eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌👌 عمر خیلی کوتاهه فرصتی ما نداریم دیگه تو این دنیا که بخواد همه دغدغه مون خوردن و خوابیدن و ..باشه https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18248
28.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: نترس؛ما از یک کاروانیم یکی ازعنایات بعدازشهادت شهیدبرزگر این جریان ۳۰ سال پس ازشهادت شهید درعالم واقعیت به وقوع پیوست... سبحان الله😢 راوی: همسر برادرشهید 💌کپی بالینک خودتون آزاد https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18250
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام جعفرصادق ع هفته وحدت گرامیباد✨صلوات ✨السلام علیک يا صاحب الزمان 🕌🕊االّلهُــم‌َّعَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــــ‌الْفَــرَج🇮🇷 ____ 💚👈کانال شهیدبرزگر هر۲۴ساعت یکبار مطلب بارگزاری میکند ✅ تافرداشب: خدانگهدارتان✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سفارش تبلیغات اینجا لطفا👇💌 🆔@Mahya6470 تعرفه کانال تبلیغات👇 https://eitaa.com/Barekatkhaneh/21✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن کریم.صفحه 154 میزبان ۳صلوات ایستگاه صلواتی امشب شهید احمد صالحی🌹🕊
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹نصب کتیبه‌ی میلادپیامبراکرم(ص) بر سردرایوان حرم مطهرامیرالمومنین حضرت علی(ع) در نجف اشرف https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18263 بر محمد وآلش صلوات✨
داستان واقعی قلب جداشده ازمادرم....🥞❣ 🌷یادم هست یک روز با دوستم زهرا در حال بازی بودیم که ناگهان صدایی بلند شد و یک تکه آهن مثل فرفره به سمت ما آمد. من به طرف خانه فرار کردم اما با چشم خودم دیدم که این تکه آهن به کمر زهرا خورد و او را از کمر نصف کرد و در حالی که پاهایش در حال حرکت بودند فریادم بلند شد؛ زهرا، زهرا، مادرم آمد، چند نفر از بچه‌های بسیجی آمدند و جنازه زهرا را برداشتند و بردند. زهرا در بمباران تمام خانواده‌اش را از دست داده بود فقط مادربزرگ پیرش با او زندگی می‌کرد، بعدها مادربزرگ زهرا هم در یک بمباران شهید شد. 🌷کم کم حملات هوایی عراق شدید شد و در یکی از همین روزها که مادرم مشغول پختن نان بود و من و برادرم کنار مادر بودیم، من در حال شمردن نان‌ها بودم درست به شماره یازده که رسیدم صدای مهیبی بلند شد. یک لحظه صدای مادرم را شنیدم که می‌گفت: «امی امی.» گردو خاک همه‌جا بلند شد، سرم سوخت، چند لحظه‌ای گذشت، نگاهی به اطرافم کردم برادرم در خون غلتیده بود و هیچ تکانی نمی‌خورد. پای مادرم جدا شده و کنارم افتاده بود، خون نان‌ها را فرا گرفته بود. فریاد زدم: «تعالو ام مات.» بیایید مادرم مُرد. 🌷خواهرم را صدا زدم، پدر و برادرانم در خط بودند. خواهران و برادران سپاهی آمدند جنازه برادرم را روی یک پتو گذاشتند و بردند، اما جنازه مادرم را که تکه تکه شده بود به هر طریق بود، جمع آوری کردند. چیزی که دلم را آتش زد و تا به امروز به یادم مانده و مرا می‌سوزاند قلب مادرم هست. وقتی جنازه مادر را جمع کردند، دیدم کنار نانی یک تکه خونی افتاده و یکی از برادران آن را برداشت و کنار مادرم گذاشت. جیغ و داد زدم: «قلب مادرم، قلب مادرم.» 🌷مادرم شب قبل از شهادتش خواب شهادت را دیده و صبح آن روز برای پدرم تعریف کرده بود، خواب دیده بود که تکه‌ای از بدنش جدا شده و به آسمان رفته، قلبش جدا شده و.... و درست همین اتفاق افتاد. آری مادرم در وطن ماند تا قلبش را در راه اسلام بدهد. مرا به بیمارستان بردند، ترکش به سرم خورده بود. همان ترکشی که مادر و برادرم را شهید کرد و مرا تا به امروز آزار می‌دهد.... : جانباز سرافراز خانم خیریه معاوی 📚 کتاب "منظومه عشق"، اشرف سیف الدینی منبع: سایت نوید شاهد https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18262
یک بار از من پرسید: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی؟ گفتم: از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه! آهی از سر حسرت کشید و گفت: اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا می کشند، کمی از آن را برای (عج) می کشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18266
تولدت مبارک...باغیرت🌹 خاطراتی از شهیداحمدصالحی🩸 بنا بر درخواست و اصرار خودش زاهدان را بعنوان محل خدمت انتخاب کرد و مأموریت شان چهار ساله بود از تیر ۱۴۰۰ به محل خدمت جدید رفت و آنجا ساکن شد و یک سال دور از خانواده زوج جوان تولد را جشن گرفتند به رسم همیشگی برای تولد کادو می‌گرفتم زنگ زدم گفتم امسال به جای کادو پولش را می دهم هر چه دوست داشتی بخر نمی دانم شاید خدا مرا چنین راهنمایی کرد احمد آقا نیامد تا پیکر مطهرش بعد شهادت به شهرش انتقال داده شد.اگر کادو می گرفتم غمش برایم دو چندان میشد با کادویی که صاحبش شهید شد چه می کردم.⁉️ 😭😭😭😭😭 https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18267
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حَمّال بامعرفت....😢 داستان مردی که برای امام حسین علیه‌السلام کرایه نمی‌گرفت https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18268