شهیدی که مردانگی کرد.!
🔹با نوچه هایش از کوچه ای رد می شد، دید سیدی شال سبز به کمر بسته با کمی اثاثیه در کوچه نشسته. از او پرسید: چرا اینجا نشسته ای؟ سید گفت: صاحب خانه ام جوابم کرده. طیب به نوچه هایش گفت وانت بیاورند اثاث ها را داخل وانت ریختند و به خانه ای نوساز بردند که طیب برای خودش ساخته بود ولی هنوز در آن ننشسته بود.
🔹 طیب به سید گفت شناسنامه ات را بیاور و خانه را به نامش کرد. وقتی کلید خانه را به سید می داد، گفت: از مادرت حضرت فاطمه ی زهرا (س) بخواه که خانه ای در آن دنیا برایم فراهم کنه...
شادی روح #شهیدطیبحاجرضایی صلوات
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18246
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حتما_ببینید 👌👌
عمر خیلی کوتاهه
فرصتی ما نداریم دیگه تو این دنیا
که بخواد همه دغدغه مون
خوردن و خوابیدن و ..باشه
#شهید_میثم_رضوانپور
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18248
28.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدگفت: نترس؛ما از یک کاروانیم
یکی ازعنایات بعدازشهادت شهیدبرزگر
این جریان ۳۰ سال پس ازشهادت شهید
درعالم واقعیت به وقوع پیوست... سبحان الله😢
راوی: همسر برادرشهید
💌کپی بالینک خودتون آزاد
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18250
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#میلاد_پیامبر_اکرم
#میلاد امام جعفرصادق ع
هفته وحدت گرامیباد✨صلوات
✨السلام علیک يا صاحب الزمان
🕌🕊االّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🇮🇷
____
💚👈کانال شهیدبرزگر هر۲۴ساعت
یکبار مطلب بارگزاری میکند
✅ تافرداشب: خدانگهدارتان✋
سفارش تبلیغات اینجا لطفا👇💌
🆔@Mahya6470
تعرفه کانال تبلیغات👇
https://eitaa.com/Barekatkhaneh/21✨
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹نصب کتیبهی میلادپیامبراکرم(ص) بر سردرایوان حرم مطهرامیرالمومنین حضرت علی(ع) در نجف اشرف
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18263
بر محمد وآلش صلوات✨
هدایت شده از کانال شهید محمدعلی برزگر
داستان واقعی
#تکه قلب جداشده ازمادرم....🥞❣
🌷یادم هست یک روز با دوستم زهرا در حال بازی بودیم که ناگهان صدایی بلند شد و یک تکه آهن مثل فرفره به سمت ما آمد. من به طرف خانه فرار کردم اما با چشم خودم دیدم که این تکه آهن به کمر زهرا خورد و او را از کمر نصف کرد و در حالی که پاهایش در حال حرکت بودند فریادم بلند شد؛ زهرا، زهرا، مادرم آمد، چند نفر از بچههای بسیجی آمدند و جنازه زهرا را برداشتند و بردند. زهرا در بمباران تمام خانوادهاش را از دست داده بود فقط مادربزرگ پیرش با او زندگی میکرد، بعدها مادربزرگ زهرا هم در یک بمباران شهید شد.
🌷کم کم حملات هوایی عراق شدید شد و در یکی از همین روزها که مادرم مشغول پختن نان بود و من و برادرم کنار مادر بودیم، من در حال شمردن نانها بودم درست به شماره یازده که رسیدم صدای مهیبی بلند شد. یک لحظه صدای مادرم را شنیدم که میگفت: «امی امی.» گردو خاک همهجا بلند شد، سرم سوخت، چند لحظهای گذشت، نگاهی به اطرافم کردم برادرم در خون غلتیده بود و هیچ تکانی نمیخورد. پای مادرم جدا شده و کنارم افتاده بود، خون نانها را فرا گرفته بود. فریاد زدم: «تعالو ام مات.» بیایید مادرم مُرد.
🌷خواهرم را صدا زدم، پدر و برادرانم در خط بودند. خواهران و برادران سپاهی آمدند جنازه برادرم را روی یک پتو گذاشتند و بردند، اما جنازه مادرم را که تکه تکه شده بود به هر طریق بود، جمع آوری کردند. چیزی که دلم را آتش زد و تا به امروز به یادم مانده و مرا میسوزاند قلب مادرم هست. وقتی جنازه مادر را جمع کردند، دیدم کنار نانی یک تکه خونی افتاده و یکی از برادران آن را برداشت و کنار مادرم گذاشت. جیغ و داد زدم: «قلب مادرم، قلب مادرم.»
🌷مادرم شب قبل از شهادتش خواب شهادت را دیده و صبح آن روز برای پدرم تعریف کرده بود، خواب دیده بود که تکهای از بدنش جدا شده و به آسمان رفته، قلبش جدا شده و.... و درست همین اتفاق افتاد. آری مادرم در وطن ماند تا قلبش را در راه اسلام بدهد. مرا به بیمارستان بردند، ترکش به سرم خورده بود. همان ترکشی که مادر و برادرم را شهید کرد و مرا تا به امروز آزار میدهد....
#راوی: جانباز سرافراز خانم خیریه معاوی
📚 کتاب "منظومه عشق"، اشرف سیف الدینی
منبع: سایت نوید شاهد
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18262
1.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان واقعی ۳برادر....
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18265
یک بار از من پرسید: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟
گفتم: از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه!
آهی از سر حسرت کشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا می کشند، کمی از آن را برای #امام_زمان(عج) می کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمود_رادمهر
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18266