9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوقت روشنفکری...گوش کنید👆 واقعامولاناقشنگ گفته
کور دوربین
کَرِ تیزشنو
برهنه دراز دامن....
میدونی اینها چه کسانی هستند؟
🆔@ShahidBarzegar65
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازمتفاوت بودن نترس
ازخوبی کردن ناامیدنشو
سبک زندگی خودت را داشته باش
وحتی اگرنتیجه اش تنهایی بود
بِدان که تنهایی،
بهتر از بودن در میان کسانی ست
که تورا درصورتی دوست دارند
که مانندِآنها رفتارکنی!
مهم رضایت خداست...ولاغیر
🆔@ShahidBarzegar65
#تلنگرانه
متن حقی بود دلم نیومد نذارمش👇
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشهﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ،مثلِ👈ﺩﻝِ ﺁﺩما؛حُرمَت خوبان
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِ👈ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ دونست،مثلِ👈پدرومادر
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد،ﻣﺜﻞِ👈ﮔُﺬﺷﺘه
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞِ👈ﻣُﺤﺒﺖ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِ👈عقایدت و دوستِان ﻭﺍﻗِﻌﯽ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎﺣﺎلت رو خوب میکنه،ﻣﺜﻞِ👈ﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ؛محبت کردن؛
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ👈تاوان
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞِ👈ﺣَﻘﯿﻘت
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ👈ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ،ﻣﺜﻞِ👈ﺧﯿﺎنت
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞِ👈ﻋِﺸق
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ👈ﺍِﺷﺘﺒاه
یه چیزی..
*هَمیشه هَوامون رو داره،مثلِ👈خدا
🆔@ShahidBarzegar65
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت چوپان و مار
چه کسی ارزش خوبی دارد...؟!
تقدیم به نوجوانهای کانال که گفتن حکایت آموزنده بزارین...بفرمایید
🆔@ShahidBarzegar65
پدرمان منتظرمان است؛آمادهایم؟
حجت الاسلام استـــــاد قرائتی :
فرض کنید اعضای خانواده میخواهند به مهمانی بروند. پدر زودتر از همه، لباس و کفش را میپوشد، آماده میشود، ماشین را روشن میکند و سر کوچه، منتظر آمدن بچههایش میشود
اما در خانه، یکی از بچهها دنبال کفشش میگردد، دیگری دنبال جورابش و..
در این جا پدر آماده و منتظر آمدن بچههایی است که هنوز آماده نشدهاند.
امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) هم منتظر ماست؛
نه این که ما منتظر او باشیم!
چون همیشه انسان کامل آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشدهاند...
{کتاب تمثیلات مهدوی، صفحه۸۴}
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #امام_زمان
🆔@ShahidBarzegar65
سفارش امروزشهدا...
هر کاری کنی یکی ناراضیه،
پس برای کسی کار نکن
#فقط_خدا
مراقب اعمالمون باشیم...
شهید حسین معز غلامی🌷
🆔@ShahidBarzegar65
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبرخدا...دروغای بنده ها...
به همون اندازه که توقع داریم خدا به سلام واستغفارای ما اهمیت بده...
همون اندازه بایدبنده ها جواب بنده ها روبا مهربونی بدیم
گاهی جواب سلام خدا
توجه کردن به بنده هاشه...
🆔@ShahidBarzegar65
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای شهدایی....👆
سلام بر کسانی که دیگران را به یاد خدا می اندازند
🆔@shahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان
💠مرحوم نخودکی میفرمایند:
در آن زمان که در صحن عتیق رضوی
به تزکیه مشغول بودم
روزی پیری ناشناس بر من وارد شد
و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین
خدمتت را کمر بندم
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی
گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم
به اصرار پیر تسلیم شدم
هر روز علی الصباح به در اطاق میآمد
و میایستاد و با کمال ادب میخواست
تا او را به کاری فرمان دهم
و در این مدت هرگز ننشست
چون چهل روز پایان یافت گفت:
یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم
حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی
در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد
و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند
ولی چون یک اربعین با اخلاص به من
خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم
پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم
و خود در بالای حجره روی سجاده من
نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب
زرگری برایش آماده سازم
این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود
به خاطر پیر انجام دادم
و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم
دستور داد تا کوره را آتش کنم
و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس
در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم
تا مسها ذوب شود
از ذوب آن مسها آگاهش کردم
گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان
را کردهام این مسها را به طلا تبدیل فرما
و پس از آن به من دستور داد
بوته را در«رجه» خالی کن
و سپس پرسید در رجه چه میبینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است
او را خبر دادم
گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه
فرمود تا همانجا وضو گرفتم
و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره
دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از
ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم
ناگهان دیدم که طلای ناب است
آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر
رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند
که زر خالص است
آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت
و گفت: این پول را تو به مستحقان میدهی
یا من بدهم؟
گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی
سپس با هم به در چند خانه رفتیم
و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد
نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید
و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم
و دیگر او را ندیدم
↲افلاکیان خاک نشین
🆔@ShahidBarzegar65