهری بروند... من اُتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد اتو داغ است که ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند و محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد و سپس از هوش رفت.
🔹پوست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ پریده و ترسیدهای داشت. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود.وقتی طالب به هوش آمد حرف نمیتوانست بزند و فقط در حالی که دهانش را به سختی باز میکرد نالههایی از او شنیده میشد.جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد
🔹روند جنایتها تا سوزاندن بدن پاسدارها با گاز تا کشیدن شیشه بر بدن آنها ادامه یافت. جنایتی که شاید داعش نیز هنوز موفق به انجام آن نشده باشد!
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهل روز گذشت
اما چهل سال دیگر ؛
چهارصد سال هم که بگذرد،
صدای ”هَل مِن ناصرِ“ حسین
بیجواب نخواهد ماند...
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17641
#لبیک_یاحسین
حتی اگربمیرم؛ امامم را تنها نمیگذارم
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🕯#صلَّیاللهُعَلَیکَیَااَبَاعَبدِاللهِالحُسَین🇮🇷
________________
#آجرکاللهیاصاحبالزمانعج
✋لبیک_امام_خامنه ای
📢 توصیه حضرت آیتالله خامنهای به قرائت قرآن و دعا برای پیروزی جبهه مقاومت
❤️رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی، قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای پیروزی جبهه مقاومت توصیه کردند.
هدایت شده از دࢪمسیـرپـٰاکۍ
📸 تصویری از نوه شهید رئیسی که به یاد رئیسجمهور شهید ابراهیم نامگذاری شد
#سلامتی_و_تعجیل_درفرج_منجی_عالم_صلوات 🇮🇷
https://eitaa.com/massir1400/66173
آیت الله ضیاءآبادی:
در کتابی خواندم شاید در حدود
۲۰۰-۳۰۰ سال پیش جمعی از صلحا
از آدمهای بسیار خوب و مقدس
در نجف اشرف مجتمع بودند
روزی با خودشان نشستند و گفتند:
چرا امام نمیآید؟
در صورتی که ما بیش از ۳۱۳ نفر که او
لازم دارد هستیم به این فکر افتادند که
سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند
تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان
یک نفر را که به تأیید همه خوبترینشان
است انتخاب کنند و او را بفرستند
در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند
و از خود امام بخواهد که سرّ تأخیر
در ظهور را بیان فرماید
جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم
کردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت
و باز همچنین تا آن فرد آخر را که از همه
بهتر و مقدستر و زاهدتر بود انتخاب کردند
که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود
او هم رفت و بعد از دو سه روز برگشت
پرسیدند: چه طور شد؟
گفت: راست مطلب اینکه وقتی من از نجف
بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم
با کمال تعجب دیدم شهری بسیار آباد و خرم
در مقابل من ظاهر شد
جلو رفتم پرسیدم: اینجا کجاست؟
گفتند: این شهر صاحب الزمان است
و امام ظهور کرده است
بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانه
امام رفتم کسی آمد و گفتم: به امام بگو
فلانی آمده و اذن ملاقات میخواهد
او رفت و برگشت و گفت: آقا میفرمایند:
شما فعلاً خستهای از راه رسیدهای
برو فلان خانه (نشانی دادند)
آنجا مرد بزرگی هست
ما دختر او را برای شما تزویج کردیم
آنجا باش و هر وقت احضار کردیم بیا
من خوشحال شدم به آن آدرس رفتم
و خانه را پیدا کردم از من خیلی پذیرایی
کردند و آن دختر را به اتاق من آوردند
هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند
گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام
میفرمایند: بیا! میخواهیم قیام کنیم
و شما را به جایی بفرستیم
گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید
گفت: فرمودهاند: همین الآن بیا
گفتم: بگو من امشب نمیآیم!
تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست
نه شهری هست، نه خانهای و نه عروسی!
من هستم و صحرای نجف
معلوم شد مکاشفهای بوده و خواستهاند
به ما بفهمانند که ما هنوز آمادگی برای
آمدن امام زمان عج نداریم
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17652
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه تازه عروسی که همسرش اسیرشد
🌺26 مرداد سالروز آزادگان
تو سرزمینت را همواره آزاد و سربلند می خواستی و هیچ گاه به قامت ملت خود پشت نکردی پس روز آمدنت همه ایران به استقبال تو آمده بود
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17653